خبرگزاري مهر - گروه دين و انديشه : كتاب هستي در انديشه فيسلوفان تحليل سير مفهومي وجود و هستي در نزد بزرگترين فيلسوفان سنت غربي است. نويسنده معتقد است كه وجود در تاريخ فلسفه به دست فراموشي سپرده شده و فيلسوفان همواره امري غير از وجود را سرلوحه تحقيقات فلسفي خود قرار داده اند.
در واقع نويسنده معتقد است كه بزرگترين فيلسوفان سنت مابعد الطبيعه غربي، از پارمنيدس تا افلاطون و ارسطو گرفته تا دكارت و كانت و هگل و اصحاب اصالت ماهيت بوده اند و حذف و طرد وجود از مابعد الطبيعه منجر به ايجاد مابعدالطبيعه هايي نامنطبق با نظام وجودي عالم شده و حتي اگزيستانسياليسم معاصر با دعوي بازگشت به وجود از درك حقيقي وجود باز مانده و شبحي تهي را جانشين آن كرده است.
اين كتاب از شش فصل تشكيل شده كه بر اساس عناوين مختلف آنها مي توان با جو حاكم بر بحثها آشنا شد. در فصل نخست نويسنده از همان منظر وجود بالفعل به فيلسوفان يونان ازجمله پارمنديس، افلاطون و افلاوطين و برخي شارحان قرون وسطايي مذهب افلاطون همچون ماريوس ويكتورينوس، جان اسكات و اكهارت مي پردازد.
در فصل دوم فلسفه ارسطو به طور مستقل به مثابه ديدگاهي كه هر چند در تقابل با افلاطون مطرح شد ولي عاقبت همان مسير قبلي وارد شد و به نتايجي مشابه رسيد، مورد بحث قرار مي دهد و سپس به ابن سينا و ابن رشد مي پردازد و نقد ابن رشد بر نظريه عروض وجود بر ماهيت ابن سينا را به تفصيل توضيح مي دهد.
فصل سوم به بيان آراء ابن سينا با تفصيل بيشتري شرح مي دهد. ژيلسون نظريه ماهيت ابن سينا را كه به نحوي در فسلفه قرون وسطي منعكس شده را طرح مي كند.
فصل چهارم به شرح تفصيلي تفكر جديد از دكارت به بعد در نسبت با وجود بالفعل اختصاص دارد و نويسنده با تحليلي دقيق نشان مي دهد كه چگونه در دكارت به بعد به خصوص در فلسفه كانت و بعد از وي هگل وجود به محاق رفته است و حقيقت هستي به ماهيات تحويل شده است و مفهوم انگاري فلسفه جديد به ايدئاليسم مطلق منتهي شده است.
در فصل پنجم نويسنده مجدد به قرن سيزدهم باز مي گردد تا موقيعت خاص فسلفه توماس را در نسبت با كل تاريخ فلسفه روشن سازد و در همين فصل نظريه اصالت وجود را كه به نظر نويسنده تنها از رهگذر انديشه توماس به نحو شايسته اي تدوين شده است مورد بحث قرار مي دهد و مي كوشد تا به انتقاداتي كه معاصران و يا برخي اخلاف توماس آكوييني به بيانات او وارد ساخته اند پاسخ مقتضي را دهد.
سرانجام فصل ششم تكمله اي است بر مباحث گذشته و نويسنده به بررسي موقعيت وجود در منطق و دستور زبان مي پردازد و اين كه وجود رابط يا معناي " است " چه نقشي را در حوزه زبان ايفا مي كند.
نظر شما