به گزارش خبرگزاري "مهر"، نخستين مساله اي كه در اين فيلم خودنمايي مي كند انتخاب شخصيت اصلي داستان است. محمود كه كارگري بيسواد و فقير است بايد ميان عرف جامعه اي كه در آن زندگي مي كند با آنچه دلش رضايت مي دهد و به آن تمايل دارد، يكي را انتخاب كند و اين گزينش به اندازه اي دشوار است كه مي تواند هر انسان خودساخته و صاحب انديشه و بلندنظر را دچار مشكل سازد، چه برسد به فردي كم سواد كه امكان دارد با هيچيك از انديشه هاي فلسفي آشنايي نداشته باشد و فقط به ذات و غريزه خود تكيه دارد.
اين فيلم داستان محمود را بيان مي كند كه پس از اطلاع از غيبت عجيب همسرش از محل كار خود در شهرهاي جنوبي كشور به خانه بازمي گردد. او مطلع مي شود همسرش پري كه بيماري رواني دارد پس از سپردن فرزندش به مادر شوهر راهي سفر به ناكجاآباد شده است. محمود با تلاش زياد پري را پيدا مي كند و او به خانه برمي گردد. اما محمود براي تعيين سرنوشت او دچار ترديد مي شود.
اين فيلم سعي مي كند به مساله شك اشاره كند. شايد فيلم را اگر با نگاهي فلسفي مورد دقت نظر و تاويل قرار دهيم و سفر پري به سمت مشهد را نوعي كشف و شهود بدانيم، حركت محمود را بايد نوعي شهود كشفي دانست كه از وادي شك مي گذرد تا به عشق والاي انساني دست يابد. او براي رسيدن به اين امر بايد از كشتن نفس عبور كند و ديو بددلي را از ميان ببرد تا بتواند راهي به روشناي قلب و فطرت پاك خود بيابد و از اين منظر به موضوعي سخت، پيچيده و دشوار نظر كند.
محمود نماد انسان سرگشته امروز است كه همواره ميان انتخاب واقعيت ها و حقيقت ها سرگردان مي شود و گاه ناخواسته تحت تاثير اتفاقاتي قرار مي گيرد كه بر اثر تنگ نظري ها و ساده انگاري ها افراد در تبعيت از نفس خود آن حقايق را قلب مي كنند و آنچه در انديشه كوچكشان مي گنجد را به عنوان حقايق جا مي زنند. محمود در ميان فشارهاي حاصل از برداشت هاي اشتباه و مغرضانه هم محلي هاي خود دچار ترديد شده و همين مساله موجب مي شود به فكر كشتن همسرش بيفتد. بدون اينكه لحظه اي به حقيقت ماجرا بينديشد و اتفاق اصلي را از همسرش جويا شود. زني كه در اوج ماجرا هر اتفاقي را بر طلاق گرفتن و جدايي ترجيح مي دهد.
به گزارش "مهر"، نكته ديگري كه بي هيچ پشتوانه و منطق داستاني ارائه مي شود اين است كه محمود با بزرگواري روشنفكرانه اي بي آنكه همسر خود را محكوم كند تنها با نواختن يك سيلي به گوش پري او را مي بخشد و با او راهي مشهد مي شود تا زندگي به دور از دغدغه اي داشته باشند. اين در حالي است كه محمود وقتي متوجه مي شود پيرزن صاحبخانه از محل فرار همسرش اطلاع دارد و در پي تحريك هاي همسايه نجارش، به سمت پيرزن حمله مي كند و با خشونت و آزاري كه بر صاحبخانه اش روا مي دارد، او را مجبور به اعتراف مي كند. اما همين فرد هنگام بازگشت همسرش به خانه بسيار منطقي و خوددار عمل مي كند. شايد علاقه و عشق زياد محمود به پري را بتوان دليلي بر اين رفتار آرام او دانست. اما در جايي كه فشار دروني و بيروني روح و جسم محمود را خرد مي كند، چنين رفتاري چندان منطقي به نظر نمي رسد.
در اينجا مساله اهميت حفظ چارچوب خانواده در هر شرايطي جلوه چشمگيري پيدا مي كند، اما تناقض هاي آشكار و ابهام هاي زيادي در شخصيت پردازي پري وجود دارد كه در هيچ جايي از فيلم به آن پاسخي داده نمي شود. در فيلم هيچ اشاره اي به نوع مشكل رواني پري و دليل اينكه از 8 سالگي با قرص هاي آرامبخش زندگي مي كند، نمي شود. نكته مهم ديگر اينكه چنين زني كه همسر و خانواده اش را دوست دارد، بي آنكه ترديد كند همراه با يك استاد دانشگاه به خانه اش مي رود. بدون اينكه بداند در اين خانه چه سرنوشتي منتظر اوست. مهمتر اينكه پري به اين استاد دانشگاه مي گويد "با شما احساس آرامش مي كنم" و استاد پاسخ مي گويد "بر شيطان لعنت بفرست". اين جملات چنان حس ترديدي در دل مخاطب ايجاد مي كند كه پايان بندي فيلم براي او ناباورانه به نظر مي رسد.
نكته ديگر اينكه بر اساس آنچه پري بيان مي كند، او پس از رسيدن به خانه استاد دانشگاه و صرف دو روز اقامت و سپس دفن مادر استاد به مهمانخانه دانشگاه مي رود و يك هفته ديگر را هم سپري مي كند. با آنكه از ديدن حسن آقا خجندي منصرف شده است. دليل اين كار هيچ وقت مشخص نمي شود. نكته ابهام برانگيز ديگر اينكه پري محل اقامت خود را به هيچ كس از جمله همسر و خانواده شوهرش اطلاع نمي دهد و پس از اينكه محمود جاي او را پيدا مي كند، در ابتداي مكالمه تلفني از ادامه گفتگو بازمي ماند، اما شب هنگام به خانه برمي گردد. پرسش اين است كه هر انگيزه و دليلي كه پري را در آن لحظه به بازگشت ترغيب كرده، چرا در عرض يك هفته اي كه او آنجا اقامت دارد اين انگيزه را براي بازگشت در پري ايجاد نكرده است!
اما اگر از اين ابهام ها بگذريم، بايد ساختار اجرايي و روايي فيلم را ستود. فيلم چنان يكدست و روان است كه با وجود ريتم كند و سكون و سكوت هاي فراوان بيننده در هيچ بخشي فيلم را رها نمي كند و گام به گام با محمود پيش مي رود و نگران سرنوشت پري است. در فيلم همه اتفاقات كوچك و بزرگ تكميل كننده قصه اي است كه به سرعت به سمت يك اتفاق بزرگ در حركت اند و هيچ بخشي جدا از كل مجموعه عمل نمي كند. با آنكه آشنايي پري با استاد دانشگاه به اندازه اي استثنايي است كه شايد احتمال آن بسيار بعيد باشد.
به گزارش خبرگزاري "مهر"، در "به آهستگي" ديالوگ ها دقيق و كامل انتخاب شده اند. شخصيت ها بي جهت صحبت نمي كنند و كارگردان به شدت درباره هر سكانس و پلان فيلم خود انديشيده است و اثر را به سمت تصويري شدن پيش مي برد. سكانس چلوكبابي كه جمع شخصيت هاي داستان را در يك محل براي خوردن خيرات پري نشان مي دهد به اندازه اي جذاب و گويا است كه در يك نما مي توان همه انديشه كارگردان را در آن به تماشا نشست. بي آنكه كلمات يا حتي صداهاي زائد مانع تمركز تماشاگر شود.
ميري در اين فيلم بدون ترديد هنر خود در انتخاب و بازيگرداني را به خوبي نشان داده است. بازي تاثيرگذار حسن پورشيرازي كه نقش آقافيروز نجار را بازي مي كند و انتخاب او براي اين نقش بسيار دقيق و هوشمندانه است. بازي شاهرخ فروتنيان در نقش استاد دانشگاه و علي اوسيوند در نقش صاحب باربري در كنار بازي مهران رجبي در نقش عزت قصاب با آنكه كوتاه است، به اندازه اي در طول داستان تاثيرگذار و باورپذير است كه شرايط نامساعد محمود را پيچيده و دشوارتر از آنچه هست به تصوير مي كشد.
محمدرضا فروتن در اين اثر به جرات مي توان گفت متفاوت ترين نقش دوران بازيگري خود را ايفا كرده است. فروتن با آنكه در فيلم "زير پوست شهر" نقش يك جوان عاصي متعلق به طبقه فقير و پائين جامعه را بازي كرده بود و اين حضور تجربه لازم براي ايفاي چنين نقشي را در اختيارش قرار مي داد، اما نقش محمود متمايزترين اثر او به شمار مي رود. توانايي قابل توجهي كه فروتن در تمامي ويژگي هاي ظاهري و شخصيتي محمود از خود نشان مي دهد كه از راه رفتن تا شيوه حرف زدن او را متحول مي كند، به خوبي تمايز فروتن در اين نقش با ساير بازي هايش را نشان مي دهد.
نظر شما