به گزارش خبرنگار "مهر"، تاريخ سياسي ايران با نهاد پادشاهي تا انقلاب اسلامي 1357 آميخته است. عمر 2500 ساله حكومت شاهنشاهي در ايران با حكومت مادها آغاز مي گردد و با پهلوي خاتمه يافت. داريوش اول، مقتدرترين پادشاه مخامنشي در رد سيستم حكومت يونان كه مبتني بر دموكراسي بود مي گويد من از مردمي كه در جايي مي نشينند و درمورد حكومت خويش صحبت مي كنند باكي ندارم . اين سخن سرآغاز استحكام نهاد سلطنت در تاريخ ايران مي شود. اگرتاريخ سياسي ايران بررسي شود ما با حاكماني سر و كار داريم كه درايران باستان داراي " فره ايزدي " بودند. تئوي سلطنت بر اينكه شاه صاحب و مالك مملكت است و مردم رعيت تاكيد دارد. تنها تكليف پادشاه در مقابل مردم اين بوده است كه بر آنها پادشاهي و سروري كند و مردم نيز وظيفه اي جز اطاعت نداشتند.
تمركز شديد اداري و در تاريخ سياسي ايران اجازه حركتهاي محلي را نمي داد مگر اينكه در دوران ضعف حكومت مركزي ، قبايل و قوميتها سر بر شورش و خود مختاري بر مي داشتند و بر طبل جدايي مي كوبيدند. آنچه مشخص است در انديشه ايراني حكومت با توجه روحيه استبدادي در حاكمان و سلسله هاي منتسب به آنان ، هيچ گاه زمينه اي براي واگذاري قسمتي از حاكميت به مردم نمي بينيم .
فلسفه سياسي حكومت در ايران چه در سياستنامه ها و نوشته هاي مرتبط با انديشه حكومت و چه در تاريخ نامه ها و حتي سفر نامه ها از سلطنت ايراني صحبت مي كند.
به تحليل "مهر"، دردوران مشروطيت است كه براثر فشار آزادي خواهان، سلطنت مجبور به قبول قانون اساسي مشروطيت و در ضمن آن انجمنهاي ايالتي و ولايتي مي گردد. ايران با تمركز اداري و تقسيم كشور به حاكمان نشينهاي چند گانه اداره مي شد. اين حاكمان خود گماشتگان حكومت مركزي و از خاندان سلطنت بودند. خودكامگي ، خود محوري ، استبداد ، حاكميت فردي ، نگاه رعيت گونه به مردم ، مرتبط كردن همه امور كشور با بقاي سلطنت ، توسل به ابزارها و روشهاي خشونت آميز در موارد خدشه به منافع پادشاهي پروراندن جايگاه ضل الهي براي پادشاهان ، استمداد جستن از امور تشريفاتي و رعب آور براي تسليم نمودن مردم، جدايي و پنهان شدن پادشاهان از مردم و گسترش دادن ويژگيهاي خاص و غير زميني براي پادشاه همه از شيوه ها و سازوكارهاي تحكيم سلطنت است. .
در قسمت دوم قصد داريم به جايگاه شوراها در اسلام بپردازيم. بدين دليل به اين امر در مرحله دوم مي پردازيم كه از لحاظ سير تاريخي ، ورود اسلام به ايران بعد از تثبيت نهاد سلطنت و حكومت شاهنشاهي در ايران انجام پذيرفته است.
به تحليل "مهر"، بررسي سيره نبوي (ص) و امامان بخوبي مسلم مي سازد كه در نظر داشتن راي مردم و به نوعي جويا شدن نظر امت جايگاهي خاصي دارد. پيامبر اسلام (ص) در امور سياسي راي مردم و صحابه را جويا مي شد. بررسي سيره امامان نيز بخوبي نشان مي دهد كه استقبال مردم و توجه امت اسلامي به سوي امام عاملي براي حركت هاي سياسي و اجتماعي ائمه بوده است. اين مسئله را در استقبال مردم از حكومت حضرت علي (ع) و نامه مردم كوفه براي امام حسين (ع) مشاهده مي كنيم همچنان كه در دوران امام حسن ، اندك بودن ياران ايشان ، عاملي براي متفاوت بودن روش امامت ايشان با امامت امام حسين است.
مراجعه به قرآن كريم و توجه به آيات آن مشخص مي سازد كه در قرآن اشاراتي مستقيم بر شورا و مقررات شده است. اولين اشاره آيه 37 سوره شوري است كه مي فرمايد: " والذين استجابوا لربهم و اقاموا الصلوه و امرهم شوري بينهم و محاوزقنم ينفقون" يعني آنكه امر خدا را اجابت كردند ونماز بپا داشتند كارشان را به مشورت يكديگر انجام دهند و از آنچه روزي آنان كرديم به فقيران انفاق مي كنند دومين اشاره سوره 159 ال عمران است كه در آن خداي تبارك التعالي مي فرمايد رحمت خدا تو را ( رسول خدا را ) را با خلق مهربان و خوشخوي گردانيد و اگرتند خود سخت دل بودي مردم از گرد تو متفرق مي شدند پس چون امت بنا داني درباره تو بد كنند از آنان درگذر و از خدا بر آنها طلب آموزش كن و براي دل جويي آنها دركار ( جنگ) با انها مشورت كن لكن چون تصميم گرفتي با توكل به خدا انجام دهد كه خود آنان كه به او اعتماد كنند دوست دارد و ياري رساند.
بررسي و تفسير اين دو آيه نشان مي دهد كه قرآن پيام صريحي در باب شوري دارد و با مراجعه به اين دو آيه مي توان منشور اخلاقي ،تئوريك و عملي شورا را در اسلام مشخص كرد جايگاه شورا در اسلام و قرآن بر مبناي آن است كه اصولا يكي از ويژگيهاي مومن، مشورت كردن است. يعني اينكه اسلام مسلمان و مومن را اهل مشورت مي داند البته براي مشورت كردن قرآن هر انساني را توصيه نمي كند و شرايط شخصي كه ما از آن مشورت مي جوييم نيز مشخص شده است زيرا قرآن مشورت را امري مهم مي داند و به پيامبر نيز درامر بزرگي مانند جنگ توصيه به مشورت شده است.
در مجموع در باب جايگاه شورا در انديشه ايراني و اسلامي مي توان گفت كه انديشه سياسي ايران چارچوب و مبناي خاصي براي شورا ندارد و به دليل ساختار استبدادي و سلطنتي اصولا انديشه سياسي در ايران با شورا بيگانه است اما اگر به مبناي اسلامي مراجعه كنيم متوجه مي شويم كه ما درقرآن و سيره نبوي و ائمه اطهار الگو و شالوده مناسبي در امر شورا داريم و آنچه اين مسئله را براي ما مهم مي سازد اين است كه ايران اسلامي بر اساس اصول دين اسلام بنا شده است پس ارتقا و افزايش جايگاه شوراها به عنوان يك نهاد سياسي ، بنيادي اسلامي و قرآني نيز دارد كه درجه اهميت آنرا دو چندان مي سازد.
نظر شما