نخستين براده
پادگان كرخه بود و روزهاي داغ و حماسه رنگ دفاع مقدس نخستين بار بود كه آن قامت رشيد در ذهن و ضميرم مي روييد. زنده ياد سلمان هراتي بود و ساعد باقري و قيصر امين پور و حسن حسيني و جمعي ديگر و انبوه رزمندگاني كه مشتاقانه به سروده ها گوش سپرده بودند .
شعر خواني پاياني يافت و در جمعي كوچك تر و صميمي تر شعر خواني آغاز شد. آن روزها بازار رباعي گرم بود و سيد با همان وقار و آرامش و لبخند، تازه ترين رباعي هاي را كه سروده بود خواند واين رباعي او، تحسين و تشويق جمع را برانگيخت :
كس چون تو طريق پاكبازي نگرفت
با زخم نشان سرفرازي نگرفت
زين پيش دلاورا كسي چون تو شگفت
حيثيت مرگ را به بازي نگرفت
بعد ها وقتي اين رباعي را در دانشگاه خواندم يكي از استادان بارز ناباور ادبيات كشور، با بهت و شگفتي، اين رباعي را مرور كرد و گفت: اگر پس از انقلاب، همين رباعي سروده شده باشد، سند افتخاري براي ادبيات اين دوره است و سه بار گفت: فوق العاده است !
هر چند در دهه دوم انقلاب، رباعي افول كرد و پيشتازان سرايش در اين قالب آن را رها كردند اما هنوز و هميشه رباعيان آن سالها روشن و درخشان، ذهن و ضمير را مي نوازد و رباعيات حسيني در اين ميانه ، نگين انگشتري رباعي پس از انقلاب است .
براده دوم
حاج صادق آهنگران مي خواند ؛ محزون و حماسي در چشم ها چيزي از جنس حماسه وعشق مي جوشد . پيشاني بند ها با عنوان مسافر كربلا، پرچم هاي سبز و سرخ و آبي و شعارهاي عاشورايي، پير و جوان و حتي نوجوان در كنار هم عازم جبهه اند. به ياد كربلا مي افتي و همسايگي حبيب و قاسم، عباس و علي اكبر مادران و همسران در ديگر سو، اشك را پشت چادرها پنهان مي كنند، دود و بوي اسپند و صلوات در هم پيچيده اند و آهنگران مي خواند :
مراسم تشييع پيكر حسن حسيني از تالار وحدت
----------------------------
مي روم مادر كه اينك كربلا مي خواندم
از ديار دوست يار اشنا مي خواندم
مهلت چون و چرايي نيست مادر الوداع
ز آن كه آن جانانه بي چون و چرا مي خواندم
واي من گر در طريق عشق كوتاهي كنم
خاصه وقتي يار با بانگ رسا مي خواندم....
در مرور اين چهره ها، به چهره سيد عزيز مي رسي . حسيني خود شنواي شعر خويش است و اشكي كه بر گونه پرپر مي شود. مهم نيست كه شعر، چه قدر شعر است. مهم خاستگاه شعر است كه صداقت و خلوص وايمان است همان ويژگي هايي كه در پيام رهبر معظم انقلاب براي سيد عزيز بر شمرده شده بود. جايگاه و حق دكتر سيد حسن حسيني بر شعر وادبيات انقلاب والا وبالاست و تنها آنان كه تاثير ژرف وماناي او را بر شعر، نقد و ترجمه پس از انقلاب مي شناسند به اين حقيقت و حق اعتراف خواهند كرد.
براده سوم
...كنگره شعر دفاع مقدس همه دوستان آمده اند. پس از سال ها جدايي، سيد حسن را نيز مي بيني با همان وقار، نگاه نافذ، قامت رشيد و لبخند دوست داشتني. مجالي است تا گفت و گويي نزديك تر باشد.از گنجشك و جبرئيل مي گويد. در صدايش صداقت و خضوع موج مي زند. مي گويد: اين كتاب عرض اراداتي آوانگارد به محضر اهل بيت (ع) است. من خون و گوشت وجودم با اهل بيت آميخته است. جاي ديگري نمي روم.
عشق وعلاقه به سيد صد چندان مي شود. گنجشك وجبرئيل مجموعه اي بي بديل در حوزه شعر امروز قلمداد مي شود. امروز سيد هر چند تن خاكي خويش را از ميان ما برده است. اما اين ردپاي عاشقانه براي هميشه خواهد ماند. اگر پيامبر فرموده است: ان لقتل الحسين حراره في قلوب المومن لن تبرد ابدا. از شهادت حسين شعله اي در جان ها افروخته مي شود كه تا ابد سردي وخاموشي نمي پذيرد. هر كار خوب و موثر شكوهمند در زمينه معرفي عاشوراي حسيني هم جاودانه خواهد شد.
گنجشك و جبرئيل، جز يكي دو نمونه، همتراز و هم اندازه نداد. 31 سروده در اين كتا، فضايي نو، تجربه هايي بديع و نگاهي تازه به عاشورا و پيوسته هاي عاشورايند. در اين كتاب سوگ با حماسه و حماسه با فرهنگ و پيام و عرفان آميخته شده اند و در تاريخ سروده هاي گذشته امتزاج و پيوند اين ابعاد با هم كم نظير وحتي بي نظيراست.
دريغا كه هنوز كاري درخور، براي شناسايي اين دفتر اتفاه نيافتاده است.
براده چهارم
ذائقه ات از حكمت هاي شگفت كتاب كوچك براده ها لبريز است.
جملاتي كه تداعي لوس بازي ها و برخي بازيگري ها كاريكلماتوري نيست.
هر جمله حاوي نكته اي بديع وبياني ظريف است.
گنجشك و جبرئيل و همصدا با حلق اسماعيل را نيز خوانده اند وكتاب درسي اين توفيق را يافته است كه از سروده هاي اين شاعر خوش قريحه وبديع انديش استفاده كند.
در نخستين همايش هنر و ادبيات عاشورايي است كه سيد عزيز را مي بيني. همايش به همت دكتر مجتبي رحماندوست برگزار شده است.
سخنراني ات را تمام مي كن. مي آيي و مي نشيني. مجري برنامه شعر زيبا و فوق العاده "راز رشيد" را مي خواند. اين سروده بي هيچ اغراق، زيباترين شعري است كه درباره ابوالفضل العباس شنيده و ديده ام. بافت و ساخت شعر، انسجام، تصوير، مضامين، ايهام ها وزيركي ها و رندي هاي شاعرانه از آن تابلويي شگفت و غريب ساخته است. پيش از اين سيد خودش گفته بود اگر قرار باشد از مجموعه گنجشك و جبرئيل يك شعر انتخاب كنم همين را انتخاب مي كنم. مي خواهد بر انتخاب اين شعر براي كتاب درسي صحه بگذارد. سيداين سخن را مي گويد و درباره همين شعر توضيح مي دهد و دليل انتخاب نام كتاب به عنوان گنجشك وجبرئيل، تذكري مي دهد وخودش همين شعر را مي خواند.
بگذار با هم بخوانيم و با سيد دم بگيريم، مي دانم سيد خودش هم راز رشيد روزگار ما بود.
براده پنجم
فصل پنجم زندگي توست. در نخستين روزهاي بهار، تو در تابوت خفته اي و ما راز رشيد سال هاي كوتاه زيستن را مرور مي كنيم.
شانه ها مي لرزد هر كدام با يادي وخاطره اي. ياد شعر خواندنت، سخن گفتن ات. از بيدل و راز و رمزهاي غريبش و نقد و نظرهاي دقيق و عالمانه ات.
اينك كجايي! كنار شهيداني كه از آنها گفتي و برايشان نفس و قلم زدي؟
كنار همان راز رشيد كه عاشقانه وحماسي از او مي گفتي؟ نمي دانم.
مگر چند روز از هجرت نصرالله مرداني شاعر نام آشناي جبهه ها گذشته است ؟ داغ در پي داغ ، اشك در پي اشك.
برتابوت تو كسي خم شده است. مادرت هست . مي ستايد و مي گويد : سيد حسن مردمي بود. جوانمرد بود . بخشنده و مردمدار و گره گشا بود.
گريه ها اوج مي گيرد و تو از آن اوج ، فرود اشك ها را مي بيني. و بعد سراج مي خواند و اندكي بعد صداي گرم تلاوت قرآن محمد اصفهاني فضا را پر مي كند چه آغاز مناسب و برازنده اي؛ ان للمتقين مفازا . تقوا پيشگان رستگارانند و پيروزمندان.
خوب مي دانم سيد شاعران پس از انقلاب - تعبيري كه دوست عزيز شاعرم دكتر محمد رضا تركي كردند - همنشين شهيدان است و همسايه ياران عزيز حسين . چرا كه جز دراين راه قلم نزد و جز وصال آنان نطلبيد ، نسيم باد و انديشه اش در كوچه هاي انديشه و جانمان هماره وزان باد .
نظر شما