به گزارش خبرنگار "مهر"، سائول آرون كريپكي درسال 1940 ايالت نبراسكا ايالات متحده امريكا متولد شد. او يكي از معروفترين فيلسوفان و منطقدانان حوزه فلسفه تحليلي است كه بر بسياري حوزه ها چون: منطق و فلسفه زبان تأثير گذاشته است. با اين همه بسياري از آثار وي هنوز منتشر نشده اند و تنها به صورت دست نويس يا نوار كاست موجودند. از او به عنوان يكي از معروفترين فليسوفان ومنطقدانان زنده ياد مي شود.
كريپكي پس از آنكه در سال 1958 از دبيرستان فارغ التحصيل شد به دانشگاه هاروارد رفت و پس از فارغالتحصيلي از اين دانشگاه معتبر، استاد فلسفه در دانشگاههاي راكفلر و پرينستون شد. او پس از سالها تدريس در منطق ، مابعدالطبيعه و فلسفه زبان در دانگاه پرينستون اخيراً بازنشسته شده است و هم اكنون هم در پارهاي از دانشگاههاي امريكا تدريس مي كند.
كريپكي بيشتر براي چند اثرش در جهان فلسفه و منطق مشهور است : معنا شناسي براي منطقهاي وجهي كه مجموعه اي از مقاله هاي اوان زندگي فكري – فلسفي وي را در بر مي گيرد. درسگفتارهاي دانشگاه پرينستون وي با عنوان " نامگذاري و ضرورت" كه بجد فلسفه زبان را دچار تحول كرده است و پاره اي افراد گفته اند اين اثذ مجدداً مابعدالطبيعه را قابل تأمل نموده است. همچنين كتاب ديگر وي تفسيري است از فلسفه ويتگنشتاين با عنوان "ويتگنستاين و نظريه وي در باب صدق"
دو اثر اوليه كريپكي " يك قضيه كامل در منطق وجهي" و " تأملات معناشناسان در زمينه منطق وجهي" منطق وجهي را بسي متحول كرده اند. به جهت تأثير شگرف وي بر اين نوع منطق، منطقي وجهي با نام كي نام گذاري شده است. منطق وجهي منطقي است كه با مفاهيم ضروري و امكاني مقدمات و استدلاهاي خود را پيش مي برد.
كريپكي در كتابي كه با عنوان "تأملات معناشناسانه در باب منطق وجهي" در سال 1963 منتشر كرد به مشكله اي در نظريه تعريف كلاسيك اشاره مي كند. انگيزه اصلي براي اين رويكرد جهان محور اين بود كه منعكس كننده ايده اي باشد كه بر طبق آن اشياي يك جهان ممكن است در جهاني ديگر وجود نداشته باشند. اگر قواعد توصيف كننده معيار را اتخاذ كنيم هر اصطلاحي بايد به چيزي اشاره كند كه در همه جهانهاي ممكن موجود است . اين امر به نظر با فعاليت رايج ما در به كار بردن اصطلاحاتي كه به اموري اشاره مي نند كه تنها از جهت امكاني وجود دارند ناسازگار است.
پاسخ كريپكي به اين خلل حذف اصطلاحات بود. او مثالي از نظامي ارائه كرد كه اين تفسير جهان مرتبط را به كار مي برد و قواعد كلاسيك را حفظ مي كند. با اين همه هزينه هاي اين مشي زيادند. در ابتدا زباني كه وي ابداع مي كند ناكامل است و دوم اينكه قواعد منطق وجهي گزاره اي ضعيف هستند.
سه درسگفتار كريپكي حمله اي را به نظريه توصيفي در باب دلالت با توجه به نامهاي مناسب سامان مي دهند. بر طبق اين نظريه نام يك شيء بر حسب تداعي نام با يك توصيفي قانع كننده ، معين و مشخص مي شود. كريپكي مثالهايي ديگر ارائه مي كند تا ناممكن بودن توصيف گرايي را نشان دهد. ( به طور مثال ارسطو مي توانست در سن دوسالگي بمريد و بنابراين هيچ كدام از توصيفاتي كه ما بدو اطلاق مي كنيم تحقق نيابد). به عنوان يك مورد بديل نظريه اي علي در باب دلالت را پيشنهاد مي كند كه بر طبق آن يك نام به يك شيء بر حسب ارتباطي علي با اين شيء كه از سوي مجموعه اي از گويندگان به كار مي رود دلالت مي كند. بدين طريق، يك نام دلالت كننده اي انعطاف ناپذير است. اين نام بر شيء ناميده شده در هر جهان ممكن دلالت مي كند كه در اين جهان اين شيء وجود دارد. نظريه هاي علي در باب دلالت به وسيله افرادي چون: كيت دونالد ، ديويد كاپلان، هيلاري پاتنم، ناتان سالمون و ديگران بسط يافته است و شايد بتوان گفت كه هم اكنون از نظريه هاي توصيفي مسلط تر هستند. از جمله افرادي كه در اين زمينه نقش داشته اند مي توان به آلونزو چرچ و جان سرل اشاره كرد.
كريپكي همچنين مفهوم " ضرورتهاي پسيني" را نيز مطرح مي كند يعني حقايقي وجود دارند كه از يكسو حقايقي ضروري اند اما در عين حال صرفاً ازطريق پژوهشهاي تجربي فراچنگ مي آيند. مثالهاي او هم از اين قرارند " ستاره شامگاهي ، ستاره صبحگاهي است" و "سيسرو تولي است" كه اين مدعيات همه از موضوعات و محمولهايي تشكيل شده اند كه رابطه اينهماني بايكديگر دارند و به شيئ واحدي اشاره مي كنند.
با اين همه مناقشه اي در اين زمينه وجود دارد كه آيا كريپكي از انديشه هاي باركان ماركوس در اين زمينه متأثر شده است يا نه؟
عاقبت آنكه كريپكي استدلالي عليه ماترياليسم اينهماني كه در فلسفه ذهن وجود دارد ارائه مي كند. بر طبق اين ديدگاه ماترياليستي هر حقيقت ذهني رابطه اي اينهماني با حقيقتي فيزكي دارد . كريپكي اما از اين نكته بحث مي كند كه تنها شيوه اي كه با آن اين رابطه اينهماني تعريف مي شود از طريق اينهماني ضرورتي پسيني است اما چنين رابطه اينهماني مانند اينكه درد تحريك فيبرهاي سي است منوط به وجود دردهايي كه با اين فيبرها در ارتباط نيستند نمي تواند ضروري باشد. استدلاهايي مشابه استدلال كريپكي از سوي ديويد چالمرز نيز ارائه شده اند.
كريپكي در سال 1973 درسگفتارهايي را در دانشگاه اكسفورد با عنوان درسگفتار جان لاك ارائه كرد. حاصل اين درسگفتارها كتابي است با عنوان " دلالت و هستي" كه مي توان مقالات آن را ادامه دهنده كتاب " نام گذاري و ضرورت" دانست و اين مقالات با موضوعات نامهاي اسطوره اي و خطاي ادراكي مرتبطند.
كريپكي همچنين پاره اي از مقالات را در زمينه فلسفه دوم ويگنشتاين منتشر كرده كه اين مقالات در كتاب معروف وي " ديدگاه ويتگنشتاين در باب قواعد و زبان خصوي" گردهم آمده اند. هرچند بر اين كتاب اين نقد وارد شدند كه با ويتگنشتاين تاريخي و انديشه اصيل ويتگنشتاين آنگونه كه هستند تطابق ندارد اما اين اثر، اثري قابل توجه در بررسي انديشه هاي ويتگنشتاين است.. در واقع پاره اي از منتقدان ابراز داشته اند كه با اين كتاب شخصيتي به نام "كريتشتاين" به وجود آمده يعني انديشه اي كه تلفيقي از انديشه هاي ويتگنشتاين و كريپكي است. به معناي ديگر يكي از اصلي ترين انتقاداتي كه به كار كريپكي در باب ويتگنشتاين وارد شده اين است كه انديشه هاي وي در اين زمينه با انديشه هاي مفسران معتبر ويتگنشتاين سازگاري ندارند. كريپكي يكي از فيلسوفان و منتقدانان تأثيرگذار زمانه ما به حساب مي آيد هرچند بسياري از آراي او به صورت دستنوشت دست به دست گشته اند و به صورت مكتوب موجود نيستند.
كريپكي در سال 1975 مقاله اي منتشر كرده با عنوان " چشم انداز نظريه اي در باب صدق" كه در آن وي نشان مي دهد يك زبان مي تواند هميشه شامل محمول صادق باشد و اين نكته اي است كه از سوي آلفرد تارسكي يكي از پيشتازان حوزه نظريه هاي صوري در باب صدق غيرممكن تشخيص داده شده است. مشي وي آن است كه صدق را يك كيفيت مشخص و معين تعريف كند كه در باب مجموعه اي از جمله ها در زبان ساري و جاري مي شود. او نشان مي دهد كه چگونه اين كار با مجموعه تعابيري در زبان كه شامل محمول صادق نيستند دوباره تكرار مي شود. او محمول صادق را فقط در اين مورد به كار مي برد: اين امر باعث مي شود كه جملات تازه اي به زبان اضافه شوند و صدق در عوض براي همه آنها تعريف شود. كريپكي بر خلاف تارسكي، "صدق" را يك واحد براي همه اين سطوح تعريف در نظر مي گيرد. بعد از طي مراحل نامحدود ، زبان به يك نقطه ثابت مي رسد كه به كار بردن روش كريپكي براي بسط محمول صادق چيزي بر زبان نمي افزايد. چنين نقطه ثابتي مي تواند به عنوان شكلي بنيادين براي زباني طبيعي قلمداد شود كه محمول صادق خود را واجد است. اما اين محمول براي چنين جملاتي تعريف نشده باقي مي ماند و نمي تواند سنگ بناي جملات ساده تر و بنابراين واجد محمولي صادق باشد.
نظر شما