به گزارش خبرگزاري مهر، از زمان روي كار آمدن جورج دبليو بوش شاهد سياستهاي ضد خاورميانه اي بوديم، كه درچارچوب هژمون نگري اين كشور در عرصه بين الملل صورت مي گيرد.
عملكرد آمريكا در عراق، صدور قطعنامه هاي ضد سوري و لبناني، مخالفت با اراده مردم فلسطين در انتخاب حماس و حمايت از رژيم صهيونيستي،احداث پايگاههاي نظامي و اعمال فشار بر كشورهاي عربي جهت هماهنگي با سياستهاي آمريكا،حمله نظامي از پيش طراحي شده به لبنان همگي موجي از تنفر و خشم به راه انداخته است . نكته اي كه در اينجا مطرح است اينكه دولتمردان آمريكا به هيچ وجه قادر به درك اين موضوع نيستند و يا اينكه اصلا نمي خواهند اين مسئله را ببينند .
ريشه موضوع فوق را مي توان در نوع تفكرات گروه حاكمه اي دانست كه نبض امور را از سال 2001 در كاخ سفيد بر عهده گرفته اند. اين طيف پس از روي كار آمدن با سياست نسبي مشابه سه دهه گذشته روساي جمهورمخالفت كرده و رويكردي متفاوت در پيش گرفتند و بر آن هستند تا خواسته هاي واشنگتن را بدون توجه به اخلاقيات و از طريق كاناليزه كردن قدرت بر ساير كشورها ديكته كند .
دولت آمريكا با "ملي كردن ارزش هاي جهاني نظير دمكراسي " افكارعمومي جهان را به حساسيت واداشته به طوري كه حمايت از اين ارزش ها را با حمايت از آمريكا يكي تلقي مي كنند.
پس از 22 روز كشتار مردم لبنان و بروز فاجعه قانا،افكار عمومي منطقه آنچنان كه بايد و شايد واكنش شديد از خود نشان نداده است .
احساسات ضد آمريكايي در كشورهاي مختلف جهان كه از زمان حمله به عراق افزايش يافته، نگراني هايي در بين سياستمداران و سياستگزاران آمريكا ايجاد نمود، اما در كل فشار افكار بنا به دلايلي چند در سياستهاي آمريكا تاثير گذار نبوده است .
در بسيج افكارعمومي معمولا دولتها نقش عمده اي دارند . كشورهاي عربي منطقه به علت ترس از جنجال تبليغاتي غرب عليه مشروعيت حكومتي شان حاضر به بسيج افكار عمومي در مورد عملكردهاي آمريكا و رژيم صهيونيستي نيستند.برهمين اساس تشعشعات افكار عمومي منطقه خاورميانه در زير ابرهاي نظام سياسي حاكم قادر به تاثيرگذاري نيستند .
از آنجا كه نظام بين الملل پس از فروپاشي نظام دو قطبي بر پايه قدرت سلسله مراتبي استوار شده است توان تاثيرگذاري افكارعمومي كشورها نيز سلسله مراتبي شده است . يعني توقف سياستهاي هژموني آمريكا تنها با فشار افكار آن كشور امكانپذير مي گردد.دولت آمريكا درچند سال اخير كوشيده است از شبكه هاي تروريستي نظير القاعده و شخصيتهايي چون ايمن ظواهري،ابومصعب زرقاوي و بن لادن به سياستهاي خود مشروعيت ببخشد وباهم رديف قراردادن نيروهاي مقاومت حزب الله و حماس با شبكه تروريستي به توجيه سياستهاي آتي در منطقه خاورميانه بپردازند .
عامل ديگر اينكه پس از جنگ خودسرانه آمريكا با عراق و واگرايي كه بين اين كشور و متحدان اروپايي اش پديد آمد مقامهاي اين كشور سعي كردند در ديپلماسي خود به نگرانيهاي كشورهاي اروپايي نيز تا حدودي بها دهند تا افكار ضد آمريكايي كه اين كشور را به پايبند نبودن به ارزشهاي ليبراليسم متهم مي كنند،كاهش يابد .
نكته پاياني اينكه غرق شدن انسانها در خوي و خصلت ماديگرايانه در كل عرصه بين الملل ، به مسائل بشر دوستانه صرفا جنبه نمادين بخشيده و ملل جهان در يك فرهنگ بي تفاوتي به سرنوشت محتوم ديگران به سر مي برند . تا زماني كه پايه هاي اين فرهنگ دگرگون نگردد افكار عمومي جهان تاثير گذار در تحولات سياسي نخواهند بود .
نظر شما