به گزارش خبرنگار سياسي "مهر"، در دومين روز همايش ايران يكصد سال پس از مشروطيت، تجارب گذشته چشم انداز آينده، رحيم رئيس نيا مورخ و پژوهشگر در مقاله اي با عنوان "جريان شكل گيري يك نهاد مردمي انجمن ايالتي آذربايجان" درهمايش يكصد سال پس از مشروطيت تجارب گذشته چشم انداز آينده شركت كرد.
وي اظهار داشت: انجمن ها تشكل هايي بودند سياسي كه در آستانه انقلاب مشروطيت در ايران پديدار شدند. اين نهادها به نظري براساس الگوي ساويت ها شوراها كه در جريان انقلاب روسيه از كميته هاي اعتصابات كارگري سال هاي نخست قرن بيستم فراروئيده بودند، تشكيل شده اند.
رئيس نيا ادامه داد: بديهي است كه گروه بندي هاي سري سياسي و انقلابي در ايران از سابقه طولاني تري برخوردار بوده، به اعتباري ريشه در دوران پيش از اسلام دارد. در جريان نهضت تجددگرايي نيز كه خود، مقدمات انقلاب مشروطه را فراهم آورد، چنان گروه هايي كه ناخشنودي از نظام استبدادي و علاقه به اصلاح و نوسازي جامعه از انگيزه هاي عمده پيوستن عناصر مختلف به آنها بود، نقش قابل اعتنايي در سازمان دهي مخالفت ها با رژيم و هدايت و پيشبرد نهضت به سوي مشروطه خواهي داشتند.
وي تصريح كرد: در آستانه انقلاب مشروطه گذشته از وجود انجمن هاي سياسي چون «كميته انقلاب» و «انجمن مخفي» در تهران، در بعضي از شهرهاي بزرگ و از آن جمله در تبريز همچنان انجمن هايي وجود داشته است.
به گفته اين مورخ و پژوهشگر، تقي شاهين در سال هاي دهه نخست پيش از درگيري انقلاب مشروطه سه گروه سياسي در تبريز شناسايي كرده است كه در اولي روشنفكراني چون سيدحسن تقي زاده، محمدعلي تربيت، سيدحسين عدالت، سيدمحمد شبستري معروف به ابوالضياء، علي قلي صغروف، سيدحسن شريف زاده در دومي آزاديخواهاني چون علي مسيو، رسول صدقياني، جعفر آقاگنجه اي و در سومي كه «انجمن اسلاميه» ناميده مي شده و اين غير از انجمني به همين نام است كه مخالفان مشروطه در آستانه بمباران مجلس در تبريز تشكيل دادند روحانيان مبارزي چون حاجي ميرزا ابوالحسن چاي كناري، شيخ اسماعيل هشترودي، شيخ سليم، ميرزاجواد ناصح زاده معروف به ناطق و ميرزاحسين واعظ شركت داشتند، سه روحاني اخير بعدها وظيفه سخنگويي انجمن ايالتي را بر عهده گرفتند.
ابوالفضل شكوري استاد دانشگاه و نماينده مجلس ششم نيز در مقاله اي تحت عنوان" انديشه سياسي سيدجمال الدين واعظ" در اين همايش شركت كرد .
شكوري در ابتداي سخنانش با اشاره به اينكه سيد جمال الدين واعظ اصفهاني فرزند سيد عيسي صدر عاملي و پدر نويسنده معروف معاصر سيد محمد علي جمالزاده است، گفت : او يكي از بسيج گران مردم در انقلاب مشروطيت ايران و از جمله انديشه ورزان اين حركت انقلابي است.
وي ادامه داد : بخشي از انديشه هاي ديني و سياسي سيد جمال الدين واعظ در ضمن چند نشريه الجمال منتشر شده و يكي از اصيل ترين منابع براي شناخت ايدئولوژي مذهبي مشروطه و انديشه سياسي شخص سيدجمال الدين واعظ است. سيدجمال الدين واعظ انقلاب مشروطه را كاملا مطابق با موازين دين مقدس اسلام ارزيابي مي كند و مجلس شوراي ملي را كليد حل همه مشكلات مي داند ولي اذعان دارد كه اغلب نمايندگان مجلس مجلس اول واجد شرايط لازم براي نمايندگي نيستند و در آينده بايد ملت اشخاص واجد شرايطي را كه آگاه بر زمانه باشند به مجلس بفرستند.
شكوري افزود: اركان اصلي انديشه سياسي وي مطمئنا بر ضرورت اصل نظام مشروطه و تاسيس پارلماني بر چهار اصل فكري بنيادين استوار است كه عبارتند از: مساوات، امنيت، آزادي و حريت ، امتياز فضلي يا شايسته سالاري كه در اين مقاله به طور مبسوط به تشريح آنها خواهيم پرداخت.
هادي خانيكي نيز در مقاله اي تحت عنوان "جنبش تلگراف" در همايش ايران يكصد سال پس از مشروطيت اظهار داشت: نهضت مشروطيت ايران در وجه عام رسانه اي آن جنبش، «تلگراف» نام دارد، اما از آنجا كه مطبوعات در طليعه توجه سياسي جامعه ايراني به وسايل ارتباط جمعي قرار داشته اند، لذا در فرآيند تكوين و پيروزي مشروطيت «روزنامه» از جمله موثرترين رسانه ها در حوزه سياست و ساحت گروه هاي مرجع و سازندگان افكار عمومي به حساب مي آيد.
وي با بيان اينكه روزنامه نگاري در ايران از آغاز پيدايش تا تكوين جنبش مشروطيت نقش كم رنگ دولتي داشته است، اظهار داشت: هم شكل گيري «مطبوعات در تبعيد» و هم «مطبوعات ملي» از مولفه هاي موثر در گسترش انديشه مشروطه بوده اند.
خانيكي ادامه داد: «كانون هاي مشروطه خواهي» و «مطبوعات» نسبت هاي وثيقي با يكديگر دارند و همين حوزه تاثيرگذاري هر دو را در جنبش مشروطيت بيشتر مي سازد. انجمن هاي سري كه از پايه هاي جنبش مشروطه اند، از سويي در شمار تحريريه هاي نشريات مشروطه گرا به حساب مي آيند و از سوي ديگر مراكز بحث، بررسي و توزيع مطبوعات ملي.
وي حضور روزنامه نگاران را در اين كانون ها هم از نظر كمي و هم از نظر كيفي حائزاهميت فراوان دانست و افزود: از پنجاه و چهار نفر عضو اولين انجمن سري كه در تهران تشكيل مي شد، بيست نفر روزنامه نگار و بقيه روحاني و بازرگان بودند و يكي از دستورهاي مهم انجمن هاي سري اين بود كه هر روز يا هر هفته اعضاي انجمن در مركز خود جمع شده روزنامه هاي ممنوعه داخل و خارج كشور را براي يكديگر بخوانند و اوضاع و احوال مملكتي و فعاليت هاي خود را مورد بررسي و ارزيابي قراردهند.
خانيكي در ادامه تاكيد كرد: درهم آميختگي و همكاري و هماهنگي آزاديخواهان و روزنامه نگاران زمينه مساعدي را براي توسعه مطبوعات در ايران به وجود آورد. پديده اي كه تا سال ها از جمله موضوعات بسط و نفوذ روزنامه تا مناطق مختلف كشور بود.
وي با اشاره به اينكه حتي مضمون سياسي مطبوعات ايران توانست در دوراني از مشروطيت زباني مردمي و فراگير به خود بگيرد و موجب سبك و شيوه بومي در روزنامه نگاري شود، آن را شاخص مهم در اثبات كارآمدي مطبوعات عصر مشروطه دانست.
خانيكي گفت: البته شاخص اقبال عمومي به مطبوعات و تاثيرگذاري پردامنه سياسي آنها از قوام و دوام برخوردار نيست، چنانكه در كمتر از دو دهه بعد رويكرد عمومي به نشريات سياسي و خبري چنان كاهش مي يابد كه فروشندگان جرايد براي امرار معاش و واداشتن مردم به خريد مطبوعات متوسل به پخش خبرهاي دروغ مي شوند.
وي در ادامه سخنانش افزود: مطالعات تاريخي نشان مي دهد كه ساخت مطبوعات در ايران متغيري وابسته به ساخت «قدرت سياسي» و «جامعه مدني» است. اين دو متغير مستقل سياسي و اجتماعي به وسيله دو عامل فرهنگي و حقوقي يعني «فرهنگ سياسي» نخبگان و «دستگاه هاي حل و فصل اختلاف» تحديد يا تقويت مي شوند.
مدعاي نويسنده اين است كه با اين رويكرد تاريخي مي توان همبستگي هاي ميان دولت، جامعه و مطبوعات را در قالب چهار فرضيه مورد مطالعه قرار داد.
فرضيه اول: به نظر مي رسد ميان توسعه مطبوعات در ايران و ساخت «قدرت سياسي»رابطه معني داري وجود دارد. به اين معنا كه در دوره هاي پراكندگي يا توزيع قدرت سياسي، ساخت مطبوعات توسعه يافته تر و در دوره هاي تمركز و خودكامگي قدرت سياسي ساخت مطبوعات، توسعه نيافته تر بوده اند. فرضيه دوم: توسعه مطبوعات به نحوه استقرار «جامعه مدني» بستگي دارد، به اين معنا كه در دوره هاي توانمندي، جامعه مدني، ساخت مطبوعات توسعه يافته تر و در دوره هاي ضعف جامعه مدني ساخت مطبوعات توسعه نيافته تر بوده اند.فرضيه سوم: با توجه به دايره تاثير گذاري مطبوعات در ميان گروه هاي مرجع به نظر مي رسد «فرهنگ سياسي نخبگان ايراني» نقش تشديد يا تضعيف در روند توسعه مطبوعات دارند. به اين ترتيب كه در فرهنگ سياسي مشاركت گريز و رقابت ستيز نخبگان، ميزان توسعه نيافتگي مطبوعات بيشتر و در فرهنگ سياسي مبتني بر مشاركت و رقابت كمتر مي شود.
فرضيه چهارم: به نظر مي رسد كه ضعف يا فقدان در «نهادها و سازوكارهاي حقوقي حل اختلاف» در جامعه روند توسعه نيافتگي مطبوعات را تشديد مي كند. به اين ترتيب براساس اين مدل مطالعاتي چهار متغير «دولت»، «جامعه مدني»، «نخبگان» و «نهادهاي حقوقي» مي توانند، گرانيگاه توسعه مطبوعات مستقل و موثر سياسي باشند. پرسشي كه در اين مقاله به آن بيشتر پرداخته خواهد شد، اين است كه با لحاظ دو تجربه انقلاب اسلامي و اصلاحات و دامنه تاثير گذاري اين گونه مطبوعات يك صد سال پس از مشروطيت تا كجاست و كدام متغير به اين نقش و حد و دامنه شدت و شتاب بيشتري مي دهند
در ادامه اين همايش عليرضا باقري ده آبادي پژوهشگردر مقاله اي تحت "عنوان آسيب شناسي اولين مطبوعه هاي ارگان در ايران" مي گويد: ظهور و كاركرد مطبوعاتي تشكيلاتي در ايران معمولا در ميان مباحث مطرح در اين بخش همواره به پس از تولد احزاب سياسي در ايران نسبت داده شده است.
ده آبادي مي افزايد: مطبوعات تشكيلاتي در يك شرايط خاص تاريخي و پيش از تولد احزاب سياسي در ايران به وجود آمدند. تا جايي كه حتي پيش از انقلاب مشروطيت با جرايدي مواجه هستيم كه نام آنها با تشكيلات و انجمن هاي فعال آن عصر مشترك بوده است. به عبارتي مقارن انقلاب مشروطيت «كم كم شبنامه نويسي از ميان رفت و اين بار نوبت به انجمن سازي رسيد». به طوري كه از حيث تعداد آن قدر بر تعداد آنها افزوده شد كه خبرنگار روسي كه در آن زمان در ايران بوده، آمار آنها را بالغ بر چند هزار انجمن برآورد كرد. اين آمار را اگرچه فريدون آدميت در كتاب ايدئولوژي نهضت مشروطيت قابل تضمين نمي داند اما به خوبي نشان دهنده تعداد فراوان انجمن ها در آن دوره است.
وي با بيان اينكه بسياري از اين انجمن ها پيش از انقلاب مشروطه داراي جريده بودند كه براي متمايز شدن با ساير نشريات هم عصر از عنوان مشترك استفاده مي كردند ادامه مي دهد: جرايدي چون «روزنامه انجمن معارف»، «روزنامه انجمن اصفهان» و «روزنامه انجمن» در تبريز نمونه هاي بارزي از اين جرايد محسوب مي شوند. اما نكته اي كه موجب شده اين گونه جرايد معمولا در بررسي تاريخ مطبوعات كشور در حاشيه قرار بگيرند، نخست به نوع فعاليت آنها مربوط بوده كه عمدتا فرهنگي و فاقد موضع گيري هاي سياسي بودند و دوم به گردانندگان و نحوه انتشار آن بازمي گشته است. به عبارت بهتر مطبوعات تشكيلاتي يا ارگان به مطبوعاتي اطلاق مي شود كه گروه يا تشكيلاتي سياسي اجتماعي به صورت علني و رسمي آن را چاپ مي كند و عمدتا اعضاي هيات تحريريه آن از ميان همان تشكيلات هستند.
ده آبادي در ادامه مقاله خود مي آورد: به هر حال با گذشت يك سال از مشروطيت پيش از تشكيل مجلس دوم كه مقارن با شكل گيري احزاب سياسي در ايران بود، نخستين روزنامه كه متعلق به يك جريان خاص سياسي محسوب مي شد و اتفاقا نام آن نيز ماخوذ از همان تشكيلات بود، منتشر شد كه بعدها مدير آن نخستين روزنامه رسمي ارگان را در ايران منتشر كرد.
اين پژوهشگرمي افزايد: ظهور انقلاب مشروطه تا حد فاصل انحلال مجلس سوم داراي چند ويژگي مشخص تاريخي است كه ارزيابي عملكرد مطبوعات در سه دوره موردنظر مي تواند به سطح تحليل درخصوص كاركرد مطبوعات در كشور كمك شاياني كند.
ده آبادي در پايان مقاله خود مي آورد: در مجموع مقطع ده ساله مورد نظر در اين پژوهش، داراي ويژگي هاي مشابه و متنوعي است. هر سه مجلس مشروطه فرصت پايان كار را پيدا نكردند. مجلس اول به دليل وضعيت نابسامان انجمن ها و تندروي جرايد راديكال به دستور محمدعلي شاه و به دست لياخوف روسي به توپ بسته شد. مجلس دوم به علت تندروي انجمن ها و مطبوعات ارگان و نهايتا اولتيماتوم روسيه منحل شد و مجلس سوم نيز به دليل ورود متفقين بدون آنكه به آخر برسد، به سرنوشت مجلس دوم مبتلا شد. در دوران پيش از مشروطه تا دوره مجلس سوم ما شاهد انواع مختلف مطبوعات با كاركردهاي متفاوت هستيم كه بدون ترديد ارزيابي نارسايي ها و نقاط قوت مطبوعات اوليه ارگان، نيازمند شناخت صحيح همين دوران است.
سيد فريد قاسمي پژوهشگر و مورخ مطبوعات هم در مقاله اي تحت عنوان "پيروزي شكست، مطبوعات ايران از فرمان تا كودتا" گفت: بيش از 69 سال از حيات مطبوعات ايران گذشته بود و دهها عنوان نشريه در كشور انتشار مي يافت كه فرمان موسوم به مشروطيت به امضاي مظفرالدين شاه رسيد. ايران در آن روزگار چند ميليون جمعيت داشت كه بيشترين شان كم سواد و بي سواد بودند . از صدور فرمان كه درگيري بهارستان به وجود آمد و محمدعلي شاه با همراهي و همكاري روس ها كودتا كرد، فصل مستقلي در تاريخ مطبوعات است.
در اين دوره به طور متوسط هر دو سه روز يك عنوان روزنامه يا شب نامه نو منتشر مي شد. روايت ها متفاوتند. از لابه لاي فهرست ها، روزنامه ها و به طور كلي متون برجاي مانده است.
پس از صدور فرمان مشروطه چند ماه وزارت انطباعات برقرار بود و با دو حكم محمدباقر اعتمادالسلطنه را در سمت وزير انطباعات ابقا كردند، در اين مدت دو نوع مجوز انتشار نشريه صادر مي شد. آزاد و تحت نظارت وزارت انطباعات، بعضي نيز همچون گردانندگان انجمن تبريز بدون كسب مجوز از مركزنشينان به انتشار نشريه مبادرت كردند.
به دنبال تصويب قانون مطبوعات در مجلس شوراي ملي و ابلاغ آن به دولت، شيوه كسب امتياز انتشار مطبوعات تغيير كرد و متقاضيان انتشار نشريه لازم بود براي كسب پروانه انتشار مراحل مختلفي را طي كنند. در آن روزگار تندروي ها گهگاهي به اوج مي رسيد. شماري از خردگرايان مطبوعات كه عقلانيت روزنامه نگارانه داشتند، ماه ها پيش از ويراني ها سعي در تنش زدايي داشتند اما در هياهوي زمانه استدلال هاي منطقي شان گم شد و صدايشان به جايي نرسيد. بهانه كافي براي محمدعلي شاه، درباريان و متحدانشان فراهم شده بود تا اين كه درگيري ميدان بهارستان سبب شد محمدعلي شاه با همياري و همدستي روس ها كودتا كند. اين كودتا، پناهندگي، دستگيري و فرار شماري از روزنامه نگاران، غارت و آتش سوزي دفتر روزنامه ها را به دنبال داشت. همچنين ? تن از فعالان روزنامه نگاري مشروطه اول پس از توپ پراني بهارستان و نيز سال هاي بعد جان باختند. فرآيند تندروها در مشروطه اول خواه با نام مشروطه خواهي و يا ضديت با مشروطه متفاوت است اما برآيندشان يكي شد.
در ادامه اين همايش حميد امجد نويسنده و كارگردان نيز با ارائه مقاله اي در خصوص "الگوهاي تجدد در درام مشروطه" اينگونه ابراز عثبده مي كند كه تجدد و درام در مفهوم ادبيات نمايشي جديد، با ريشه اروپايي در ايران همزاد بوده اند و نه تنها در لحظه تاريخي واحدي به پيدايي آمده اند، بل در آغاز نمايندگاني كمابيش واحد نيز داشته اند
وي افزود: نخستين درام پرداز ايراني همان نخستين نگره پرداز تجدد در حوزه هاي فلسفه و فرهنگ و تاريخ و زبان هم هست ميرزا فتحعلي آخوندزاده، اما مناسبات اين دو همزاد در تاريخ درام نويسي جديد ايران، هميشه روال و مسير واحدي نداشته است. همچنانكه درك و تلقي ايراني شده از مفهوم مدرنيته تجدد بلافاصله به شاخه ها و رويكردهايي چندگانه تقسيم مي شد، ادراك نخستين بانيان درام نويسي در ايران نيز از كار خودشان به شكل رويكردهايي متفاوت بروز مي يافت كه وجوه افتراق شان در گذر زمان و در عبور از گذرگاه هاي كليدي و تاثيرگذار تاريخي، برجسته تر شده است.
امجد در ادامه آورده است: انقلاب مشروطيت يكي از اساسي ترين اين گرهگاه هاست نقطه اي كه هم در زمينه تجدد و هم در قلمرو درام نويسي، عاقبت پرده تعارفات به كنار مي رود و مواجهه رويكردهاي مختلف گريزناپذير مي شود.
اين نويسنده و كارگردان در ادامه بر اين اعتقاد است كه مجموعه رويكردها در هر دو زمينه را مي توان با عناوين «نگره مقلد» و «نگره مولد» دسته بندي كرد به طوري كه منظري كه مي كوشد «تجربه» مطلوبش را در سايه انطباق با «ايده» پيشيني و وارداتي تعريف كند، و منظري كه تبيين «نگره» يا «ايده» كنش خويش را در پيوند تنگاتنگ با «تجربه» تاريخي و زيست جهان فرهنگي خود مي جويد.
به گفته وي، از نظر تاريخي در هنگامه انقلاب مشروطيت، نخستين منظر با ادراك اثبات گرايانه، كالبدي و عيني از تجدد پيوند مي خورد و دومين منظر با سويه انتقادي و ذهني آن. انقلاب مشروطيت در لحظه اي رخ مي دهد كه گويا ترجيح تغييرگرايي عيني بر تفسيرگرايي ذهني ناگزير شده و از آن پس است كه به ويژه با ظهور حكومت پهلوي همچون نماد اقتدار متمركز تجدد كالبدي و اثبات گرا در آغاز قرن جديد، سلطه يكي از آن دو همزاد بر ديگري قطعي مي شود كه ظاهرا عصر تجدد فرا مي رسد و همزمان درام نويسي ايران كه در سده گذشته در جايگاه مهمترين قالب بياني انديشه تجدد ايستاده بود، افول مي كند هر چند كه افول ادبيات آشكارگي و مكالمه درام و جاي سپردنش به ادبيات رمز و انزوا شعر و داستان آغاز قرن پيشاپيش خبر از بن بست تجددي مي دهد كه با احساس بي نيازي از مكالمه بر تخت نشسته بود.
محمد حسن رجبي پژوهشگر و مورخ نيز در اين همايش مقاله خود را تحت عنوان دستاوردهاي سياسي و فرهنگي روحانيت در مشروطه ارائه كرد .
وي اظهار داشت: هر خاستگاه و جايگاه فكري و فلسفي براي مشروطه قائل شويم، واقعيت آن است كه جنبشي كه در تاريخ معاصر ايران به نام «جنبش مشروطيت» مشهور شده، تحولات فرهنگي سياسي بزرگي در ميان روحانيت پديد آورد كه قبل و بعد از آن تا ظهور انقلاب اسلامي بي سابقه بوده است و نخستين جلوه آن، حضور گروه گسترده اي از مراجع و علماي شيعه ايران و عراق در اين جنبش است كه در تثبيت و تحكيم و تاييد، يا نقد و رد آن كوشيدند.
رجبي افزود: اين امر موجب بحث و مناقشات فراواني شد كه ماحصل آن نگارش ده ها رساله سياسي البته با مايه هاي علمي متفاوت در اثبات و ثمرات مشروطه يا رد و زيان هاي آن شد. اين بحث ها نه تنها در بين خواص علما جريان داشت، بلكه روحانيون ديگري پا به اين عرصه گذارده و با انتشار روزنامه به شرح و بسط ابعاد انديشه مشروطه خواهي در ميان توده مردم اقدام كردند. روزنامه هاي حبل المتين چاپ تهران، روح القدس، لوايح حاج شيخ فضل الله نوري از روزنامه هاي معروف تهران و روزنامه هاي انجمن مقدس ملي اصفهان، جهاد اكبر، الجناب در اصفهان، روزنامه هاي خيرالكلام و نسيم شمال در گيلان، و نيز نشريات نجف، دره النجف، الغري، والعلم در نجف اشرف از زمره نشريات تاثيرگذاري بودند كه در طول چهار سال پس از استقرار مشروطه در ايران انتشار يافتند.
علاوه بر اينها صدها نامه، اعلاميه، تلگراف و سخنراني از مراجع و علماي برجسته طرفدار يا منتقد مشروطه در دست است كه در مقاطع و مناسبت هاي مهم و گوناگون منتشر مي شده كه خود بالغ بر چند هزار صفحه مي شود و در منابع گوناگون تاريخي اين دوره پراكنده است.
وي ادامه داد: علاوه بر اين، به منظور آشنايي با علوم و فنون جديد، دو مدرسه در نجف اشرف تحت نظارت عاليه آخوند خراساني تاسيس شد كه در آنها علاوه بر دروس قديم، دروس جديد، تعليمات نظامي و زبان فرانسه نيز تدريس مي شد. تاسف آنكه اين حركت فرهنگي سياسي كه در مجموع ثمرات نيكويي در بر داشت و به شكوفايي تفكر سياسي و تحول فرهنگي در ميان روحانيون و جامعه انجاميد، با فروكش كردن تب و تاب سياسي در كشور و به ويژه پس از رحلت آخوندخراساني روبه افول نهاد و تداوم نيافت.
به گزارش "مهر"، رويا صدر روزنامه نگار و طنز نويس در همايش ايران يكصد سال پس از مشروطيت؛ تجارت گذشته، چشم انداز آينده كه صبح امروز درمركز همايش هاي بين المللي رايزن ادامه يافت، با ارائه مقاله اي تحت عنوان "چهره زنان در طنز مشروطه"، ابراز عقيده كرد: حركت مشروطه نقطه عطفي در طنز ايران است كه آن را از نظر ساختار و محتوا دچار تحول ساخته است.
وي افزود: توجه به حقوق زنان و آزادي نسوان به عنوان يكي از مولفه هاي رويكرد مدرنيستي مشروطيت، از ابعاد مهم اين تحول است كه در راستاي نگاه اصلاح طلبانه حركت مشروطه به مناسبات اجتماعي، فرهنگي و خانوادگي شكل مي گيرد و در مسائل زنان به نگاهي نقاد مي رسد.
صدر ادامه داد: اين نقد ماهيتي دوگانه دارد: اولي در رويكردي دردشناسانه متجلي مي شود كه متضمن نقد باورهاي خرافي، جهل و بي سوادي زنان است و وجه دوم نقد فرهنگ زن ستيز جامعه مردسالار را شامل مي شود كه اين نقد نهايتا به همدلي با زنان مي انجامد.
اين روزنامه نگار و طنز نويس در ادامه اظهار داشت: تلاش است تا از رهگذر بررسي مهمترين آثار طنز دوره مشروطه از زاويه نگاه نوع برخورد با زنان سير تحول اين حركت را بررسي كند و سپس از طريق مقايسه ميان آثار دو طنز نويس اصلاح طلب و پيشرو معاصر يكي از عصر مشروطه و ديگري از دوره حاضر دهخدا و صابري به بررسي چگونگي ايجاد تحول در شكل بندي و نوع برخورد با مسائل جنسيتي در طنز معاصر بپردازد.
وي در ادامه اين مقاله خود به "گذار از مكتب خانه به مدرسه" اشاره مي كند و مي افزايد: گذر از مكتب خانه ها به مدارس يكي از موضوع هاي كمتر پرداخته شده، تاريخ مشروطيت ايران است، در حالي كه بررسي ديدگاه هاي روشنفكران آن دوره نشان مي دهد، تاسيس مدارس جديد براي آنان اهميتي حياتي داشت و بسياري از آنان گمان مي بردند با تاسيس مدارس مي توانند به آرزو هاي دور و درازشان رنگ واقعيت بزنند.
صدر با بيان اينكه اشاعه علم و رواج آموزش جديد به نظر مي رسد از لوازم آمادگي ملت بود مي افزايد: با اين حال چنين توجهي رفته رفته كاستن گرفت و در زمانه ما روشنفكران به آموزش و پرورش و مدارس كاملا بي توجه اند، شايد اين بي توجهي نتيجه آن توجه و تجربه اي است كه پشت سر گذاشته ايم.
وي مي گويد: اگر يكي از روشنفكران پيش از مشروطه اكنون چشم باز كند و اين همه مدرسه را و اين همه دانش آموز را ببيند، محال است باور كند كه ما امروز كماكان درباره موضوع بحث مي كنيم و خواسته هاي مشتركمان بسيار است، آيا آنان به اشتباه خيال مي كردند مدارس جديد دروازه ترقي و پيشرفت هستند يا اتفاق ديگري رخ داده است.
اين روزنامه نگار و طنز نويس در ادامه اظهار داشت: حال اين پرسش خود موضوع پژوهش مستقلي مي تواند باشد كه از رهگذر مقايسه آموزش و پرورش در دوره هاي مختلف مي توان پاسخ هايي براي آن يافت و به عنوان يكي از فرض ها مي توان به تفاوت نگرش ها در دوره هاي مختلف پرداخت. روشنفكران دوره مشروطه و پيش از آن به آموزش و پرورش به عنوان ابزاري براي تغيير مي نگريستند، در حالي كه در دوره هاي بعدي آموزش و پرورش بيش از آن كه به كار «تغيير» بيايد، در خدمت «تثبيت» ارزش هاي فرهنگي حكومت ها است.
صدردر ادامه بر اين اعتقاد است كه كيفيت تحول مكتب خانه ها به مدارس تا حدي مي تواند نگرش «تغيير گرانه» روشنفكران آن دوره را نشان دهد، ضمن آن كه همزمان مي تواند ضعف ها و كاستي هاي اين نگرش و ساده انديشي هاي آن را نيز برملا كند و اين پرسش را پيش آورد كه آيا صرف آموختن تكنيك ها و مهارت هايي كه از راه برخي از دانش هاي جديد منتقل مي شود، تغيير حاصل مي شود همين پرسش است كه به پرسش ديگري منجر مي شود: پس چرا به رغم گسترش مدارس و انتقال علوم جديد هنوز بخشي از مطالبات مشروطه ايران ناتمام مانده است.
وي مي افزايد: سخن از تاسيس مدارس جديد در ايران از هنگامي آغاز شد كه كشورهاي پيشرفته تر آن روزگار همچون الگويي پيش روي روشنفكران بودند و «علوم جديد» كه ما ايرانيان سهمي در توليد آن نداشتيم به صورت بسته هاي حاضر و آماده اي تصور مي شد كه فقط بايد عمليات انتقال آن توسط مدارس و دارالفنون صورت بگيرد.
صدر در پايان مقاله خود اين چنين ابراز عقيده مي كند كه در چنين وضعيتي طبيعي بود كه سخن گفتن از تحول مكتب خانه ها و ادامه سنت مكتب خانه اي دشوار به نظر برسد. با اين حال اين نيز خود مي تواند موضوع پژوهش مستقلي باشد و به اين پرداخته شود كه آيا تحولات دنياي جديد در كيفيت اداره مكتب خانه ها نيز تاثيري برجاي گذاشته بود يا نه و آيا مي توان مكتب خانه هايي را يافت كه گوشه چشمي بر اين تحولات داشته باشند و يا مدارس جديدي را يافت كه گوشه چشمي به سنت مكتب خانه اي داشته باشند پاسخ اين پرسش ها هرچه باشد، در اين نكته تقريبا ترديدي نداريم كه اين ماجرا به شكل يك جريان نيرومند و تاثير گذار ظهور نكرد و در گزارش هايي كه از مكتب خانه ها و مدارس جديد آن دوره بر جاي مانده است، اثري از اين جريان نمي توان يافت.
نظر شما