به گزارش مهر، مهناز رونقي - منتقد و نويسنده - در اين نشست با بيان اين مطلب گفت: خط روايي داستان مدور است. با نامه آغاز و با نامه پايان مي گيرد. ژانر اين داستان چنان نيست كه منتظر ضربه زنندگي خاصي باشيم. اما آنچه مسلم است، نامه پاياني، خود گواه بر فلسفه وجودي اين كتاب است. رمان با نامه اي آغاز مي شود و در پيدايش اين حس سهيم است كه گفته مي شود داستان سنديت ندارد و نبايد آن را باور كنيم.
رونقي گفت: نخستين لايه معنايي داستان كه هيچ چيز را نمي توان كاملا پذيرفت در همان ابتدا آشكار مي شود. شايد در نگاه اول استفاده از نامه، سبكي تكراري وكلاسيك در داستان نويسي باشد اما در اينجا نويسنده هاله اي از ابهام تاريخ آن زمان را سايه زده است.
وي در ادامه گفت: زمان دروني شده در داستان، زمان بيروني را به تعليق در مي آورد و آنچه به دست مي دهد بي زماني متن است. شايد زيباترين تعبير نويسنده اين است كه به راحتي نمي توان داوري كرد. اين مانيفست نويسنده اي است كه در دوران رنگ باختن واقعيت مطلق زندگي مي كند. اين امر رمان را به يك رمان پست مردن نزديك مي كند. چرا كه تفاوت مدرن و پست مدرن در فراروايت هاست. روايت بيان مساله و رخدادهاي جامعه به صورت قالبي است. دراين كتاب ما از روايت به فراروايت مي رسيم. در واقع زمان روايت هاي كلان به سر آمده و شايد در تاريخ نيز فراروايت پاسخگويمان باشد.
مهدي حجواني منتقد ديگر اين نشست گفت: درباره ديلماج دو محور را بايد مد نظر داشت. اول اين كه چگونه نثر تاريخي بنويسيم كه خواننده مرتب نيازي به پانويس نداشته باشد. نثر مصنوع و متكلفانه مال اين دوره نيست. نويسنده اي كه قرار است تاريخ بنويسد نبايد دچار تناقض باشد. مشكل عمده اين است كه نويسندگان براي تاريخي نوشتن ازگذشته به امروز مي آيند در حالي كه براي نوشتن نثر تاريخي از امروز بايد به گذشته رفت. اين موضوعي است كه در آثار بهرام بيضايي آشكار است و در آثار تاريخي او نثري متكلف و مصنوع نمي بينيم و به راحتي با آن ارتباط برقرار مي كنيم.
حجواني افزود: شخصيت سازي و شخصيت پردازي داستان مورد بحث است. براي تحول شخصيت ميرزا يوسف ديلماج دور خيز لازم صورت نگرفته و اين شخصيت دوست داشتني در جايي رفتارهايي مي كند كه همخواني با شخصيتي كه در پاره اول داستان پرداخته شده ندارد.
وي با بيان اين كه اين رمان از منطق متون كلاسيك تاريخي پيروي مي كند اضافه كرد: در شكل كلاسيك، جزيي گويي نمي كند و وارد انگيزه ها نمي شود. اما داستان اين گونه نيست و بر جزييات استوار است. چرا وقتي قيد تاريخ را مي زنيم و امكان جديدي فراهم مي كنيم كه از تخيل براي خلق داستان استفاده كنيم تمام عيار از اين ظرفيت هاي داستاني بهره نمي گيريم.
در ادامه محمد رضا گودرزي درباره ژانر اين اثر گفت: نقاط مشترك تاريخ و داستان انتخاب رويدادها و مكان ها و ساماندهي مطالب و ضرباهنگ زماني در قالب يك طرح است. فرا رسيدن تاريخ نگارانه از شخصيت هاي واقعي تاريخي يا رخداد واقعي استفاده مي كند تا از آنها ساختارزدايي كند و قطعيت روايت تاريخي را در هم بريزد. رمان ديلماج با رابطه هاي واقعي تاريخي كه دارد يك فراداستان نيست و هدفش نشان دادن توهمي از واقعيت است. اما درعين حال اين رمان به شكلي ظريف با واقعيت تاريخي فرق دارد.
گودرزي تصريح كرد: نويسنده در اين داستان با نام بردن از كساني مثل كسروي يا فروغي و اشاره به جريان هايي مانند فراماسونري، مي خواهد به وقايع داستاني رنگي از تاريخ بزند. ديلماج نه رمان تاريخي است و نه فراداستان تاريخ نگارانه بلكه داستاني خاص است كه سعي دارد توهم تاريخ را در قالبي داستاني ارائه دهد.
گودرزي در پايان گفت: رمان تاريخي و فراداستان تاريخ نگارانه در سيطره ايدئولوژي قرار دارد. چون هر گونه بازنمايي گذشته واجد دلالت هاي مشخص ايدئولوژيك است.
به گزارش مهر، اين نشست روز دوشنبه 16 مرداد در محل كانون ادبيات برگزار شد.
نظر شما