مجله مهر - احسان سالمی: پیروزی انقلاب اسلامی در ایران باعث بروز و ظهور استعدادهایی شد که تا قرنها به واسطه ظلم و دیکتاتوری حاکم بر ایران فرصتی برای عرضه اندام پیدا نکرده نبودند. هرچند که سنت سخنوری و سرودن شعر در میان مردم ایران از قرنها قبل وجود داشت، ولی در طی چند دهه دیکتاتوری پهلوی در این کشور، بسیاری از شاعران و صاحبان ذوق، به واسطه جو خفقان حاکم، یا مجبور به سکوت شدند یا سالها از عمر خود را در زندانهای رژیم پهلوی محبوس ماندند.
اما پیروزی انقلاب اسلامی در ایران این شرایط را تغییر داد و عرصه را برای حضور طیفهای مختلف شاعران بازکرد. حسین ممتحنی، متخلص به «حمید سبزواری» یکی از رویشهای این حرکت تاریخی مردم ایران بود که از سالها قبل از انقلاب با اشعار و سرودههای خود در راه پیروزی این نهضت تلاش کرد و بعد از انقلاب نیز همواره در خط مقدم دفاع از انقلاب اسلامی ایران بود.
سبزواری که به واسطه سرودههای انقلابی متعددش و مشهورش به «پدر شعر انقلاب» شهرت یافته است، در عین تلاشی که برای شعر انقلاب داشته یکی از مظلومترین چهرههای ادبیات فارسی در طی این سالها به شمار میآید. در مظلومیت او همین بس که تاکنون تنها دو کتاب در ارتباط با زندگی این شاعر بزرگ و جریانساز کشورمان نوشته شده است و مجموعه اشعار او در بازار کتاب به عنوان یکی از ناشناختهترین کتابهای شعر به حساب میآید.
«از سبزوار تا سرزمین رویا» یکی از معدود کتابهایی است که در ارتباط با استاد حمید سبزواری نوشته شده است. این کتاب در سه بخش به بررسی زندگی نامه، نقد آثار و نمونهای از آثار این استاد بزرگ شعر فارسی پرداخته است. فصل اول این کتاب که در برگیرنده زندگینامه استاد سبزواری است به قلم فاطمه ابراهیمی و به شکلی داستانگونه نوشته شده است که با زبانی روان به روایت مقاطع مختلف زندگی سبزواری پرداخته است.
فصل دوم کتاب که توسط فریبا فرشادمهر به رشته تحریر درآمده است، پس از مقدمهای درباره چیستی شعر انقلاب، به نقد و تحلیل «سرود درد» میپردازد که نخستین دفتر شعر استاد سبزواری است و بعد از آن به سراغ «سرود سپیده» میرود که دفتر بعدی اشعار اوست و در نهایت با تحلیل «کاروان سپیده» این فصل را به پایان میرساند.
فصل انتهایی این کتاب نیز دربرگیرنده گزیدهای از اشعار استاد حمید سبزواری است که در آن اشعار این استاد در قالبهای مختلف شعری که در مناسبتهای مختلف سروده شده است، وجود دارد.
«از سبزوار تا سرزمین رویا» را انتشارات سوره مهر در ۱۹۲ صفحه و با قیمت ۶هزار تومان روانه بازار نشر کرده است.
با هم بخشهایی از این کتاب را میخوانیم:
پرده اول: کودتای ۲۸ مرداد و ۴ سال سیاه
هنوز یک سال از ازدواج او با شکوه اقدس نگذشته بود که کودتای ۲۸ مرداد و پیامدهای آن رخ داد. اوضاع سراسر ایران از جمله سبزوار آشفته شد. هر فرد صاحب اندیشه و تفکری، خصوصاً با گرایشات مذهبی را به جرم تودهای میگرفتند و گاه اعدام میکردند. حسین آقا که شهره شهر سبزوار شده بود، شبانه شهر را ترک کرد و به منزل عمه شکوه در اسفراین، یکی از توابع سبزوار، رفت. در آن زمان همسرش دوران سختی را میگذراند و بار سنگین فرزند اول را با خود حمل میکرد.
شرایط بسیار سخت شده بود و دایره جستوجوی رژیم تنگتر؛ به همین خاطر بود که حسینآقا با وجود مخالفت خانواده به سبزوار بازگشت و مستقیم به شهربانی رفت. اما خوشبختانه، رئیس آگاهی آن روز، یکی از بستگان خانمش بود که به حسین کمک زیادی کرد و باعث شد تا او به قید ضمانت آزاد شود.
اما مشکلات تازه آغاز شده بود. حسین شغل خود را از دست داده بود [او تا قبل از این واقعه در آموزش و پرورش معلم بود] چهار سال تمام آنها را به شهربانی مشهد میبردند و میآوردند اما دادگاه اصلی آنها تشکیل نمیشد. البته، قصد اصلی آنها، تضعیف روحی امثال حسین آقا بود و میخواستند به قول خودشان حسابی گوش مالیشان بدهند.
حسین آقا مدتی در اطراف سبزوار و شاهرود در شرکت استخراج سنگ معدن نورد کار میکرد. سرانجام، پس از چهار سال برای دادگاه تجدیدنظر به مشهد رفت و به لطف خداوند یکی از بچه محلهای خود، سرهنگ ناوی را آنجا دید. در شرایطی که هیچکس حاضر نمیشد وکالت حسینآقا و سایر دوستانش را برعهده بگیرد، سرهنگ ناوی با جسارت این کار را برعهده گرفت. او حتی برای این کار حاضر به دریافت هیچ پولی نشد.
سرهنگ ناوی، در آن زمان رئیس دادگاه نظامی مشهد بود.
سرانجام روز موعود رسید و دادگاه تشکیل شد. سرهنگ ناوی، با تمام وجود، از آنان دفاع کرد و چون مدرکی هم علیه متهمان وجود نداشت، همه تبرئه شدند. اشک در چشمان حسین حلقه زده بود؛ در پایان دادرسی همه متهمان یکدیگر را در آغوش کشیدند. دلشان میخواست بلندبلند بخندند. همگی از سرهنگ به خاطر جسارتش تشکر کردند.
پرده دوم: پیوستن سبزواری به نهضت بزرگ امام خمینی(ره)
طولی نکشید که قیام بزرگ ۱۵ خرداد سال ۱۳۴۲ به وقوع پیوست و حسین همچنان اشعار تیز و برنده خود را میسرود، اما قالب و اندیشههای جاری در اشعارش به پختگی و قوام رسیده بود و از سال ۱۳۴۲ همراه و همگام مردم ، پیچ و خم راه پرفراز و نشیب مبارزه را طی میکرد. با عرضه آثار خود در تهییج و تحریک مردم به ادامه پیکار، به سهم خود میکشید. زمانی که دریای خشم توده مردم همانند طوفانی هانه برانداز میرفت تا پایههای حکومتی محمدرضا را سست نماید و از جا برکند، حسین ممتحنی به «حمید سبزواری» متخلص شده بود و برای رعایت اصول امنیتی اشعار خود را به این نام امضا میکرد. حمید سبزواری به محض اینکه از سبزوار به تهران آمد و در این شهر مستقر شد، اول به حضور آیتالله طالقانی، در مسجد لالهزار تهران شتافت و در آنجا بود که با چند تن از یاران امام خمینی(ره) آشنا شد.
جلساتی پیدرپی در روستاهای اطراف تهران تشکیل میشد و در خانههایی مطمئن اعلامیههای امام خمینی(ره) را مطالعه میکردند و راجع به چگونگی اطلاعرسانی به مردم، برنامهریزی و سازماندهی میکردند. حمید جسورانه و عاشقانه، پَر پرواز درآورده بود؟
هنوزم شوق پرواز است گر بال و پری باشد
به سر سودای آزادیست ما را تا سری باشد
گواهی سید رخساره از راز درون اما
بسا آتش که پنهان در دل خاکستری باشد
۲۸ مرداد ۱۳۳۲ تا نیمه خرداد ۱۳۴۲ دهه یغماگری بیگانیگان و فشار روحی شدید بر مبارزان بود. در این برهه، اشعار حمید سبزواری رنگ و بوی ملی- میهنی داشت و سرودهایش بیشتر برضدظلم و ستم حکام و بیگانگان و جهل و جهلآفرینی و به حمایت از مظلومان و محرومان بود. قیام اسلامی ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ آگاهی ملت را فزونی بخشید و حمید که از مدتها قبل به بررسی آثار اسلامی پرداخته بود، این قیام نقطه عطفی در زندگی وی شد و شعرش کاملاً رنگ مذهبی به خود گرفت.
شاعر جوان با شجاعت، شهامت و ایمان رساخ برحکومت میتاخت و اوضاع آشفته سیاسی و اجتماعی را نقد میکرد. وی آثار بسیار عمیق و سخنانی بس فاخر و شورانگیز میسرود که از قدرت طبع و صفای قریحه و مهارت کافی برخوردار بود. وی، به هرمناسبتی، برنظام حاکم میتاخت و خشمگینانه با آن مخالفت میکرد. وی به این نیز بسنده نکرد، گاهی آثاری را برای برخی از نشریات ادبی از جمله ماهنامه صائب میفرستاد. در یک مثنوی بلند که برای مجله فرستاد، پس از بیان درد و رنج خویش، خطاب به مدیر آن میگوید:
نوبهاری باید و خوش عالمی
تا بیاسیم ز رنج و غم دمی
حالیا کز گردش دور زمان
گشته ویران و غمافزا بوستان
گل ز باد مهرگان پژمرده است
بلبل از رنج خزان افسرده است
خانه صیاد گشته گلستان
مرغ آزادی نباشد در جهان
حالت شعر و سخن گفتن کر است؟
و آن که را ذوق هنر باشد کجاست؟
پرده سوم: اولین دیدار با امام خمینی(ره)
حمید سرود «خمینی ای امام» را آماده کرده بود و قرار بود سرود آن ضبط و تکثیر شود. مثل همیشه همه در حسینیه ارشاد جمع شده بودند. تعدادی نوجوان و جوان هم عادی و معمولی سرود را حفظ کرده بودند. موقع اجرا و ضبط، کیفیت کار خوب نشد. آنها میخواستند این سرود را هنگامی که امام خمینی(ره) به فرودگاه مهرآباد وارد میشود پخش کنند و باید با کیفیت خوبی ضبط میشد تا هنگام پخش از بلندگوها اثر عمیق خود را بر مردم بگذارد، به همین دلیل به وسایل پیشرفتهتری احتیاج داشتند. یکی از همراهان گفت یک نفر را میشناسد که تجهیزات صوتی پیشرفتهای دارد. به سراغ او رفتیم و خوشبختانه او با کمال میل پذیرفت و قرار شد در خانه آن فرد که درست در پشت کاخ نیاوران بود، سرود «خمینی ای امام» و «ای شهیدان وطن» ضبط شود.
ابتدا باید صدا را مهار میکردند. همه پنجرهها را با پتو پوشاندند و درزها را گرفتند. گروه، شب تا صبح مشغول خواندن، ضبط کردن تکثیر سرود شدند. تصور میشد هیچ صدایی از خانه خارج نمیشود. صبح که یکی از همکاران با صاحب خانه برای خرید نان به نانوایی رفته بود، نانوا، که فردی مومن و متعهد بود، به او میگوید: «صدا سر تا سر کوچه را پر کرده، خیلی مراقب باشید. تا الان هم کسی به سراغتان نیامده، خواست خدا بوده، درست پشت کاخ نیاوران، یکی از محلهای مهم زندگی محمدرضا است.»
بالاخره نوار آماده شد و یک نسخه از آن را برای آیتالله بهشتی و طالقانی، که تازه از زندان آزاد شده بودند، فرستادند.
بالاخره روز موعود فرارسید. ۱۲ بهمن ۱۳۵۷ قرار بود امام خمینی(ره) از پاریس تشریف بیاورند و در فرودگاه مهرآباد سرود «خمینی ای امام» به اجرا درآید. فرودگاه مملو از جمعیت بود. این اولین دیدار حمید و دوستانش با امام خمینی(ره) بود. جمعیت با شنیدن صدای سرود کمی آرام گرفتند، تلاش شبانه آنان به ثمر نشسته بود. سرود اجرا شد و در پایان همه با شور و حال دست میزدند و مقدم پیر و مراد خود را خوشامد میگفتند.
امام به بهشت زهرا وارد شد و گروه سرود که خود را قبل از جمعیت به آنجا رسانده بود، سرود «برخیزید ای شهیدان راه خدا» را اجرا کردند. مو به تن همه راست شده بود. سکوتی سهمگین در بهشت زهرا حکمفرما بود. حمید احساس سبکی میکرد و در حالی که اشک میریخت به آسمان نگاه میکرد.
پرده چهارم: گزیدهای اشعار حمید سبزواری
نام حسین و رسم حسین
تا گردش زمانه و لیل و نهار هست
نام حسین هست و حسینیشعار هست
این نام پُرشکوه بر اوراق روزگار
جاوید هست تا ورق روزگار هست
تا در دلی زشوق حقیقت زبانهایست
زین حقپرست در همهجا حقگزار است
تا موج میخروشد و تا بحر میتپد
یاد از خروش او به صف کارزار هست
تا سرزند سپیده و تا بشکفد سحر
خورشید روی او به جهان آشکار هست
تا عدل هست، رایت او هر طرف به پاست
تا ظلم هست، نهضت او استوار هست
تا در زمانه رسم یزید است برقرار
سودای دادخواهی او برقرار هست
سفر عاشقی
(تقدیم به شهید صیاد شیرازی)
در سفر عاشقی، هر که سبکبارتر
قافله عشق را قافله سالارتر
گر به تولای دوست، جان بفشانی نکوست
هدیه به جانان رواست، هرچه سزاوارتر
هر که به طوفان عشق سینه به دریا زند
گوهر اسرار را هست خریدارتر
بردر دل حلقه زن، پاسخ جانان شنو
رمز ولا را مگوی جز به نگهدارتر
راه شهیدان عشق از همه راهی جداست
راهی این خطه راس، دیده بیدارتر
در سفر عاشقی ترک سروجان کند
آن که به پیمان دوست هست وفادارتر
از علوی سیرهای عاشقی آموزاگر
دلبر خود را تویی طالب دیدارتر
ای علوی سیرت و نام نکویت «علی»
چون تو خطر کرده کیست در ره دشوارتر
راه تو تا حشر باد راه خطر پیشگان
همره و همگام تو هر که فداکارتر
برخیزید ای شهیدان
برخیزید برخیزید برخیزید
برخیزید ای شهیدان راه خدا
ای کرده بهر احیای حق جان فدا
کز قطره قطرهی خون پاک شما
میروید تا ابد در وطن لالهها
برخیزید برخیزید
برخیزید رهبر آمد کنون در کنارتان
تا سازد، غرقه در بوسه خاک مزارتان
تا گیرد، خون بهای شهیدان ز اهرمن
باز آمد، رهبر ما پی یاری وطن
برخیزید برخیزید
جاویدان زندگی جوشد از خاک هر شهید
تا روید لاله از تربت پاک هر شهید
ای انسان چون شهادت سر آغاز زندگی ست
مرگ سرخ رمز آزادی و راز زندگی ست
برخیزید برخیزید
برخیزید ای شهیدان راه خدا
ای کرده بهر احیای حق جان فدا
کز قطره قطرهی خون پاک شما
میروید تا ابد در وطن لالهها
برخیزید برخیزید
در عالم مایه ی سرفرازی شهادت است
پیش ما، مرگ در راه ایمان سعادت است
هر کس او، در ره عدل و دین ره سپر شود
در این ره، گر دهد جان ز کف زنده تر شود
برخیزید برخیزید
از دشت کربلا هر زمان آید این پیام
در راه عزت و افتخار و شرف قیام
تا انسان تن رها سازد از بند بندگی
عاشورا بر مجاهد دهد درس زندگی
نظر شما