۲۰ آبان ۱۳۸۲، ۱۲:۴۲

شاعري كه از خودش آغاز مي شود ( 12 )

سيد علي صالحي : شعر پارسي به دو دوره قبل و بعد از نيما تقسيم شده است

 سيد علي صالحي : شعر پارسي به دو دوره قبل و بعد از نيما تقسيم شده است

خبر گزاري مهر: "سيد علي صالحي " شاعر و رمان نويس معاصر ، تا كنون مجموعه اشعاري چون « زرتشت و ترانه هاي شادماني» و آثار ي در زمينه شعر كودك منتشر كرده وهمچنان در عرصه شعر فعال است، وي عظمت كار نيما را در اين مي داند كه هيچ كدام از نوابغ شعر ما نتوانسته اند از او عبور كنند ، بلكه كامل كننده راه آن پيرمرد بوده اند .

 . به عنوان يكي از چهرهاي شناخته شده در عرصه شعر امروز جايگاه نيما را در ادبيات چگونه  ارزيابي مي كنيد ؟
 به نظر مي رسد شاعران حرفه اي و تثبيت شده در نهايت يكي از سرنوشت را - خواه نا خواه- خواهند پذيرفت : 1- فرا موش مي شوند و تنها به تاريخ ادبيات مي پيوندند . آن هم به عنوان يكي از صدها اهل كلام كارواني كه انتها ندارد .
2- زنده مي مانند ، آن هم به دليل استقبال عام به ا ضافه كار و آثار و تذكره و نقد و تحليل و تحقيق محققين، كه عمدتا" اين نوع كارها  به دليل گرايش غالب بازار كتاب و فشار اذهان عمومي انجام مي گيرد.البته نيايد فرا موش كرد  كه ،عموما" دو فاكتور استقبال عامه ( توده ها) و حمايت محققين ، در تلفيقي همعنان و همزمان  در يك دوره  حتما" به معناي تاثير عملي شعر اين نوع  شاعران و پيدايي رهروان و شاعران متاثر از راه آنها نيست ، نمونه بارز آن در روزگار ما سهراب سپهري است . هم اقبال عام يافت و هم در باره آثار او ، كتب بسياري منتشر شد .
چنين شاعراني البته زنده مي مانند ، اما تنها براي « خواندن» براي « ذهن» و براي « عبور»  زيرا خود اين شاعر از نخست « پيرو» بوده است ، پيرو و اولاد نيما ، و نه اينكه مثلا" يكي از پيشنهاد ات مخفي مانده ي نيمارا كشف و آن را از حاشيه به متن بياورد و تبديل به يك جريان كند.
3- سومين سرنوشت، تقدير ابدي و غير قابل حذف شاعراني است كه كلامشان ، سياق و روش و حركتشان ، در سه حوزه فرهنگي ، اجتماعي و سياسي تاثير گذار بوده و عملا" « صاحب اثر» بوده اند . در واقع هم مردم ( نه توده ها) ، هم محققين ، هم نخبگان جامعه و هم نسل هاي بعد از خود را به جنبش و جهاني نو دعوت كرده است،و پيش از آنكه اثرش صرفا" براي خواندن ، براي ذهن و براي عبور از خود او باشد ، براي استمرار ، براي زايش هاي تازه تر ، كشف افق هاي  جديد ، پيشنهادات ناميرا و قابل حصول و وصول است .  ممكن است حتي آثار و زندگي اش كمتر از عده اي ديگر مورد بحث و جدل دراز مدت يا تشويش و تمجيد قرار بگيرد ، اما راهش چه ؟ 
نيما يوشيج از اين دست شاعران انگشت شمار تاريخ كلام ما به شمار مي رود ، در ا ين ژانر و جهان ، ادا مه  و استمرار و جاودانگي يك شاعر در حد « بحث و حرف» باقي نمي  ماند ، بلكه كليد باغي را به آيندگان مي سپارد كه بهار ابدي اش هزاران شكوفه به بار مي آورد . آثار نيما و مقالاتي كه راجع به سهراب عزيز و شعر گرامي اش - طي همين دو دهه- نوشته شده است ، اگر نه بيشتر ، كه كمتر از كتب و رسالاتي نيست و نبوده كه در باب نيما و كارش تحرير شده است . آن هم طي هشتاد سال و چندي. انقلاب سبز و ساحرانه و تحول برانگيز نيما آن قدر وسيع و موثر بوده كه حتي نام  خود نيما ( به عنوان شاعر) را نيز در سايه قرار داده است. ازسال 1300 خورشيدي ، و اصلا" از دهه سي تا به امروز ، ببينيد چند شاعر بزرگ و ماندگار از دل اين دريا تبار روستايي به در آمده و معمار بلوغستان شعر پيشرو پارسي شده اند . و عظمت كار اينجاست كه هيچ كدام از نوابغ شعر ما نتوانسته است از نيما « عبور» كند ، بلكه كامل كننده راه آن پيرمرد بوده اند كه از اين ميان مي توان  شاعراني چون  شاملو، فروغ، اخوان، سپهري را نام برد .

*عوامل و موقعيت هايي كه موجب ظهور نيما شد، چه بود؟

 شاعر فطري، هوشمند، متفكر و خلاق، اگر صداقت محض را به اين خصايل و داشته هاي خود اضافه كنند، يقينا قافله را از پيشاني تا پس پشت، با غربال و غزل و قول و هرچه كه دارد، پشت سر خواهد گذاشت.
براي درك و كشف و معرفي عوامل عديده اي كه علي اسفندياري را راهبر كرده بايد ابتدا به نكات ساده اما پنهان مانده اي اشاره كرد. اگر نيما در يكي از روستاهاي زابل آن زمان يا در يكي از شهرهاي روستانشين در غرب ايران يا هر كجا جز شمال بخشنده، شمال سيراب، شمال شريف و پر دهش به دنيا مي آمد، شك دارم كه به اين تحول دست مي يافت.
خاك و جغرافيا و شانس " به موقع ظهور كردن" كه به هوشمندي شاعر مرتبط است، اولين پديده است. سرزمين هاي تشنه، خست و خشونت مي آورد، دو خصلت تقديري كه همه چيز را قرباني مي كند. از جمله استعدادهاي انساني را - نظر به عصر هيات نيما دارم - . به هر انجام ، اگر نيما هم به اين تحول و جنبش دست نمي يافت، تولد مدرنيزم و شرايط مدرنيتيه ، اوليه، سرانجام درخانه شاعر تيز هوش و خلاق ديگري را مي زد، زيرا فرارسيدن دوران مدرنيته، حتي اسامي اشياء را نيز دگرگون كرده بود، چه رسد به مناسبات هزار پرده ديگر.
پديده كلي ديگر، موقعيت خانوادگي خود نيما، برخورداري از امكانات مالي، نزديكي يوش به تهران، تمركز امكانات در تهران، فراگيري زبان فرانسه در دارالفنون تهران، آشنايي با شعر فرانسه، سقوط سياق و اسلوب شعر سنتي تا حد مطايبه عاميانه و باور به سهل پنداري و سهل الوصول بودن در سرايش كلام كلاسيك و دهها پديده ديگر، ياري رسان نيما شدند. از ياد نبريم كه خطه شمال ما همسايه اروپاي سياسي و اروپاي فرهنگي و اجتماعي بود و هست. جغرافيا را عرض نمي كنم. همجواري با كشورهايي كه ريشه مسيحيت اروپا زده مثل روسيه و تردد ديگران به اين خطه و حتي نقش انقلاب جنگل و حيدرعمو اوغلي و ميرزا كوچك خان و رفت و آمد كشتي ها، شمال كشور ما را از خصائل عقب مانده دهقاني دور كرده بود، در آن عصر، خطه جنوب بويژه خوزستان از حيث صنعتي (نفت) و خطه شمال از نظر فرهنگي و سياسي از مناطق پيشرو كشورگرامي به شمار مي رفتند.
آيا همين موقعيت ويژه در جهش نيما نقش نداشته است؟! تا آنجا كه خبر دارم، سه تا چهار نفر از قوم اسفندياري ها در دوره دو پهلوي، سفير و وكيل و رجل سياسي بودند، در واقع نيما خان زاده درس خوانده و صاحب فاميلي بود كه به تمام امتيازات طبقاتي خانوار خود پشت پا زد، پوشكين هم، و تولستوي نيز همين راه را رفتند.
*اگر حافظ در عصر ما زنده مي شد و به عنوان چهره اي مطرح در ميان ديگر شاعران شناخته مي شد، چه مي كرد؟ غزل يا شعر نو!؟
 حافظ آن قدر عاقل بوده و هست كه احتمالا" هر دو شيوه را در اين دوران كنار مي گذاشت، مي رفت زندگي مي كرد.
*نيما در حال حاضر چه جايگاهي دارد؟
 هرچند همه ما به نوعي تكميل كننده راه او هستيم، اما حقيقتا هنوز  پيشنهادات عديده نيما را كاملا كشف و درك نكرده ايم، در عمل با كار (شعر) خود او را زنده نگه داشته ايم، اما در مباحث زنده، بي آن كه تمام وجودش را شناخته باشيم، فراموشش كرده ايم، با اين حال كدام اهل كلام با انصافي است كه اذعان نكند، شعر پارسي به دو دوره قبل و بعد از نيما تقسيم شده است. در واقع نيما يك معيار است. همان طور كه حافظ در غزل ، روزگار و تاريخ شعر را به قبل و بعد از خود تقسيم كرده است. نيما در صورت و حافظ در سيرت.

*دقايقي پيش به پيشنهادات مخفي مانده و نامكشوف جهان نيمايي اشاره كرديد، مي توانيد يكي از اين پيشنهادات تازه كشف شده را نشان بدهيد؟
اگر چه شعر گفتار نشانه ها و ريشه هايي ديرين در كهكشان شعر ما دارد، و حافظ نيز شاعر گفتار به شمار مي رود ،پيش از اين به نمود و نمادها و المان ها و دقايق مهم شعر گفتار بارها اشاره كرده ام و براساس همين مولفه ها مي توان رد و راز اين جنبش را در تاريخ شعر پارسي باهر سياق و صورتي دنبال و پيگيري كرد. اما در شعر نو، نيماي بزرگ نيز با چند شعر و چند اشاره و رهنمون تعبير نشده،بي آنكه بر اين پيشنهاد نام و عنواني انتخاب كند، افق شعر گفتار را به ما نشان داده است. رسيدن به زبان طبيعي و طبيعت زباني، با نظر به اعتبار ادبيات و شعر ما درپهناب  فرهنگ شفاهي كه همواره بر گفتار تكيه داشته است ، همان هدايت به سوي اين جنبش از سوي نيما بوده است. الان حافظه ام ياري نمي كند، اما همان چند شعري كه بعد از كودتاي سال 1332 - تا سال وفاتش (1338) سروده است، عميقا از روح شعر گفتار برخوردارند، و البته اين زنجيره زرين را به صورت رگه هاي پنهان و آشكار دركل ديوان او مي بينيم آيا شعرهاي "كشت گاه من"، "جاده خاموش است"، " باد مي گردد "، " در شب سرد زمستاني"، " در ره نهضت و ..."، " خانه ام ابري ست "، " تي تيك "، " در كنار رودخانه "، " فرياد مي زنم " و " اجاق سرد " از نزديك ترين شعرها به "جنبش شعر گفتار" به شمار نمي روند؟ اگر با دقتي خاص و به قصد كشف اين نوع پيشنهادات نيمايي، دوباره خواني اين شاعر بزرگ را آغاز كنيم (هم شعر و هم رهنمون هاي او) متوجه خواهيم شد كه شاعران بزرگ دوران ما چگونه شعاعي از دايره نيما را مصادره به مطلوب كرده و سپس با همان شعاع،  خود صاحب سياره و ساحتي مستقل شدند.

کد خبر 36948

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha