مهرآباد - صابر قدیمی: من نمی دانم چرا فقط وقتی کمی گران می شویم به ما می پردازید. چرا نسبت به هرمون هایی که به ما تزریق می شود انعکاسی نشان نمی دهید. سه هفته پیش در گردن جوجه دو روزه من هرمونی تزریق کردند. فردایش آنقدر بزرگ شده بود که جرات نمی کردم بگویم جوجه جانم بیا دانه ت را بخور. سر شام می گفتم : خان دایی جان تشریف بیارید شامتان را میل کنید!
گفتم دانه یاد کیفیت خوراکمان افتادم. درست است که ما کرم هم می خوریم، اما خوراک اصلی ما چیز دیگری است. غذایی ما را سفارش می دهند از خارج بیاورند، وقتی می رسد نه تنها از منقار می افتد، بلکه فاسد شده و خود دانه کرم می زند و به همت مسولین در تولید کرم خودکفا می شویم. این است که کرم خونمان بالا می زند و قیمت را می کشیم بالا.
ما مانند کشتی گیر روسی نیستیم که با ابروی خون آلودمان تمارض کنیم. ما دلمان خون است و کو صاحب دلی که به داد دل ما برسد. یاد شعر پر معنای خواننده عزیزمان، محمد علیزاده افتادم، آنجا که می گوید: "دل به دلِ دل این دلِ دل مرده بده، بده دل که بد آورده دل!"
بی بال و پر شده ایم از بس که این روزها مصرف بال بالا رفته است. ما هر چقدر در فوتبال، بسکتبال و والیبال ضعیف هستیم، اگر در المپیک رشته ایت بال ( بال خوری) داشتیم، حتما هر سه مدال سهم بال خواران ما بود. بال بال بزند آنکه کشف کرد بال ما هم خوردنی است!
ضمنا قرار بود در این نشست تخم مرغ هم حضور داشته باشد که همان طور که انتظار می رفت از حضور در جلسه اجتناب کرد. معمولا هیچ چیز برای تخم مرغ ها مهم نیست و چون آنها پاسخگو نیستند و مصاحبه نمی کنند، بعضی از مسولین گرانی ها را به تخم مرغ ها ارجاع می دهند.
شایان ذکر است در حاشیه این نشست یکی از کودکان حاضر در جلسه، پلاکاردی در دست داشت که این رباعی معروف از پرفسور صابر قدیمی بر آن نوشته شده بود:
مرغ آمده با قیمت خود پیر کند
مانده ست پدر با چه مرا سیر کند
ای واسطه گر کاش سر شام امشب
در حلق تو تخم مرغ ها گیر کند
نظر شما