روزنامه ایران نوشت: اصناف غیر مرتبطی هم مانند خواروبار فروشیهای کنار مدارس وجود دارند که به تولید و فروش پیراشکی و نان فانتزی میپردازند اما فعالیت این مراکز غیر قانونی است. مهندس محسن فرهادی در پاسخ این پرسش که وضعیت نظارت بر این مراکز چگونه است، تأکید میکند: بهداشت فردی، مواد غذایی، ابزار، تجهیزات و سازه ساختمان این مراکز به صورت منظم بررسی میشود و با افراد متخلف به صورت قانونی برخورد خواهد شد. آنها به هیج عنوان مجاز به قرار دادن پیراشکیها و نانها در فضای باز نیستند همچنین نانهای خود را باید در جعبه ویژهای مانند شیشه یا ظرف روکش دار قرار دهند تا از بروز آلودگی جلوگیری شود. فرهادی، میگوید: نظارت بیشتر برعملکرد نانواییهای فانتزی در دستور کار ما قرار دارد و در صورت مشاهده تخلف تذکرات لازم را انجام میدهیم. بهترین توصیه برای پیشگیری از بروز این حوادث خریداری نکردن مواد غذایی از مراکز غیر بهداشتی نانهای فانتزی است.
معاون فنی بهداشت محیط مرکز سلامت و محیط کار وزارت بهداشت در پاسخ به این پرسش که چرا برخی از این نانواییها هیچگاه پلمب نمیشوند، میگوید: به تعدادی از نانواییهای فانتزی تذکر دادهایم حتی برخی از آنها را پلمب کردهایم. متأسفانه این مراکز پس از گذشت زمان ادعا میکنند که مشکلات بهداشتیشان را برطرف کردهاند اما پس از بازشدن مغازه تخلفات خود را تکرار میکنند. وی در خصوص نحوه گزارش تخلفات به وزارت بهداشت، تصریح میکند: مردم در هنگام مشاهده تخلف این مراکز میتوانند از طریق شمارهتلفن ۱۹۰ شکایتهای خود را مطرح کنند تا به صورت جدی با مراکز غیربهداشتی برخورد شود.
به میدان ولیعصر که میرسی مغازههای زیادی را دور میدان میبینی که کارشان پخت و پز وعرضه پیراشکی و نان فانتزی است. در آن میان، مغازهای بیشتر از همه جلب توجه میکند. بازار کارش داغ است و پیراشکیهایش را جلوی مغازه روی سینی بزرگی چیده. صندوقدار هم بالای سینی ایستاده و جواب مشتریها را میدهد. لباس چهارخانه سفید و مشکی به تن دارد و ژولیده به نظر میرسد. چند پیراهن لک دار هم کنار مغازه خودنمایی میکند.مغازه پیراشکی فروشی درست بر خیابان قرار گرفته. دم دمای ظهر که میشود بساط تاکسیهای دربستی برای تور کردن مسافرها هم باز میشود اما امان از خاموش کردن یک تاکسی؛ دود اگزوز ماشین هاست که به خورد پیراشکیها میرود.آنقدر که اگر دو دقیقه تعلل کنی، پیراشکی قهوهای مایل به سیاه نصیبت میشود.
اما عطر و بوی نان فضای خیابان را پر کرده و هر رهگذری را وسوسه میکند. مغازه باریک و تنگ است اما کافیست که چند دقیقه به آن خیره شوی تا انتهای دکان فطیر فروشی را ببینی. چند نفری هم که روپوش سفید پوشیدهاند، مشغول پخت نان و پیراشکی هستند. خمیر نان را از لگن بر میدارند، با دست ورز میدهند و روی سینی مشکی میگذارند. فاصلهام با آنها زیاد است اما آلودگیهای اطراف لگن خمیر، از دور هم پیداست.در همین هنگام پیرزنی از پاساژ کناری بیرون میآید و سلانه سلانه به پیراشکی فروشی میرود. ریز نقش است و لاغر، با دستهای چروکیده و رگهای بیرون زده.
قیمت نان حلوایی را میپرسد: «اینها ۲ هزار تومان، بالاییها ۲۵۰۰» پیرزن معترض میشود که از مغازههای بالاتر چند روز پیش ۱۵۰۰ خریده اما مرد فروشنده زیر بار نمیرود. رو به او میگوید: «این دفعه ۱۵۰۰ بهت میدم اما هر دفعه بیای این قیمت بخوای نمیشه چون قیمتش این نیست از هر کسی میخوای بپرس» پیرزن بیتفاوت، پولها را روی پیراشکیها پرتاب میکند و فروشنده هم آنها را بلافاصله در جعبه پلاستیکی رنگ و رو رفتهاش میگذارد.
پیرزن تا به همه پیراشکیها دست نزند به خرید رضایت نمیدهد. بعد ازمعاینه دقیق یک نان حلوایی انتخاب میکند و تحویل فروشنده میدهد. چند نفر دیگرهم جلوی مغازه صف کشیدهاند. مرد مغازه دار سرگرم رد و بدل کردن پولها وراه انداختن مشتریها است و از پیراشکیها غافل شده. کمی آن طرف تر، مردی که دخترش را بغل کرده به سمت سینی میرود. دختر کوچک دولا شده و میخواهد یکی از پیراشکیها را بردارد اما پدرش با بیخیالی در حال ورانداز کردن نانها است.
دستهای کوچکش را از بالا آویزان کرده و میان زمین و آسمان معلق مانده؛ اول موفق نمیشود اما بالاخره با دستش ۴ پیراشکی را مچاله میکند. خریدشان که تمام میشود از دور سینی پراکنده میشوند. حالا پیراشکی فروش منتظر هجومی از خریداران پاساژ روبهرویی است. به سمت سینی میروم، به چشم خودم شاهد جولان مگسها روی پیراشکیها هستم. فروشنده با دست قصد پراکنده کردنشان را دارد. با ضربههای ممتد مگسها پراکنده میشوند اما چند ثانیه بعد دوباره برمیگردند، انگار جایی شیرینتر از پیراشکیهای این مغازه پیدا نکردهاند.
چرا نانها را داخل یک فضای بسته نمیگذارید؟
خانوم این کار وقت و پول میخواد حالا که کار ما شکر خدا خوب است. خرج خانواده مون رو درمیاریم. یخچال و بستهبندی زحمت میبرد.
آیا کسی با خوردن پیراشکیهای اینجا مریض شده؟
نه خانوم همه راضی هستن از کسبه و مردم سؤال کنی خودت میفهمی، حالا خریدداری یا نه، اگر نه وقت من و خودتو نگیر.سراغ مغازههای اطراف میروم.از آنها میپرسم که آیا از این پیراشکی فروشی تا به حال چیزی خریدهاند. یکی از آنها در جوابم میگوید:«یک بار خریدم برای همه عمرم بس بود خانوم. تا یک هفته مریض بودم و دل درد داشتم. این مردمی که میبینی دائم پیراشکی میخرند اغلب رهگذر هستند، نمیدانند که این نان چه بلایی به سرشان میآورد.»
پیراشکی فروشی و نان فانتزی ای هم طرف دیگر خیابان دیده میشود. کسانی که برای خرید به آن طرف خیابان میروند کم هستند و همین موضوع بازار کار این مغازه را کمی کساد کرده است. یکی دو تا از پیراشکیها بستهبندی شدهاند و بقیه روی میز جلوی مغازه چیده شدهاند. مغازه دار توری سفیدی را هم روی پیراشکیها انداخته که با یک نگاه میتوان فهمیداز جنس توری پنجره منازل است که روی پیراشکیها انداخته است. پایین توری کمی خاکی شده انگار در طول روز چندین بار به زمین افتاده است. از او میپرسم چرا توری را روی پیراشکیها انداخته: «خانوم برای بهداشت بیشتر این کارو کردم» میگویم از کجا معلوم بهداشتی باشد، : «این را انداختیم تا مگس و گرد و غبار کمتر بشینه. خانوم خیالت راحت باشه بهداشتیه، خودم امروز شستمش.»
شک نکنید که این قصه ، حال و روز تمام فانتزی پزها و پیراشکی فروشی ها نیست.درهمین میدان ولیعصر ، جاهایی رامی توان سراغ گرفت که قواعد بهداشت در آنها کاملاً رعایت میشود اما امان از وقتی که منفعت طلبی به جان کاسب بیفتد! آن وقت است که آلودگی ، شکلاتِ روی پیراشکی میشود.
نظر شما