۲۴ مهر ۱۳۹۵، ۱۰:۲۵

به بهانه ۲۴مهر ماه،روز جهانی نابینایان؛

نابینا هستیم اما با مداد رنگی کار می‌کنیم

نابینا هستیم اما با مداد رنگی کار می‌کنیم

انجمن نابینایان تهران جایی است که اعضای آن علاوه بر کارهای آموزشی و فرهنگی به کارآفرینی و درآمدزایی پرداخته اند تا به دیگران ثابت کنند نابینایی برایشان نقص نیست تنها یک تفاوت است.

مجله مهر:  سبز برای ما یعنی برگ‌های حیاط خانه پدری، قرمز یعنی گل‌های سرخ، یعنی دوست داشتن، بعضی‌ها به زرد که نگاه می‌کنند سریع بوی زعفران شله‌زردهای نذری می‌پیچد توی دماغشان، به آبی که می‌رسند می‌شوند آسمان، می‌شوند صدای دریا، ما آدم‌ها عادت داریم با رنگ‌ها دنیا را برای چشمانمان تعریف کنیم و از زندگی حرف بزنیم. اما همیشه آدم‌هایی در همسایگی‌مان  هستند که به دنیا جور دیگر نگاه می‌کنند با اینکه چشم‌هایشان با نور بیگانه است با اینکه تا به حال آبی را ندیده‌اند، قرمز را نمی‌شناسند و یا سبز و زرد بودن برگ‌های درختان برایشان فرقی ندارد ولی گذر سال‌ها یادشان داده  که دنیا را چه طور رنگ بزنند و زندگی را برای خودشان تعریف کنند. در تقویم، روز ۲۴مهرماه را به نام روز عصای سفید و روز جهانی نابینایان نام‌گذاری کرده‌اند به همین بهانه سری به انجمن نابینایان در خیابان خزانه تهران زدیم،جایی که با کارآفرینی حالا محلی است که علاوه بر فعالیت‌های فرهنگی و آموزشی امکان اشتغال نابینایان را فراهم کرده است برای همین به سراغشان رفتیم تا کمی از حال این روزهایشان،مشکلات و تفاوت‌هایشان برایمان بگویند و درد دل کنند،آدم‌هایی که به قول خودشان سبزی را با بوی رازقی‌های اردیبهشت، آرامش را با بیت شعری از سهراب روی خط بریل و دوست داشتن را با بوسه‌های دستان مادرشان تماشا می‌کنند.

اینجا خبری از عینک‌های دودی نیست

نرسیده به فلکه اول خزانه راه را گم می‌کنیم. تلفنی دست به دامان دکتر شوری می‌شویم تا راه را پیدا کنیم؛کسی که مدیر انجمن نابینایان در همین حوالی است.چند دقیقه بیشتر نمی‌گذرد که خودمان را رو به روی ساختمانی پیدا می‌کنیم که کنار تابلوی سرای محله‌اش تابلوی دیگری هم هست که روی آن نوشته«محل عبور نابینایان» اهالی این انجمن یک تفاوت بزرگ با نابینایانی که در تصور ذهنی ما کلیشه شده‌اند دارند. اینجا خبری از آدم‌های عصا به دست نیست.کار از جایی سخت‌تر می‌شود که تشخیص آدم‌های بینا و نابینا برایمان به یکی از سخت‌ترین کارهای دنیا تبدیل می‌شود چون اینجا خبری از عینک‌های آفتابی بزرگ روی صورت بچه‌ها نیست شما حتی موقع حرف زدن با بچه‌ها و حتی از جهت نگاهشان هم نمی‌توانید، راحت به تشخیص یک فرد بینا از نابینا برسید.

انجمنی که همه کارکنانش نابینا و نیمه بینا هستند

توی اتاق منتظریم تا مدیر انجمن از راه برسد و سراغ بچه‌ها برویم، انتظارمان چند دقیقه بیشتر طول نمی‌کشد. خانمی با عصای سفید در فضای انجمن قدم می‌زند و با بیشتر بچه‌ها شروع به احوالپرسی می‌کند. وارد اتاقمان می‌شود و خودش را معرفی می‌کند«شوری هستم مدیر انجمن»تعجب می‌کنیم چون خودمان هم تا پیش از این تصورش را نمی‌کردیم که کسی از جنس خود بچه‌ها، مدیریت این انجمن را بر عهده داشته باشد.کافی است تا چند دقیقه در فضای ساختمان قدم بزنیم و با بچه‌ها آشنا شویم تا رفته‌رفته همه‌چیز رنگ و بوی عادی‌تری به خودش بگیرد.تقریباً بیشتر افراد اینجا و حتی کارمندان و کارکنانش با مشکل بینایی روبه‌رو هستند. قبل از بازدید از بخش‌های مختلف خانم شوری ما را با آقای«شجاع» آشنا می‌کند«آقای شجاع که الان زحمت چای را کشیدند از همکاران ما هستند که هم خودشان وهم خانمشان نیمه بینا هستند حالا یک سال و نیم است که دختری دارند به اسم حلما خانم» که بلافاصله آقای پدر این را به حرف‌های خانم شوری اضافه می‌کند«شکر خدا حلما دخترمان سالم است و مشکل بینایی ندارد.»

ما اینجا مداد رنگی  بسته بندی می کنیم

«عمده فعالیت‌هایمان از ۱۵سال پیش و در فرهنگسرای بهمن شروع شد اما چون امکان فعالیت‌های  بیشتر مثل کارآفرینی و درآمدزایی فراهم نبود به اینجا منتقل شدیم و از طرفی هم بنیان‌گذار انجمن قبلی یعنی خانم«ربابه صفایی» فوت کردند و به شکل مستقل این انجمن را در سال ۹۳ در اینجا احداث کردیم.» ساختمانی که شاید از لحاظ جغرافیایی هم برای بچه‌های چندان جای مناسبی به نظر نرسد. حالا نوبت به معرفی بخش‌های مختلف می‌رسد جایی که فعلاً و در حال حاضر فقط برای اشتغال خانم‌های نابینا تدارک داده شده است. بخش بسته‌بندی اولین جایی است که از آن دیدن می‌کنیم. توی اتاق دوتا از بچه‌ها سخت مشغول کار هستند.

قبل از ورودمان انتظار بسته‌بندی هر کالایی را زیردست بچه‌ها داشتیم جز مداد رنگی،اتفاقی که در نظر اول شاید اصلی‌ترین فاکتور برای انجام آن تشخیص درست رنگ‌هاست. اما خانم«صالحی زاده» و«آذر خوش» می‌گویند کم بینا هستند و بعد از کار، بسته‌بندی‌ها را به کمک یکی از بچه‌های بینا چک می‌کنند، بسته‌بندی هایی که بابت انجام هرکدامشان تنها۵۰تومان دستمزد می‌گیرند، اما در کنار کارتن‌های بسته‌بندی چیزی که بیشتر توجهمان را جلب می‌کند شاخه گل‌های کریستالی است«بچه‌ها اینجا کار هنری هم می‌کنند مثل همین گل‌های کریستالی، علاوه بر همه این‌ها ما در بین بچه‌ها، حتی نابینای کاملی هم داریم که قالیبافی بلد است و آن را انجام می‌دهد.»

تا هفت‌سالگی خبر نداشتم نابینا هستم

با شنیدن صدای تلفن و همهمه حرف‌های بچه‌ها می‌فهمیم که به اتاق بازاریابی رسیده‌ایم اتاق کوچکی که با ۲۸خط تلفن  شاید شلوغ‌ترین و پر سر و صداترین بخش انجمن باشد، اما با این وجود خانم شوری از ما می‌خواهد که برای تمرکز حواس بچه‌ها آرام صحبت کنیم و سراغ تک تک بچه‌ها برویم. اولین کسی که به استقبالمان می‌آید«لیلا» است کسی که طبق گفته خودش تا هفت سالگی خودش هم نمی‌دانسته نابیناست و فکر می‌کرده که همه آدم‌های جهان همین طور در دنیا زندگی می‌کنند که او زندگی می‌کند:«من در شهر کوچکی در آمل زندگی می‌کردم  و تا هفت سالگی که مدرسه می‌رفتم وقتی با بچه‌ها بازی می‌کردم نمی‌دانستم نابینایی یعنی چی؟ مادر و پدر و فامیل هم به من نگفته بودند که تو با بقیه بچه‌ها فرق داری! وقتی هم که به مدرسه رفتم حتی در آن زمان هم باز پدر و مادرم به من چیزی نگفتند تا اینکه یکی از دوستان نابینایم آمد و به من گفت من دید دارم یک مقدار، تو چی داری؟ این جمله انگار یک جرقه بود برای من که«دید» یعنی چی؟بعد آمدم خانه و به مامانم گفتم مامان«دید»چیه؟ تو چرا برای من «دید» نخریدی؟ که همان روز ماجرا را فهمیدم و کلی گریه کردم» اما خانم شوری می‌گوید با همه این‌ها لیلا هرچند در بخش بازاریابی کار می‌کند ولی در حال حاضر فوق لیسانس حقوق دارد، بچه پر جنب و جوشی است،ازدواج کرده و در حال حاضر دختر کاملا موفقی است.

خانم گل آسیا شدم، اما حق و حقوقمان را ندادند

کافی است تا کمی در فضای انجمن چرخ بزنید و تک وتوک با بچه‌ها آشنا بشوید و آن‌ها برایتان از تحصیلات و تجربیاتشان بگویند و بعد هم شروع کنند به درد دل کردن از اینکه چه قدر دلشان می‌خواهد در زمینه اشتغال فرصتی برایشان فراهم باشد تا بتوانند در جایی که مناسبش هستند کار کنند، بیشتر بچه‌های اینجا دانشگاه رفته‌اند و حتی فوق لیسانسشان را در رشته‌های متفاوت هم گرفته‌اند از فوق لیسانس زبان انگلیسی گرفته تا رشته مشاوره و کارشناسی ارشد حقوق تا جایی که یکی از بچه‌ها در این باره می‌گوید«من با بازاریابی مشکلی ندارم چیزی هم نیست که آن را بد بدانم ولی دلم می‌خواهد کاری را انجام بدهم که مربوط یا نزدیک به رشته‌ام باشد چون تک تک بچه‌ها برای اینکه به اینجا برسند زحمت زیادی کشیده‌اند.» هنوز حرفش تمام نشده که دکتر شوری هم به حرف‌های او این طور اضافه می‌کند:« من فکر می‌کنم همه ما از پس خیلی از کارها بر می‌آییم و می‌توانیم کارهایی که آدم‌های دیگر انجام می‌دهند را  انجام بدهیم اما مشکل اینجاست که خیلی‌ها عادت کرده‌اند ما را به نقصمان بشناسند تا به توانایی‌مان یعنی اگر بخواهند ما را به هم معرفی کنند نمی‌گویند همان خانمی که هنرمند است یا همان خانمی که فوق لیسانس حقوق دارد می‌گویند همان خانمی که نابیناست»تا جایی که در کنار همه این بچه‌ها سه تن از اعضای تیم ملی گل‌بال بانوان هم حضور دارند،بچه‌هایی که علی رغم تحصیلات بالا و کسب مقام انقدر نسبت به عملکردشان بی مهری شده است که دیگر دلسرد شده‌اند، خانم صالحی زاده خودش در این مورد می‌گوید:« بچه‌های تیم ما همیشه عملکرد خوبی داشته‌اند خود من تا چند وقت پیش خانم گل آسیا شدم انقدر نسبت به حق و حقوقمان  بی‌مهری کرده‌اند و بی‌احترامی دیده‌ایم که من خودم به شخصه گفته‌ام که دیگر پایم را آنجا نمی‌گذارم»

از کنارمان رد شدید بلند نگویید: «لا اله الا الله»

وقتی با بچه‌ها درباره روز عصای سفید و روز جهانی نابینایان حرف می‌زنیم از آن‌ها می‌خواهیم تا کمی از مشکلاتشان و رفتارهای مردم در کوچه و خیابان حرف بزنند بیشترشان به زدن لبخند تلخی روی صورتشان اکتفا می‌کنند و می‌گویند بر خلاف تصور هنوز هم که هنوز است در جامعه شرایط نابینایان برای مردم فرهنگ سازی نشده است و خیلی‌ها هستند که همچنان عصای سفید را نمی‌شناسند برای همین بسیاری موقع رفت و آمد رفتارهایی از خودشان نشان می‌دهند که چندان مطلوب به نظر نمی‌رسد.«مثلا هنوز هم آدم‌هایی هستند که وقتی ما را در کوچه و خیابان می‌بینند، بلند می‌گویند«الهی شکر»یا «لا اله الا الله» که خودشان هم نمی‌دانند که همین حرفشان ممکن است چه قدر برای آن آدم ناراحت‌کننده باشد.»

بعد از این حرف انگار دکمه درد دل بعضی‌هایشان را زده باشید تا جایی که یکی دیگر از بچه‌ها می‌گوید:«مثلاً چند وقت پیش سوار بی آر تی شده بودیم و رفته بودیم نمی‌دانستیم دقیقا در کدام ایستگاه هستیم و کجا باید پیاده شویم برای همین به سراغ راننده اتوبوس رفتیم و خیلی آرام از او پرسیدیم در کدام ایستگاه هستیم اما او نگذاشت و نه برداشت گفت بالا نوشته‌ایم دیگر بخوانید، مگر کورید نمی‌بینید؟»برای همین هم تمام خواسته شان از مردم این است که کمی نگاهشان را نسبت به معلولان دور و برشان باز کنند معلولانی که در بیشتر مواقع خیلی هایشان در توانایی انجام کار نقصی ندارند به قول خودشان فقط کمی با آدم‌ها عادی اطرافشان متفاوت هستند.

 روزنامه ای که با خط بریل توسط خود بچه های نابینا  منتشر می شود، نشریه ای که خودشان ادعا می کنند اولین روزنامه خط بریل در ایران و جهان است.

کد خبر 3795357

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha

    نظرات

    • آ ۱۷:۵۱ - ۱۳۹۵/۰۷/۲۴
      0 0
      ممنون از اینکه باز هم عکس العملهای نامناسب مردم عادی در جامعه رو بهمون گوش زد کردید که باهاشون اینجوری نباشیم