به گزارش خبرنگار مهر، پژوهشکده نظریه پردازی سیاسی و روابط بین الملل ، نشست علمی «تفسیر سیاسی قرآن کریم از دیدگاه امام خمینی ره » را با سخنرانی حجت الاسلام مهدوی زادگان ، عضو هیئت علمی پژوهشگاه در تاریخ بیست و هفتم مهر ماه برگزار کرد . خلاصه ای از مباحث طرح شده به شرح زیر است.
الف - مرجعیت قرآن کریم
۱ . منزلت قرآن کریم
کتاب معرفت الله و تربیت انسان است.
شرافت و عظمت قرآن به متکلم و کاتب ، مطالب و مقاصد ،واسطه ایصال ( جبرییل امین )، مرسل الیه و متحمل ، حافظ وحی ( ذات مقدس اله ) ، عظمت زمان نزول وحی ( لیلة القدر ) است .
۲ . مرجعیت تام قرآن کریم
کتاب جامع تمام معارف و کمالات است ، نسبت اجتماعیات قرآن کریم با عبادات ، نسبت صد به یک است ، بیان گر سعادت دنیا و آخرت ، کتاب همه اعصار است . زیرا خدا محیط بر همه اعصار است .واسطه اتصال معنویت به مادیت است .کتاب حکومت است .دعوت گر به اجتماع و سیاست و حکومت است .
ب - تفسیر قرآن کریم
۱ .تفسیر از ماده « فسر » مقلوب سفر و به معنای بیان و کشف است ، « اسفر الصبح » یعنی صبح روشن شد . فهم آشکار ساز معنای متن است .
۲. تفسیر به حسب ذوق و گرایش مفسر یا مسایل ، انواعی دارد ؛ تفسیر ادبی ، کلامی ، فقهی ( آیات الاحکام ، عرفانی و تفسیر سیاسی و اجتماعی )
۳ . تفسیر سیاسی نوعی فهم جامعه و سیاست بر مبنای آیات قرآن کریم است . یا فهم قرآن در متن جامعه و سیاست است .
۴ . تفسیر سیاسی به روش تاویل عمل نمی کند بلکه مبتنی بر روش تبیین و تطبییق است . لذا با تفسیر عرفانی متفاوت است .
۵ .امام خمینی ره بر تفاسیر موجود دو نقد اساسی دارد : اول ، تفسیر را بیان اسباب نزول نمی داند بلکه تفسیر بیان مقاصد آیات است . دوم ، یک بعدی بودن تفاسیر و مغفول ماندن جنبه های سیاسی و اجتماعی قرآن کریم . در این میان تفسیر عرفانی علیرغم ارزشی که دارند ، مانع فهم اجتماعیات قرآن کریم شده است . در تفاسیر عرفانی ظواهر الفاظ مثل جهاد ، اعتصام به حبل الله ، قیام لله ، مهاجرت ، قتال و جمع عِدّه و عُدّه و مانند آن به امور مربوط به نفس و معنویت تاویل می رود .بدین ترتیب ، قرآن کریم گرفتار مهجوریت سیاسی شده است .
ج - گزیده تفسیر سیاسی امام
۱- مهجوریت قرآن کریم
( مراتب مهجوریت ، نفی مرجعیت ، مهجوریت سیاسی )
وَقَالَ الرَّسُولُ یَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هَذَا الْقُرْآَنَ مَهْجُورًا.[۱] ( فرقان : ۳۰ )
امام خمینی (ره) مهجوریت قرآن کریم را مسأله مهمی می داند. مهجور ماندن قرآن کریم یعنی کنارگذاشتن آن است. حجاب های زیادی است که میان انسان و قرآن کریم فاصله می اندازد و در نتیجه قرآن کریم مهجور می ماند و از متن زندگی کنار گذاشته می شود. هر یک از این حجاب ها، مرتبه ای از مهجوریت قرآن کریم است. بنابراین، مهجوریت قرآن کریم مراتب بسیاری دارد. به عقیده امام خمینی (ره) یکی از مراتب مهجور ماندن قرآن کریم، عقاید باطله است. ایشان به موضوع لقاء الله و معرفه الله مثال می زنند که آیات و روایات زیادی در بیان لقاءالله و معرفه الله وجود دارد. با وصف این، گروهی براین عقیده باطل اند که راه معرفت الله و لقاء الله مسدود است و ما نباید در این باره بیاندیشیم. وارد شدن در این میدان را غیرجایز می دانند. (همان:۵۸۲)
امام خمینی (ره) بعد از پیروزی انقلاب اسلامی به مرتبه دیگری از مهجوریت قرآن کریم اشاره کرده است و آن مهجوریت قرآن کریم در عرصه سیاست است. امروزه قرآن کریم در میدان سیاست، در میان مسلمانان مرجعیت ندارد. در قرآن کریم، آیاتی وجود دارد که مربوط به حوزه سیاست است ولی مردم توجهی به این آیات ندارند. امام خمینی (ره) به آیه شریفه: «َلَا تَنَازَعُوا فَتَفْشَلُوا وَتَذْهَبَ رِیحُکُمْ» (انفال:۴۶). اشاره کرده است: «از مسایل مهم سیاسی قرآن، دعوت به وحدت و منع از اختلاف است» اگر وضع این دو اصل اسلامی ـ قرآنی را در میان مسلمانان بررسی کنید، متوجه خواهیم شدکه وضع خوبی ندارند، یعنی قرآن کریم مرجع عمل سیاسی مسلمانان نیست: «اگر طاعت از آن [در اصل قرآن] بکنند، تمام مشکلات مسلمین حل می شود، و اگر طاعت نکنند، فشل می شوند و رنگ و بویشان از بین می رود» (همان: ۵۸۳)
۲ .کار کرد قصاص؛
( اصل تربیتی ، فعلیت طبع مدنی ، تربیت زیست اجتماعی ، اصل ضمانت ، مصلحت اجتماعی )
وَلَکُمْ فِی الْقِصَاصِ حَیَاةٌ یَا أُولِی الْأَلْبَابِ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ (بقره : ۱۷۹)
قصاص از حدود الهی است و از احکام جزایی اسلام به شمار می رود. امام خمینی در تفسیر آیه شریفه قصاص به دوکارکرد اصل حکم قصاص اشاره کرده است. هیچ عقل سلیمی این دوکارکرد را نفی نمی کند بلکه هردو را ضروری می داند. نخست، اصل تربیت است. گرچه انسان ها مدنی بالطبع هستند؛ لیکن برای حیات جمعی و اجتماعی زیستن، داشتن طبع مدنی کافی نیست. بلکه باید طبع مدنی انسان فعلیت پیدا کند. ممکن است طبع مدنی در نطفه باقی بماند و هیچگاه ظهور و بروز پیدا نکند. پس به ساز و کاری برای فعلیت یافتن طبع مدنی نیاز است و آن عبارت از تربیت است. انسان ها برای اجتماعی زیستن به تربیت احتیاج دارند. ما باید بیاموزیم و تربیت شویم به اینکه زیستن در جامعه با حیات انفرادی متفاوت است.
انسان آزاد نیست به میل خود مرتکب هرگونه رفتاری در جامعه شود. او باید بفهمد که ارتکاب هرعملی برای دیگران هم ممکن است. اگر او می تواند دست کسی را بشکند یا مال دیگری را بدون کسب اجازه تصاحب کند؛ همین کار را دیگری نسبت به او می تواند انجام دهد. هیچ دلیل عقلانی وجود ندارد که او را مجاز به ارتکاب چنین اعمالی بداند و دیگری را از انجام آن منع کند. پس افراد برای زندگی مسالمت آمیز در جامعه به تربیت اجتماعی نیاز دارد. صرف اجتماعی بودن انسان کفایت نمی کند. باید افراد برای حیات جمعی تربیت شوند. از جمله کارکردهای قوانین همین وجه تربیتی آن است. شرط لازم برای دریافت گواهینامه در هر کار تخصصی ـ مانند گواهینامه رانندگی، پزشکی و صنایع و غیره ـ آگاهی از قوانین آن کار است. زیرا آگاهی از آن قوانین در تربیت فرد برای آن رشته تخصصی، نقش اساسی دارد. حکم قصاص نیز از این قاعده مستثنی نیست.
قصاص افراد جامعه را برای اجتماعی زیستن تربیت می کند. به آنها می آموزد که رفتار اجتماعی شان، چگونه باید باشد. کسی نباید چنین تصور کند که مجاز به انجام هرعمل خلافی علیه دیگران هست، بی آن که نگران مقابله مثل آن عمل از ناحیه دیگران علیه خود باشد. با اجرای حکم قصاص، فرد خاطئ تربیت می شود. زیرا عملاً قانون جامعه اسلامی را تجربه می کند. تجربه عملی قانون درسی فراموش ناشدنی برای فرد مجرم است. امام وجه تربیتی قانون قصاص را مختص به فرد نمی داند بلکه برای ملت هم جنبه تربیتی دارد. ملت نیز می آموزد که برای بقا و پایداری خود، باید در اجرای قانون اهتمام بورزد : « این حدود همان طوری که تربیت می کند اشخاص را، ملت را هم می رساند به جایی که اینطور فسادها در او کم بشود، اگر چنانچه یک حدی جاری بشود، این حدی که جاری می شود، هم تربیت می کند آن کس را، و هم برای ملت خوب است: فِی الْقِصَاصِ حَیَاةٌ » . (همان: ۱۹۲)
ممکن است گفته شود که وجه تربیتی مورد نظر از طریق قوانین جزایی دیگر مانند حبس و جریمه نقدی، تأمین شدنی است. دیگر چه لزومی دارد ازطریق قوانین سخت گیرانه ای مانند قصاص، هدف تربیت اجتماعی دنبال شود. پاسخ آن است که وجه تربیتی قانون قصاص هیچ جایگرینی ندارد. قوانین جزایی مانند حبس و جریمه نقدی تأمین کننده جنبه تربیتی نهفته در قانون قصاص نیستند. افراد جامعه با اینگونه جرایم تربیت نمی شوند بلکه بعضاً تربیت ضد اجتماعی پیدا می کنند. زیرا وقتی مجازات سبک باشد؛ احتمال تکرار جرم از سوی فرد مجرم و کم اهمیت شدن حیات اجتماعی نزد ملت، وجود دارد. امروزه ثابت شده است که شیوع تکرار جرم در جامعه ای که حکم قصاص در آن اجرا نمی شود، بیشتر از جامعه ای است که به قانون قصاص عمل می کند. اما دلیل عدم جایگزینی سایر مجازات جای مجازات قصاص وجود عاملی در حکم قصاص است که در سایر مجازات ها نیست و آن اصل «مقابله به مثل» است. هیچ مجازاتی غیر از مجازات قصاص، اصل مقابل به مثل را تأمین نمی کند؛ نه مجازات نقدی و نه مجازات حبس. این اصل هم کاملاً عقلانی است. زیرا اگر مطابق اصل مقابله به مثل، فرد مجرم مجازات شود؛ عقل مؤاخذه نخواهد کرد. به عبارت دیگر، از جانب عقل هیچ خدشه ای بر چنین مجازاتی نخواهد شد و حال آنکه خدشه عقل به سایر مجازات ها محتمل بلکه حتمی است.
دوم؛ حکم قصاص علاوه بر جنبه تربیتی، تضمین کننده است. افراد با وجود چنین حکمی برای زندگی اجتماعی تربیت می شوند و همچنین زندگی اجتماعی ضمانت پیدا می کند. فردی که قتل یا جرح عمدی مرتکب شده است؛ تربیت اجتماعی پیدا نکرده است. در نتیجه چنین فردی به تهدیدی علیه جامعه تبدیل خواهد شد. زیراو تربیت اجتماعی که همان عمل مطابق با هنجارهای جامعه است را نپذیرفته است. لذا اگر چنین فردی هنجار شکنی کند؛ جامعه برای تأمین مصلحت خود، باید با او مقابله کند. اگر چنین اهتمامی از سوی جامعه اتفاق نیافتد؛ فرد مجرم به تکرار جرم ادامه خواهد داد. به تدریج ناامنی سراسر جامعه را فرامی گیرد. پس برای تضمین مصلحت جامعه، باید با فرد مجرم آن گونه عمل کرد که سراغ تکرار جرم نرود. این مقصود تنها با حکم قصاص تحقق می افتد. سایر مجازات ها نمی توانند مانع تکرار جرم شوند. بر همین اساس، امام خمینی (ره) می فرماید: «کسی که بخواهد دزدی را از جهان بردارد، باید دست دزد را به بریدن کوتاه کند و گرنه با این حبسهای شما کمک کاری به دزدان و دزدی کردن است. زندگی بشر را باید به قصاص تأمین کرد و زیر این قتل قصاص، حیات توده خوابیده، وَلَکُمْ فِی الْقِصَاصِ حَیَاةٌو گرنه با چندسال زندان کار درست نمی شود (همان: ۱۹۲)
۳. جنگ و مصلحت واقعی
« کُتِبَ عَلَیْکُمُ الْقِتَالُ وَهُوَ کُرْهٌ لَکُمْ وَعَسَی أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئًا وَهُوَ خَیْرٌ لَکُمْ وَعَسَی أَنْ تُحِبُّوا شَیْئًا وَهُوَ شَرٌّ لَکُمْ وَاللَّهُ یَعْلَمُ وَأَنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ » ( بقره : ۲۱۶ )
اعمال انسان ها بر مدار مصلحت و مفسده می گردد. عملی برای انسان مطلوب است که جلب مصلحت کند و اگر جلب مفسده کند، نامطلوب است. عمل مصلحت آور مطلوب است و عمل مفسده آور نامطلوب است. اما مصالح و مفاسد اعمال آشکار نیست و برای تشخیص و تمییز مصالح و مفاسد اعمال، محتاج دانایی هستیم. چنین عملی برای آدمی حاصل نگردد یا اگر هم پیدا شود؛ توأم با خطا و اشتباه است. ولی علم خداوند به مصالح و مفاسد اعمال آدمی حقیقتی است و از هر لغزش و خطایی مصون است.
در نتیجه بسیاری اوقات علم ما به مصالح و مفاسد اعمال در تعارض با علم الهی قرار می گیرد. گاه نفس به دلیل کراهت از عملی، آن را انجام نمی دهد و گاه آن که مصلحت نفس در انجام دادن آن عمل است. گاه نفس میل به انجام عملی دارد که مصلحت در ترک آن است. قرآن کریم این قاعده را برای امر به جهاد بیان کرده است. خداوند مسلمانان را در شرایطی امر به جهاد کرده است که آنان گمان کرده مصلحت در نجنگیدن است حال آن که مصلحت واقعی در جنگ است. امام خمینی (ره) جنگ تحمیلی را مصداق از این آیه شریفه دانسته است. مردم از جنگ کراهت دارند و گریزان اند. زیرا جنگ را صرفاً از دست دادن عزیزان و تخریب خانه و کاشانه می دانند. پس ممکن است جمعیتی از مردم در این جنگ تحمیلی مشارکت نکنند.
اما به تدریج که از آغاز جنگ تحمیلی فاصله گرفتیم، مردم آگاه شدند که قضاوت اولیه شان درباره جنگ تحمیلی نادرست بوده است. زیرا حضور مردم در جبهه های جنگ برای دفاع از کشور و دین و ایستادگی برابر قدرت های استکباری بوده است. جنگ تحمیلی درمیان مردم تحرّکی عظیم پدید آورده آنها را از رخوت و سستی خارج کرد. جهاد دفاعی ملت ایران: «یک عبرتی می شود از برای دیگر حکام جوری که شاید یک وقت در مغزخودشان این تخیّل پیش آمده است که ایران به هم ریخته است و خوب است که ما هم یک هجومی بکنیم» (ص ۲۰۰). پس جنگ تحمیلی عراق علیه ایران از آن دسته جنگ هایی است که به غلط گمان می کنیم که نباید در آن مشارکت کرد ولی بتدریج معلوم گردید که مصلحت ملت در مشارکت است، نه در ترک جبهه های نبرد. بدین ترتیب، امام خمینی (ره) مستند قرآنی شرکت در جنگ تحمیلی را با تفسیر این آیه شریفه بیان کرده است.
۴. مدینه، ارکان سه گانه شریعت
( عدالت ؛ جامعیت ، حفظ نظام ؛ حقوق )
إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلَامُ ( آل عمران : ۱۹)
راغب اصفهانی دین را طاعت، پرستش و پاداش و جزا معنای کرده است و نیز می گوید دین استعاره برای آیین و شریعت هم هست و به همین آیه اشاره کرده است: (راغب اصفهانی: ۱۷۷) وجه استعاره همان اطاعت و انقیاد برابر قانون و شریعت است. مصطفوی از مقاییس اللغه ابن فارس نقل کند که «قوم دین» یعنی قومی که مطیع و منقاد است. مدینه یعنی شهری که مردم آن از امر حاکم اطاعت می کند. (مصطفوی حسن، ۱۳۸۵: ۳/۳۰۹) پس، هر شهری را مدینه نمی گویند بلکه شهری که در آن قانون حاکم باشد ومردم آن از قانون اطاعت کنند، مدینه می نامند.
امام خمینی (ره) دین در این آیه شریفه را به معنا قانون گرفته است. قانونی که نزد خداوند است، شریعت اسلام است و بر سه پایه بنا نهاده شده است: نخست، عدالت؛ شریعت اسلامی عادلانه است. یعنی وضع و محتوای قوانین اسلام عادلانه است. عادلانه بودن وضع قانون در جامعیت آن است. قانونی که تمام جوانب اخروی و دنیوی و همه ساحت های شخصی و اجتماعی و سیاسی انسان ها را ندیده باشد؛ ناقص است و نقص، عدالت نیست. اگر قانون جامع نگرنباشد، عادلانه هم نیست. شرط جامعیت در مفاد قوانین نیز جاری است.
باید هرماده قانون، به دور از هرگونه حب و بغض و با لحاظ تمام جوانب موضوع، وضع شود. این ویژگی اختصاص به شریعت اسلامی دارد. به عقیده امام خمینی (ر) خداوند مقدس و منزّه از منافع شخصی و نظرهای خصوصی است و در وضع قانون اسلام تمام جنبه های عمومی، خصوصی «از قبل از قرار گرفتن نطفه آدمی در رحم تا پس از رفتن در تنگنای قبر هزارها قانون گذاشته است» دوم، حفظ نظام؛ قانون اسلام مبتنی بر اصل حفظ نظام اجتماعی است. اگر قانون اینگونه وضع نشود؛ نقض غرض است.
زیرا قانون مقتضای نظام اجتماعی است. آنچه که پیوستگی اجزای جامعه را تأمین می کند، قانون است. زیرا جامعه مجموعه ای گرده آمده از کثرات است که اگر عنصر وحدت بخش در آن نباشد، مجموعه ای شکل نمی گیرد. قانون همان عنصر وحدت بخش است. حال اگر قانون گذار در وضع قانون، اصل حفظ نظام را نداشته باشد؛ درجهت نفی نظام اجتماعی عمل کرده است. در نتیجه، وضع قانون از ضرورت می افتد. زیرا، جامعه ای نیست که وضع قانون ضرورت پیدا کند.
سوم، حقوق؛ امام خمینی (ره) سومین پایه قانون اسلام را حقوق دانسته است. جوامع قانون مدار دو گونه اند: جامعه استبدادی و جامعه دینی. قانون در جامعه استبدادی جابرانه است. مردم در چنین جامعه ای برده فرد یا گروه ممتاز تلقی می شوند. آنان فاقد هرگونه حقی نسبت به حاکمان خود هستند. روح قوانین جامعه استبدادی بر مطالبه گری است؛ مطالبه حاکمان از مردم. در مقابل حاکم هیچگونه وظیفه ای نسبت به اتباع خود ندارد. اما روح قوانین در جامعه دینی مبتنی بر حقوق است و از هر گونه هویت برده دارانه بدور است.
در چنین جامعه ای جریان مطالبات دو سویه است. مفهوم حق مقتضای چنین جریانی است و از جریان یک سویه، استخراج نمی شود. همه اعضای جامعه در تعامل با یکدیگر و حاکمان، واجد حقوق معیّنی هستند چنانکه قانون اسلام بر همین پایه و اساس است. در شریعت اسلامی، حقوق همه اجزاء جامعه در نظر گرفته شده است. بنابراین، اسلام هرگونه قانون مستبدانه یا برده دارانه را نفی می کند و جامعه ای مبتنی بر حقوق متقابل را پایه ریزی می کند.
امام خمینی (ره) دین اسلام یا همان شریعت پذیرفته شده نزد خداوند را بر پایه این سه اصل تبیین کرده است: «قانون های او ناچار همه اش بر پایه عدل و حفظ نظام و حقوق بنا نهاده شده است و البته در قانون های آسمانی جنبه های منافع شخصی و نظرهای خصوصی و عوامل گوناگون این عالم به هیچ وجه دخالت ندارد؛ زیرا خدا از همه ی اینها مقدس و برکنار است» . (همان : ۲۲۲)
۵ .ماهیت جنگ
(امر طبیعی ، سه نوع جنگ ، جنگ حق و باطل ، مقصد جنگ مقدس)
الَّذِینَ آَمَنُوا یُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَالَّذِینَ کَفَرُوا یُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ الطَّاغُوتِ فَقَاتِلُوا أَوْلِیَاءَ الشَّیْطَانِ إِنَّ کَیْدَ الشَّیْطَانِ کَانَ ضَعِیفًا.[۲]( نساء : ۷۶ )
امام خمینی (ره) از این آیه شریفه یکی از سنت های بشری را استنباط کرده است. جنگ در سیره ی بشر واقعیت دارد و هرگز نمی توان آن را انکار کرد و به غیرطبیعی بودن آن تأکید کنیم. هیچ انسانی نیست که در طول زندگی کوتاه یا بلند خود فایده جنگ را نشنیده یا ندیده باشد. جنگ و قتال، واقعیتی انکار ناپذیر است. مهم شناخت ماهیت جنگ ها است. زیرا جنگ های بشری ماهیت یکسانی ندارند. برخی از جنگ ها ماهیت اهریمنی دارند. زیرا هر دو طرف سپاه جنگاور را نیروهای اهریمنی تشکیل داده است. پس جنگ میان آن دو سپاه تماماً اهریمنی است. برخی دیگر از جنگ اینگونه نیست؛ یعنی میان دو سپاه اهریمنی نیست بلکه مخاصمه میان دو نیرو الهی و اهریمنی است. البته جنگ میان دو لشکر الهی ممکن نیست.
زیرا لشکریان الهی در هرکجا که باشند، متحدند و هرگز با یکدیگر رو در رو نمی شوند. لذا فرض چنین جنگی هم باطل است. قرآن کریم، نوع اول از جنگ را کنار گذاشته است و از آن هیچ سخنی به میان نیاورده است. زیرا اینگونه جنگی طاغوت محض است. جنگ نوع سوم را نیز به دلیل قابل فرض نبودنش، طرح نکرده است. جنگ نوع دوم باقی می ماند؛ جنگی که میان مردان خدا و لشکرشیطان واقع می شود. چنین جنگی به حسب نیروهای دو طرف میدان رزم تعریف می شود. جنگ فی سبیل الله، جنگ الهی و مقدس است و جنگ فی سبیل طاغوت. جنگ طاغوتی و نامقدس است. امام خمینی (ره) شناسایی ماهیت جنگ را در مقصد نیروهای دو طرف تخاصم دانسته است. باید مقصد را معلوم کرد تا دانست عمل جنگاور، الهی است یا طاغوتی: «اگر چنانچه مقصد، مقصد طاغوتی است، عمل، عمل طاغوتی می شود؛ و اگر مقصد، مقصد الهی است، عمل، عمل الهی می شود» (همان : ۲۷۳).
اما، چگونه می توان دریافت جنگی که من در آن شرکت دارم؛ جنگ مقدس است یا نامقدس؟ چگونه می توان پی برد که در جنگ الهی مشارکت جسته ام یا در جنگ طاغوتی؟ به عقیده امام خمینی (ره) هر جنگاوری می تواند با رجوع به عمل خود، بفهمد که جنگ و مقاتله ی او مقدس است یا نامقدس؛ راه فهم ، خود انسان است. باید به مقاصد عمل جنگی خود نظر افکند تا به این پرسش مهم پاسخ داد. مقاصد طاغوتی آن است که: «بر ضد مصالح حکومت، بر ضد مصالح اسلام؛ یا بر [ضد] مسیر اسلام، بر مسیر ملت است». اما اگر مقصد «بر مسیر اسلام، بر مسیر امت اسلامی شد؛ این کسی که عمل می کند، عملش الهی است و فی سبیل الله است و فی سبیل الله است». (همان : ۲۷۳)
بنابراین، به عقیده امام خمینی (ره) آن چه که به عمل جنگاوران رنگ می دهد و ماهیت جنگ را مشخص می کند؛ نیّت و مقاصد عمل است. قصد الهی، جنگ را الهی می کند و قصد غیرالهی، جنگ را طاغوتی می کند. ایشان بر این نکته نیز تاکید دارند جنگی که ابرقدرت ها علیه ملت ایران به راه می اندازند؛ جنگ طاغوت است. آنان هرروز در فکر شعله ور کردن دایره جنگ علیه ملت ایران هستند. مردم بدانند، جنگ شان با ابرقدرت ها، الهی و مقدس است. آنان در این جنگ پیروزند. زیرا خداوند فرموده است که: « إِنَّ کَیْدَ الشَّیْطَانِ کَانَ ضَعِیفًا».
۶ .تاسیس حکومت
( تنظیمات اجتماعی ، وضع عادی و فوق العاده ، اختیاری و اجباری ، آمادگی نظامی راه الله ، انفاق )
وَأَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ وَمِنْ رِبَاطِ الْخَیْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّهِ وَعَدُوَّکُمْ وَآَخَرِینَ مِنْ دُونِهِمْ لَا تَعْلَمُونَهُمُ اللَّهُ یَعْلَمُهُمْ وَمَا تُنْفِقُوا مِنْ شَیْءٍ فِی سَبِیلِ اللَّهِ یُوَفَّ إِلَیْکُمْ وَأَنْتُمْ لَا تُظْلَمُونَ (۶۰) وَإِنْ جَنَحُوا لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَهَا وَتَوَکَّلْ عَلَی اللَّهِ إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ[۳]( انفال : ۶۰ )
امام خمینی (ره) این آیه شریفه را دلیلی بر ضرورت تشکیل حکومت اسلامی دانسته است. زیرا متضمن «احکامی راجع به حفظ نظام اسلام و دفاع از تمامیت ارضی و استقلال امت اسلام است». اگر مسلمانان به حکم این آیه عمل کنند و حکومت اسلامی تشکیل دهند و بدنبال آن برای مقابله با دشمن یهودی با عِدّه و عُدّه آماده شوند؛ چنین دشمنی جرأت اشغال سرزمین مسلمان را پیدا نمی کند. اینکه دشمن یهودی توانسته سرزمین مسلمانان را اشغال کرده، مسجد اقصای ما را خراب کنند و آتش بزنند، و مردم نتوانستند اقدام فوری با آنان کنند «تمام اینها نتیجه ی این است که مسلمانان به اجرای حکم خدا برنخواسته و تشکیل حکومت صالح لایق نداده اند» (خمینی روح الله، ۳۷۰:۱۳۸۲). بنابراین، حکم مندرج در این آیه شریفه از طریق تشکیل حکومت اسلامی عملی می شود.
امام خمینی (ره) این آیه شریفه را علاوه بر ضرورت تشکیل حکومت اسلامی، در بیان تنظیمات اجتماعی نیز تفسیر کرده است. هر اجتماعی دووضع عادی و وضع فوق العاده را تجربه می کند. جامعه در وضع عادی در شرایط آرامش و غیرجنگی به سر می برد و در وضع فوق العاده یا جنگی آرامش بر جامعه حاکم نیست. زیرا آرامش ازسوی دشمن مورد تهدید واقع می شود. امام خمینی (ره) تنظیم اجتماعی در وضع عادی را «نظام اختیاری» می نامد و در وضع فوق العاده یا جنگی، «نظام اجباری» خوانده است. جامعه در هر یک از این دو وضعیت یا تنظیمات اجتماعی به سر ببرد؛ باید از احکامی تبعیت کند، به عبارت دیگر، تنظیمات اجتماعی تحت هر شرایطی به قانون نیازمند است. باید قانون صحیح و درستی وضع شود تا نظم اجتماعی را موفقیت آمیز اداره کند.
امام خمینی (ره) به همین خاطر قانون اسلام را بهترین قانون برای تنظیمات اجتماعی دانسته است. قانون حزب آن است که در زمان آرامش، وقوع وضع جنگی پیش گیری کند. باید قانون گذار وضع عادی یا اختیاری را به گونه ای درنظر داشته باشد که جامعه برای هرگونه شرایط غیرعادی یا اجباری آمادگی دفاعی داشته باشد. بر این اساس، به عقیده امام خمینی (ره) این آیه شریفه مربوط به زمان شرایط یا نظام اختیاری و آرامش جامعه است. در چنین شرایطی «که به حسب مقتضیات، وقت، دولت نه مهاجم است و نه مدافع؛ در این صورت خداوند تمام افراد صالح توده را ترغیب کرده و به یاد گرفتن فنون جنگی به هر طور که موقعیت اقتضا کند» حتی اگر مسلمانان دریادگیری فنون نظامی مسابقه برد و باخت به راه اندازند اشکال ندارد و اسلام آن را جایز شمرده است: «اسلام با آن که تمام اقسام برد و باخت را باشدت هرچه تمام تر حرام کرده، اینجا که رسیده برای پیشرفت این مقصد برد و باخت را برای اسب دوانی و تیراندازی که دو اصل مهم نیروی نظامی است جایز کرده، و به آنها اختیار این برد و باخت شرعی را داده است» (همان:۳۶۹)
انتهای این آیه شریفه درباره انفاق است. هرچه در راه خدا انفاق کرده باشید روز جزا به آن وفا می شود و بر شخص انفاق کننده ستم نخواهد شد. حکم انفاق در ذیل این آیه شریفه جدای از موضوع صدر آیه شریفه نیست و در ادامه موضوع آمادگی نظامی در شرایط آرامش است. آمادگی نظامی مسلمانان برای مقابله با دشمن در شرایط جنگی فی سبیل الله شمرده شده است. آمادگی نظامی راه الله است و از مسلمانان خواسته شده در راه الله انفاق کنند. آن را هرچقدر انفاق کنند در روز جزاء به آن وفا خواهد شد و به طور کامل پاداش انفاق شان در راه الله را خواهند دید.
پس احکامی که در این آیه شریفه آمده پیرامون موضوع واحدی به نام آمادگی دفاعی ونظامی آمده است. امام خمینی (ره) در تفسیر ذیل آیه شریفه این نکته را هم افزوده است که «باید ساز و برگ زندگانی نظامی را به طور خردمندانه تهیه کرد و علاوه برمالیاتهای اسلامی که به طور حتم و اجبار باید توده به دولت بدهد که ما پس از این ذکر آن را می کنیم؛ در اینجا به طور اعانه و انفاق درراه خدا و برای پیشرفت مقاصد دولت اسلامی، مردم هرچه بدهند خدای جهان جزای آن را به طور وافی می دهد و اسباب سرافرازی و عظمت برای کشور نیز فراهم می شود که مورد ستمکاری دیگران و تعدّی و تجاوز اجانب واقع نشوند» (همان:۳۷۰) بنابراین، نباید مسلمانی که در این راه انفاق کرده است؛ گمان کند که پرداخت مالیات های اسلامی بر او واجب نیست. بلکه مالیات های حکومتی که بخشی از آنها جهت آمادگی دفاعی هزینه خواهد شد؛ برای همه اجباری است و انفاق موجب رفع وجود مالیات نمی شود.
۷ . کتاب سلحشوری
( بسیج یکپارچه در جنگ (َ کَافَّةً ) ، جنگ در رأس امور )
وَقَاتِلُوا الْمُشْرِکِینَ کَافَّةً کَمَا یُقَاتِلُونَکُمْ کَافَّةً. ( توبه : ۳۶ )
امام خمینی (ره) با الهام ازاین آیه شریفه توصیف جالبی از قرآن کریم کرده است. به تعبیر ایشان: «قرآن یک کتاب سلحشوری است،قرآن یک کتاب جنگجویی است در مقابل مشرکین؛ مشرکینی که قدرتمند بودند» (همان: ۳۸۵). قرآن کریم در این آیه شریفه تمام قد مقابل مشرکین ایستاده است و همه مسلمانان را برای جنگ با مشرکین فراخوانده است. همانطور که مشرکین همگی با شما جنگ کردند. قید «کافّه» دلالت بر اهتمام یکپارچه قرآن کریم در جنگ با مشرکین دارد. این چنین نیست که گروهی به جنگ با مشرکین مشغول شوند و باقی مردم به کارهای روزمره خود ادامه دهند و جنگ بخشی از زندگی مردم باشد و نه تمام زندگی.
قرآن کریم این چنین نیست. همگی باید در جنگ با مشرکین و دشمنان سرسخت خداوند، مشارکت کنند. همه باید زندگی روزمرّه خود را بر اساس جنگ با مشرکین تنظیم کنند. زیرا مشرکین در جنگ با مسلمانان اینگونه عمل می کنند. آنان با تمام قوا علیه مسلمانان بسیج شده اند و همه مشرکین وارد کارزار جنگ شده اند. امام خمینی (ره) می فرماید: «مشرکین در آن وقت همان قدرتمندها بودند؛ مشرکین قریش، همه قدرت دست آنها بود» (همان:۳۸۵).
پس وقتی مشرکین تمام قد و یکپارچه علیه مسلمانان وارد کارزار شده اند؛ دلیلی ندارد وظیفه جنگ با مشرکین به گروهی از رزمندگان واگذار شود بلکه باید همه مسلمانان در جنگ مشارکت کنند. این گونه است که امام خمینی (ره) دراین آیه شریفه چنین استفاده می کند که قرآن کتاب سلحشوری و کتاب جنگجویی است». ایشان بر همین اساس بود که همواره در دوران جنگ تحمیلی عراق علیه ایران (۱۳۵۹ ـ۱۳۶۷ ش) می فرمودند: «جنگ در رأس امور است». وقتی دشمن تمام قد وارد کارزار شده است؛ ملت هم باید یکپارچه در جنگ با دشمن بسیج شود و جنگ را در رأس امور خود بداند. امام خمینی (ره) چنین رویکردی را «سلحشوری» خوانده است. سلحشور کسی است که تمام قد وارد کارزار جنگ با دشمن می شود.
۸ . عذاب الهی و ایمان دیر هنگام
( شنیدن صدای ملت ایران ؛ خروش دریای ملت )
آَلْآَنَ وَقَدْ عَصَیْتَ قَبْلُ وَکُنْتَ مِنَ الْمُفْسِدِینَ. ( یونس: ۹۱ ) [۴]
این آیه شریفه در ادامه آیه شریفه قبل نازل شده است. فرعون با لشکرش در تعقیب بنی اسرائیل وارد دریا (رود بزرگ نیل) می شود و غرق شدن خود را قطعی دانست، گفت من هم به آنچه که بنی اسرائیل ایمان آورده است، باور می کنم و مسلمان هستم: «قَالَ آَمَنْتُ أَنَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا الَّذِی آَمَنَتْ بِهِ بَنُو إِسْرَائِیلَ وَأَنَا مِنَ الْمُسْلِمِینَ » (یونس:۹۰) امام خمینی (ره) در شرح وتحلیل شاه مخلوع ایران از همین آیه شریفه بهره گرفته است. شاه ایران همچون فرعون حکومت کرد و وقتی پیروزی انقلاب مردم ایران علیه خود را قطعی دانست، ازشنیدن صدای ملت ایران سخن گفت و ابراز ندامت و پشیمانی کرد.
پاسخ امام خمینی (ره) به شاه همین آیه شریفه است: «تو قبلا معصیت کردی آَلْآَنَ وَقَدْ عَصَیْتَ قَبْلُ وَکُنْتَ مِنَ الْمُفْسِدِینَ. ایشان هم بعد از اینکه بیست و چند سال، بیست و هفت سال خیانتها را کرد، آن وقت که عذاب نازل شد، عذاب عبارت از همین مشتهای گره کرده ملت ایران و فریادهای ملت ایران، که من عرض کردم که این یک مسأله الهی بود و نه مسأله بشری.. حالا که خودش را در این موج دید و غرق دیده، حالا در مقابل ملت می ایستد و اظهار ندامت می کند» (خمینی روح الله، ۴۰۰:۱۳۸۲)
امام خمینی (ره) در بهره گیری از این آیه شریفه تشبیه جالبی کرده است. ایشان قیام ملت ایران را به همان دریایی تشبیه کرده است که فرعون با لشکرش در آن غرق شدند. ملت، دریای عظیمی است که خاموش و نظاره گر ظلم ها و خیانت های شاه ایران بود. ولی به یکباره این دریای خاموش، به خروش و طغیان درآمد و شاه را در خود غرق کرد. قیام ملت عذاب خدا بر شاه ایران بود، امام خمینی (ره) این قیام را به خداوند سبحان نسبت می دهد و می گوید این مسـأله الهی بود و نه مسأله بشری.
شاه ایران همچون فرعون پی برده بود که این طغیان رودخانه ملت، طبیعی نیست و نمی تواند نتیجه اراده بشری باشد، باید اراده ماورایی در کار باشد. شاه ایران به زعم خودش در تایید کامل به سر می برده است که این ملت، هرچقدر مورد ظلم و ستم واقع شود؛ هیچ اعتراضی نخواهد کرد. این ملت به خودی خود اراده ای برای طغیان و نافرمانی ندارد. و حالا که ملت ایران علیه او قیام کرده است؛ چاره ای به جز از تسلیم نمی دید. امام خمینی (ره) می فرماید این تسلیم شاه نه برای نجات ملت ایران بلکه برای نجات خود بوده است: «خطاب به مراجع عظام و علمای اعلام که بیایید من دیگر توبه کردم! و شما بیایید نجات بدهید! حاصل حرفش این است که نجات بدهید من را؛ «نجات بدهید وطن را»؛ مقصودش خودش است».
۹ . یوم الله
(ادبیات سیاسی سکولار ، روز ملی ، حاکمیت ملی ، حاکمیت الله ، روز خدا ، بازگشت از روز طاغوت ، بزرگداشت یوم الله )
وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا مُوسَی بِآَیَاتِنَا أَنْ أَخْرِجْ قَوْمَکَ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَی النُّورِ وَذَکِّرْهُمْ بِأَیَّامِ اللَّهِ إِنَّ فِی ذَلِکَ لَآَیَاتٍ لِکُلِّ صَبَّارٍ شَکُورٍ.[۵] ( ابراهیم : ۵ )
واژه «یوم الله» از جمله واژگان قرآنی است که امام خمینی (ره) آن را وارد ادبیات سیاسی ایران کرد. تا پیش ازایشان چنین استعمالی درادبیات سیاسی وجود نداشت. مردم با واژه «روز ملی» آشنا بودند. روزملی، روزی است که در آن حاکمیت و اراده ملت تجلی می کند. به عبارت دیگر، روز ملی، تجلی اراده سیاسی مردم است.
اصولا تصور این که خداوند هم واجد حاکمیت سیاسی است تا این حاکمیت درروز خاصی تجلّی کند؛ وجود نداشت، سلطه ایدئولوژی های سکولار بر همگان قبولانده بود که خداوند حاکمیت سیاسی ندارد و در نتیجه نمی توان از روزی یاد کرد که حاکمیت سیاسی خدا در آن روز تجلی کرده است. بنابراین، اگر در قرآن کریم ذکری از «یوم الله» به میان آمده است؛ این اصطلاح قرآنی از اساس غیر سیاسی است و انصراف از معنای حاکمیت سیاسی دارد. اما امام خمینی (ره) این معنا را احیاء کرد. «یوم الله» واژه سیاسی قرآن کریم است و باید قبل از هر معنایی، در معنای حاکمیت سیاسی الله استعمال شود. باید ملت انقلابی ایران ایام الله را به یاد آورد. یاد ایام الله، انسان ساز و سرمشق پربرکت است:
حوادث بزرگ تاریخ ایران که قرآن مجید هم از بعض آنها یادکرده است.سرمشقی پربرکت برای ساختن جامعه ها واشخاص وجامعه ی عصر ما که عصر انقلاب است و درکشور ایران که کشور انقلاب و شاهد بسیاری از حوادث بزرگ است که باید آنها را ایام الله محسوب کنیم. (همان:۴۴۰)
امام خمینی (ره) در تفسیر این آیه شریفه می فرماید که حضرت موسی علیه السلام دو مأموریت داشت. مأموریت اول آن است که قومش را از ظلمت خارج کند و آنها را وارد نور کند. ظلمت هرآن چیزی است که خلاف مسیر انسانیت و مسیر ملت است. طاغوت، خلاف مسیر انسانیت و مسیر ملت است. جهت مسیر انسانی، طاغوت نیست. قرار بر این نیست که انسان درنهایت طغیان گر شود. مسیر انسانیت، اظهار بندگی برابر خداوند سبحان است. چنان که مسیر ملت هم این نیست که بندگی طاغوت را کند. ملت ها به غلط در جهت طاغوت حرکت می کنند. طاغوت ظلمت و تاریکی است. پس، انبیاء و از جمله موسی علیه السلام مأموریت دارند که مسیر ملت ها را اصلاح کنند و آنان را از تاریکی به سمت نور حرکت دهند.
اما، مأموریت دوم حضرت موسی علیه السلام یادآوری و تذکر ایام الله است. آن روزی که مردم از ظلمت و تاریکی خارج شدند و وارد نور شدند، آن روز نباید فراموش شود. امام خمینی (ره) در این گفتار به مواردی که از ایام الله در صدر اسلام اشاره کرده است: «روزی که پیغمبر اکرم هجرت کردند به مدینه. آن روز «یوم الله» است. روزی که مکه را فتح کردند،«یوم الله» است. یوم قدرت نمایی خداست که یک یتیم را که همه رفضش کرده بودند، نمی توانست زندگی بکند تو وطن خودش، تو خانه ی خودش، بعد از چندی فتح مکه به دست او شد؛ و آن قلدورها و آن ثروتمندها و آن قدرتمندها همه در تحت سیطره ی او واقع شد، و فرمود: أنتم الطلقاء، دیگر آزادتان کردم، بروید؛ این «یوم الله» است (همان:۴۴۱)
امام خمینی (ره) حوادث تاریخی انقلاب اسلامی را مانند ۱۵ خرداد سال ۱۳۴۲ و ۱۷ شهریور سال ۱۳۵۷ و شبی که توطئه کودتا نوژه (۱۳۵۹) خنثی می شود؛ تمام این موارد را «یوم الله» می خواند. دراین روزها و شب ها، مردم اراده کردند از ظلمت خارج شوند و به سوی نور حرکت کنند. وقتی جوان ایرانی از عشرت کده ها که محل تاریکی و ظلمت است، خارج می شود و وارد میدان جنگ می شود؛ این روز، یوم الله است. و وقتی که امام خمینی (ره) این ایام را برای ملت ایران یادآوری می کنند، در واقع به مأموریت قرآنی دوم عمل کرده است: «باید متذکر باشید، باید یادآوری کنید این «ایام الله» را. چنان که کردید. از یاد نباید برود این «ایام الله» برای این که آدم سازند. این ایام است که جوان های ما را از عشرتکده ها بیرون می آورد، به میدان جنگ می برد. این ایام الهی است که ملت ما را بیدار می کند، و بیدار کرد» (همان:۴۴۱)
[۱]ـ« و پیغمبر می گوید: پروردگارا، همانا قوم من این قرآن را وانهادند»
[۲]ـ «اهل ایمان درراه خدا نبرد می کنند و اهل کفر در راه طاغوت می جنگند، پس دوستان شیطان را بکشید، بی شک نقشه شیطان سست است.»
[۳]ـ و در برابر آنها آنچه توانستید از نیرو و اسبان بسته و آماده شده (وسایط نقلیه مناسب) آماده سازید که بدین وسیله دشمن خدا و دشمن خود و دشمنان دیگری را غیرآنها که که شما آنها را نمی شناسید. خداوند آنها را می شناسد. بترسانید و هر چیزی که در راه خدا انفاق کنید در روز جزا، به طور کامل به شما داده خواهد شد و بر شما هرگز ستم نمی رود.
[۴]ـ « اینک [ایمان می آوری] با اینکه پیشتر نافرمانی کردی و از نابکاران بودی»
[۵]ـ «و به یقیین موسی را با نشانه هایمان فرستادیم [و فرمان دادیم ] که قومت را از تاریکی ها به نور در آور و آنها را به یاد روزهای خدا بینداز، که در این، برای شخص شکیبایی شاکری نشانه هایی است».
نظر شما