به گزارش خبرنگار مهر، زندهیاد محمود استادمحمد نمایشنامه نویس فقید تئاتر ایران طی یادداشتی روز تولد خود را توصیف کرده بود که این یادداشت برای اولینبار و همزمان با زادروز این هنرمند تئاتر ایران، منتشر میشود.
در این یادداشت که توسط مانا استادمحمد در اختیار گروه هنر خبرگزاری مهر قرار گرفته است، چنین میخوانیم:
«... مادرم می گفت دممای صبح بود، رباب خانم قابله محله به مادرم گفته بود آخر شب فارغ می شوی- ولی نشده بود- تا سپیده بد قلقی کرده بودم، انقدر که مادرم -طفلی- از حال می رود. رباب خانم عاصی می شود سر پدرم فریاد می کشد:
- این چیه تو کاشتی؟ داره خدیجه رو تموم میکنه.
- پس پسره؟
-یه چیزی بهش ببخش شاید از مادر سوا شه.
بابام اونور حیاط رو پله پا هشتی نشسته بوده، از همونجا می گه:
- رباب خانم اون سماور رو می بینی؟
- رو پیش بخاری؟
-اره ورشوست، دسته هاشم نقره است. قولشو بهش بده.
-با قوریش؟
-قوری و استکان و نعلبکی ش مال خودت، سهم شماست.
خلاصه من پیش از برآمدن آفتاب فرو میآیم. به وقت خیر، ساعت خوب. مادرم گفته بود:
- محمود ساعت داشت، عید قربون بود. اونروز رختشور داشتم. سلطان خانم می شست و من لاجورد می زدم بعدشم یکی دو ساعت پای هونگ نشستم. دیگه دست و بالم را شسته بودم، شام بچه هارم گذاشته بودم رو اجاق که دردم گرفت ... عید بود، ساعتش خوب بود.
ولی مادربزرگم نگذاشته بود که حرفشو تموم کنه:
-آره ،وقتی دردت گرفت ساعت خوب بود ، ولی محمود آفتاب روز بعد بدنیا آمد.
و دهان مادرم بسته مانده بود و نگاهش پر از افسوس. تا روزگاری که هنوز نوجوان بودم و بیشتر شبانه روزم روی بام ها و درختان، کنار لانه کبوترها و خروس هایم می گذشت، مادرم با لذت نگاهم می کرد و در دفاع از من کلامش فراخ و صدایش بلند بود ولی بعدها چهره اش مایوس شد و زبانش پر از افسوس شد. من خیلی زود از مراحل کودکی و نوجوانی گذشتم و بلافاصله این سوی نوجوانی، پیر شدم. زندگی ام خاطره شد، أفعالم ماضی شد و به ته خط رسیدم....»
همزمان با زادروز محمود استادمحمد نیز یادمان این نمایشنامه نویس مطرح و تأثیرگذار تئاتر ایران در روزهای ۲ و ۳ آبانماه در شهر شیراز برگزار میشود.
عکس کنار خبر استادمحمد را کنار مادرش نشان میدهد که این عکس از آرشیو شخصی وی در اختیار مهر قرار گرفته است.
نظر شما