خبرگزاری مهر، گروه جامعه - نیما رییسی*: نمیدانم، شاید فیلمِ "مردی که به زانو درآمد" را دیده باشید، آن روزها که فیلمها جذاب تر بودند و تلویزیونِ دهه شصت هم آنها را پخش میکرد، جولیانو جمای فقید، دکهدار فقیری بود که قهوه و مجله میفروخت و به خاطر یک فنجان قهوه ناقابل که از دکه محقرش به دست مافیا رسیده بود، همینطوری و از سر اتفاق وارد یک جریان پیچیده و مخوف مافیایی شد، همینطوری و اتفاقی ...
این روزها که سوز سرما بیداد میکند و مردم دست در جیب و پالتوها را تا نوک بینی بالا کشیده، این پا و آن پاکنان طول و عرض خیابانها را میروند، میروند که چه عرض کنم، میدوند و ماشینهای مسابقه ای، وسط خیابانها ویراژ میدهند و دور پلیسیزنان حتی مهلت گذر به عابران نمیدهند، به حتم هیچکس طاقت نشستن که هیچ، قدرت ایستادن هم در این سرمای سوزناک را ندارد؛ البته زمستان است دیگر، و از این منظر همه چیز طبیعی است!
اما کافی است در این هیاهو، لحظهای چشم بیاندازی به گوشه پیاده رو، تا او را ببینی که با پیکر نحیف، صورت سرخ شده و بینی ورم کردهاش از سرما، با یک شلوار نازک، روی سنگفرشِ خیس و سرد خیابان نشسته است. کمتر از ده سال سن دارد، چند دستمالکاغذی و تعدادی آدامس روبه رویش گذاشته که مثلا بفروشد، میگویم "ایکاش روی یک مقوایی، کارتنی چیزی مینشستی، زمین سرد است"؛ خودم از پیشنهادی که میکنم شرمم میآید ... دلم میخواهد برایش کاری کنم، میدانم حتی اگر همه اجناسش را هم بخرم باز فردا او اینجاست، در همین سرمای سینه سوز، او و صد ها کودک کنار پیادهرو و وسط چهارراه و اتوبانها که هر روز، نه به طور خودجوش بلکه به شکل کاملا سازماندهی شده و سیستماتیک، چه شیشهشور به دست و چه فال فروش و گل فروش و ... در حال استثمار شدن هستند. چه فرقی میکند توسط پدر و مادر بی صلاحیت یا باندهای تکدی گری و قاچاق کودک این اتفاق دردناک بیفتد، مهم این است که او را سرپرست باصلاحیتی نیست و بر این درد بیپناهی درمانی نمییابد.
بندهای پیماننامه حقوق کودک را در ذهنم مرور میکنم و چشمهای معصوم فرشته خیاباننشین تا اعماق وجودم را میلرزاند، کشورهای عضو کنوانسیون حقوق کودک متعهد شدهاند برای همه بچهها امکان آموزش و تحصیل رایگان را فراهم کنند، پس چرا در ساعتی که همه بچهها مدرسه هستند، این دخترک و کودکانی مثل او کنار خیابان نشستهاند و فال میفروشند و شیشه ماشینها را پاک میکنند؟
کشورهای عضو کنوانسیون حقوق کودک پیمان بستهاند که در مقابل کار کودک و هر چیزی که سلامت جسمی و روحی کودک را به مخاطره میاندازد، ایستادگی کنند، پس چرا این دخترک باید کار کند؟! آیا در این سرمای سینهسوز سلامت جسم او به خطر نمیافتد؟ روح کودکانه او تحقیر نمیشود؟
دوباره چشم در چشم دخترک در ذهنم قوانین مربوط به کودکان کار و خیابان را مرور میکنم؛
11 ارگان وظیفه ساماندهی این بچهها را بر عهده دارند، پس چرا این بچه و بچههایی مثل او در سرمای زمستان از سرما به خود میلرزند و ناله میکنند و اشک میریزند و راه گریزی ندارند؟
با اورژانس اجتماعی تماس میگیرم، میگویند برای ساماندهی و اسکان کودکان باید حکم قضایی داشته باشید وگرنه نمیتوانیم کاری کنیم، میگویم من که مراحلش را نمیدانم، شما که میدانید کاری بکنید، میگویند بگویید بچه خودش تماس بگیرد، گوشی را به دخترک میدهم، اسمش سمیه است، حاضر نیست حرف بزند، میترسد. تا بخواهم راضیاش کنم، بلند میشود و در ازدحام خیابان از مقابل چشمانم دور میشود، میگریزد انگار که به او گفته باشند جرمی مرتکب شده و اگر نگریزد گرفتاریهایش صد برابر میشود...
هر روز در این شهر چند سمیه میبینیم؟ چه کسی باید حامی این کودکان معصوم خیابان باشد؟ یاد بچههایی میافتم که در کارگاههای زیرزمینی و غیرقانونی، هم کار مشقت فرسا میکنند هم در معرض انواع تهدیدهای جسمی و جنسی هستند، یاد حرفهای دوست مددکاری میافتم که میگفت: وضعیت بچههای کار و خیابان از کودکانی که در کارگاههای زیرزمینی هستند، به مراتب بهتر است...
درد میکشم، همیشه با دیدن این صحنهها درد کشیدهام و دلم خواسته که برای این بچههای بیپناه کاری بکنم، برای همین بود که پویش «بدسرپرست تنهاتر است» را با کمک جامعه هنری دلسوز راه انداختیم، شاید که زبان گویای بچههایی باشیم که توسط سرپرست قانونی و بیصلاحیت خود، استثمار میشوند و رنج میکشند و راه گریزی ندارند.
یک پدر بیامرزی پیدا بشود و بگوید چرا آییننامه حمایت از حقوق کودکان و نوجوانان همچنان معلق مانده و هنوز در اولویت بررسی و تصویب قرار نگرفته است؟ یک نفر از خدا باخبر پیدا شود و بگوید چرا نهادهای مسئول، نامه بیش از چهارصد هنرمند و ورزشکار محبوب و برجسته را، که خواستهای جز رسیدگی به وضعیت بچههای بدسرپرست ندارند، مورد توجه قرار ندادهاند؟
یک نفر مقام مسئول، پیدا شود و بگوید گیریم پدر و مادرِ درگیر فقر و اعتیاد بخواهد بچهای را استثمار کند، آنقدر شکنجه بدهد که جان بچه در خطر بیفتد، نهادهای مسئول این وسط چه نقشی دارند؟ حکم قضایی وقتی که کودکی زیر شکنجه پدر یا مادر بیصلاحیت جان میسپارد چه ارزشی دارد، نمیتوانیم از این موارد پیشگیری کنیم؟! یکی بیاید بگوید مردم نوع دوست این جامعه که با دیدن این صحنهها قلبشان به درد می آید، چه باید بکنند؟
حالا شاید بگویید این حرفها چه ربطی به فیلم «مردی که به زانو درآمد» دارد، راست میگویید؛ هیچ ربطی ندارد!»
*بازیگر سینما و تلویزیون و عضو پویش «بدسرپرست تنهاتر است»
نظر شما