اين شاعر كودكان و نوجوانان ، داستانها و نقدهايي نيز بر ادبيات كودك ، طي سالهاي گذشته در مطبوعات كثيرالانتشار كشور به چاپ رسانده است و اكنون عضو انجمن قلم ايران و مسئول بخش شعر نشريه " سروش نوجوان " است .
همچنين سيد احمد ميرزاده سالها مسئوليت كارشناسي و نظارت بر كتابهاي كودك و نوجوان را در نشر " به نشر " وابسته به آستان قدس رضوي بر عهده داشته است .
ديدگاه اين شاعر درباره " شاعر" و " نويسنده " كودك
" شاعر" و " نويسنده " كودك بايد هميشه خود را متعهد و مسئول بداند چون هميشه در خدمت هدف است و همواره درحال تاثيرگذاري آموزشي برروح و روان مخاطبان خويش است ، اثرگذاري آثار و شعرهاي او ممكن است تا آخر عمر با مخاطب همراه باشد ، در نتيجه من فكر مي كنم كه شاعر كودك براي اين كه بتواند به اين مسئله بپردازد ضمن آشنايي با روانشناسي كودك ، بايد دائم با مخاطب خود و سوالهايي كه براي او پيش مي آيد درگير باشد و از كلي گويي پرهيز كند .
اين شاعر و نويسنده معاصر تصريح مي كند : فعاليت نهادها و سازمانهاي دولتي را در حوزه كتابهاي مذهبي مثبت مي دانم ، زيرا نهادها و سازمانها بيش ازاينكه دغدغه مالي داشته باشند دغدغه فرهنگي و اجراي برنامه هاي فرهنگي دارند . از طرفي هم به خاطر داشتن توان اقتصادي بالا مي توانند كارشناسان تراز اول را به خدمت بگيرند و محصولات فرهنگي خوبي را ارائه دهند اما اين نگراني هم وجود دارد كه نهادهاي سفارش دهنده معمولا براي نويسنده خط مشي و خط فكر هم تعيين كند.
وي در ادامه يادآور مي شود : بعضي از نهادها به نويسنده ها مي گويند در خصوص اين زمينه ها بنويسد يا ننويسد يا از اين ناحيه خاص نگاه كند يا نكند و اين مسائل جلوي خلاقيت را مي گيرند به همين دليل در اين سالها بين كارهاي مذهبي، سفارشي جاي شاهكارهاي ادبي از در برآمده به شدت خالي است البته ناگفته نماند كه كما بيش كار خوب هم انجام شده است .
نمونه اشعار :
نهال بادام | |
مي آمد و عطر سلامش بوي گل گيلاس مي داد دستان او بوي شكوفه بوي بهار و ياس مي داد مردم هجوم آورده بودند تا دست هايش را ببوسند ؛ يك لحظه رويش را ببينند بال عبايش را ببوسند... در بين آن جمعيت ، اما او آمد و مهمان من شد او آمد و اين خانه آن روز لبريز عطر ياسمن شد چشمان زيباي نجيبش رنگ زلال دوستي داشت او يك نهال سبز بادام در گوشه اي از خانه ام كاشت او رفته ، اما خانه من از عطر و بويش گشته لبريز اين نو نهال سبز شاداب ؛ هرگز نگيرد بوي پائيز ...* * هنگامي كه حضرت امام رضا ( ع ) به شهر نيشابور وارد شدند ، مردم از همه سو دور ايشان را گرفته بودند و آن حضرت را به خانه خود دعوت مي كردند . حضرت ، دعوت پيرزني كهنسال به نام " پسنده " را پذيرفتند و به خانه او رفتند . اين شعر ، از زبان آن بانوي پرهيزگار گفته شده است . |
نظر شما