به گزارش خبرگزاری مهر، مطلب زیر حاصل گفتگو با حجت الاسلام والمسلمین ابوالفضل ساجدی، عضو هیئت علمی مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره) به بهانه تحلیل جایگاه علوم انسانی و چگونگی تحقق معنای علوم انسانی اسلامی در کشور و نیز تشریح جایگاه و موقعیت جامعه ایران در مسیر رسیدن به مختصات تحول درعلوم انسانی وهمچنین پردازش نقاط مؤثرو اثربخش در باب دست یابی به جامعه ای عاری از معضلات با توجه به گزاره های الهی و دینی، است.
*استاد، به نظر شما در بحث تحول درعلوم انسانی و ایجاد علومی مبتنی بر مؤلفه های اسلامی، به چه مختصاتی می بایست وارد شد و توجه کرد؟ اصولاً رویکردهای انجام شده، چه در بُعد آموزشی و پژوهشی و چه در بُعد اجرایی، چگونه قابل تحلیل هستند؟
در کشور ما دغدغه و اهتمام جهت تحول درعلوم انسانی و ایجاد علوم انسانی اسلامی ایجاد شده است و به همین جهت مراکز مختلفی، در اقصی نقاط کشور ایجاد شده است و هم اینطور چند سالی است که بنا به همین رویکردها و فعالیت ها و جلسات علمی و پژوهشی، انگیزه ها و تلاش ها جهت تحقق رسیدن به این معنا، مضاعف شده است.
وجود همایش ها و سمینارها و اهدای جوایز مختلف همراه با انتخاب و تجلیل از آثار نمونه و کارآمد، بستری را فراهم نموده است تا علوم انسانی و مسائل مرتبط با تحول در این علوم، شکوفاتر و بارورتر شوند. نکته مهم در باب این توجهات این است که با توجه به تمامی این تلاش ها و انگیزه ها، بحث تحول در علوم انسانی و ایجاد علوم انسانی اسلامی، به خوبی اجرا نشده است و ما در این مقؤله، با چالشهایی مواجه هستیم که رفع و گشایش این اشکالات، قطعاً مسیر را برای امر تحول درعلوم انسانی مهیا تر خواهد کرد.
در بعُد اجرایی در کشور، وجود مشکلات و ناهنجارهای اجتماعی و فرهنگی و حتی اقتصادی، دارای یک علت و دلیل مهم است و آن مطلب این است که، ما نتوانسته ایم به درستی ازعلوم انسانی در مسیر اهداف اسلامی استفاده کنیم و دلیل دیگر این مسائل این است که علوم انسانی جاری و آموزشی در سطوح علمی و پژوهشی ما، هنوز با چارچوب و قواعد الهی و اسلامی فاصله دارد. علیرغم تأکیدات و سفارشات مکرر و در عرض گذشت این چند دهه ازعمر انقلاب اسلامی، بسیاری از آسیب ها و کاستی های موجود در عرصه آموزشی و تحقیقی کشور،هنوز پا برجاهستند.
در بحث تحول در علوم انسانی، تا حدودی درجهت دست یابی به فلسفه و مبانی اسلامی سازی علوم انسانی، کارهایی صورت گرفته است، ولی هنوز در دست یابی به «مبانی اختصاصی» در شاخه های مختلف علوم انسانی، به نقاط قابل دفاعی دست نیافته ایم و هنوز می بایست در این زمینه فعالیت و اهتمام بیشتری صورت گیرد. گام بعدی در این پروسه، رسیدن به مسائل تازه در عرصه مبانی علوم انسانی اسلامی است، این مسائل تازه می باید در شاخه های گوناگونی مانند روانشناسی، جامعه شناسی، اقتصاد و حتی علوم سیاسی ایجاد گردد. این مسائل و موضوعات جدید درعرصه های مختلف که توسط معارف اسلامی بیان می شود می بایست، به تحقیق و پژوهش گذاشته شوند و سپس این تحقیقات به نظریات کابردی مبدل شوند.
باید گفت در رسیدن به مسائل جدید و تازه، با توجه به مبانی اسلامی، هنوز به نقاط اثربخش و قابل قبولی دست نیافته ایم. رسیدن به مسائل تازه و جدید، عرصه را برای تزریق باورهای نادرست و مادی گرایانه غربی تنگ خواهد کرد. در اثر این رویکرد، خود به خود مسائلی که با عوالم روحی و معنوی و متعالی انسان در تضاد هستند و متأسفانه در حال حاضر در منابع آموزشی وجود دارند، حذف خواهند شد و راه برای ورود مسائل الهی و معنوی، باز خواهد شد.
*چرایی عدم رسیدن و دست یابی به چارچوب و مختصات مورد نظر، در پروسه تحول در علوم انسانی، بر چه مؤلفه هایی استوار هستند؟آیا مسیر رسیدن به این مفهوم، روشن و واضح، قابل تبیین است؟
متأسفانه با تمامی تأکیدات و توجهات جهت نیل به اهداف عالیه علوم انسانی اسلامی، شاهد ترویج و آموزش مسائلی هستیم که، هرگز با چارچوب و قواعد و مبانی الهی و اسلامی، تناسب ندارند. گام دیگری که در جهت نیل به اهداف تحول در علوم انسانی وجود دارد و متأسفانه در آن هم با کاستی و نقص مواجه هستیم، بحث «کاربردی کردن دست آوردهای علوم انسانی اسلامی» است.
رویکرد تحول در علوم انسانی اساساً این مطلب بود که ما بتوانیم کشور را با قواعد اسلامی اداره نماییم و قطعاً دراین زمینه، علوم انسانی، نقشی اساسی و مهم بر عهده خواهد داشت؛ در این زمینه می بایست فعالیتها و تولیدات رسانه ای و فرهنگی، در چارچوب علوم انسانی تهیه و توزیع شوند.
به عبارت کامل ترعلوم انسانی، قاعده کلی و اداری و اجرایی کشور است. باید گفت در این مسائل، آن مقداری هم که توانسته ایم علوم انسانی را با شاکله اسلامی هماهنگ نماییم، به کاربردی شدن و اجرایی شدن دست آوردها، نرسیده ایم. این مسئله قطعاً خطراتی را برای جامعه ایجاد خواهد کرد. دلیل این امر این است که با اشاعه فرهنگ و اندیشه های غربی و نامتعارف، جامعه دچار ضایعات فکری و فرهنگی خواهد شد؛ این امر مانند این است که یک انسان در اثر وارد شدن یک شیء برنده به جسمش، دچار خونریزی شود، این خونریزی شاید در ابتدا کم اهمیت تصور شود، ولی همین خارج شدن خون از اندامها، اگر به طور پیوسته صورت گیرد در انتها به نابودی شخص می انجامید.
ما معتقدیم اندیشه و فرهنگ غربی برای جامعه اسلامی ایجاد صدمه و آسیب خواهد کرد و اگر نتوانیم جلوی این ضایعه را بگیریم، متأسفانه چارچوب فکری و اجرایی و فرهنگی کشور دچار معضل خواهد شد. این رویکرد باعث می شود به جای ورود ارزش های الهی و اسلامی به خانه و خانواده، ارزش های بیگانه و نامعقول وارد خانواده ها شوند؛ ورود اندیشه های غربی، پایه های فرهنگی و اجتماعی جامعه را دچار خدشه خواهد کرد و همانند خارج شدن خون از بدن فرد آسیب دیده، جامعه اسلامی، کم کم دچار ضعف و تضعیف می گردد؛ بنابراین می بایست به طور قطع، جلوی این آسیب و صدمه را گرفت.
*در مسیر تبدیل نظریات و تئوری ها، به اصول اجرایی و عملیاتی، چه گزاره هایی می بایست مورد تأکید و نظر قرار گیرند؟
در بحث تبدیل تئوری و نظریه، به مسائل کاربردی و اجرایی، مهمترین مسئله، ایجاد«حلقه های اتصال و واسط» است. از طرفی جامعه اسلامی، نیازمند تولید نظریاتی در باب مسائل گوناگون علوم انسانی، مانند جامعه شناسی، روانشناسی، مدیریت، هنر، سبک زندگی اسلامی است و از طرفی می بایست حلقه های واسط، این نظریات را به مقولات کاربردی تبدیل نمایند، نقطه بعدی و مهم دیگر در این پروسه، پیاده سازی دست آورد های حاصله در مسائل اجرایی و مدیریتی کشور است.
به طور اجمالی ما در سه بخش در باب تحقق معنای علوم انسانی اسلامی، دچار ضعف و کاستی هستیم، اول تولید نظریه، سپس ایجاد حلقه های واسطه و دیگر کاربردی نمودن و به عبارتی اجرایی نمودن دست آوردهای بدست آمده؛ باید یک تصمیم کلی و اساسی در این مقؤله گرفته شود، یا ما معتقد هستیم که کشور می بایست با تئوری های اسلامی اداره شود یا با نظریات غربی؛ اگر نتوانیم شاخصه های اسلامی را مدون و اجرایی تحویل جامعه دهیم، کشور خود به خود به سمت استفاده از مختصات علوم وارداتی پیش خواهد رفت. در چنین بستری، خواه ناخواه، ارکان و اجزای جامعه و خانواده، متأثر از اندیشه غربی خواهد شد و مسائل تربیتی و پرورشی، به سمت باورهای نامعقول گرایش پیدا خواهد کرد. جامعه نمی تواند بی نیاز از نظریات کاربردی باشد، اگر نظریات کاربردی اسلامی وجود نداشته باشد، جامعه ناخودآگاه به سمت نظریات کاربردی سایراندیشه ها می رود و با آن نظریات، مسائل خود را حل خواهد کرد.
یکی از علل اساسی ای که مانع تحقق و پیاده شدن اندیشه و باور و اخلاق اسلامی و همچنین چارچوب الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت در کشور شده است، بحث فقدان نظریات کاربردی اسلامی در جامعه است. تحقق اندیشه و اخلاق و معنویت اسلامی در کشور، منوط به تحول و نگرش جدید نهادهای آموزشی، اعم از مدارس و دانشگاه ها تا مراکز دینی و اساتید به بحث بازنگری و نگرش دوباره به تولید و ارائه نظریات کاربردی و محتوایی است. می بایست در تمامی این مختصات ها، نظریات و تئوری های نوینی لحاظ گردد تا به تدریج فرهنگ و باور جامعه به سمت و سوی شاخصه های الهی و قرآنی گرایش پیدا نماید.
غرب و جوامع غربی، متناسب با منافع و تمایلات خود، به شدت از علوم انسانی بهره برداری می نمایند و این مسئله کار و تلاش ما را دو چندان می کند تا بتوانیم با استفاده بیشتر و اصولی تراز علوم انسانی، نظریات و اندیشه های اسلامی را مدون و کاربردی نماییم. شاکله و اساس خلقت انسان بر مبنای نیاز مادی و معنوی است؛ ارضای نیازهای مادی برای انسان ساده و سهل الوصول است، این نیازهای معنوی است که کار بیشتر و مرارت بیشتری را می طلبد.
بنابراین کار محققین و اندیشمندان اسلامی، جهت بهره برداری از علوم انسانی، برای اعتلای باور معنوی انسان، ازاندیشمندان غربی که در جهت رفع نیازهای مادی او تلاش می کنند سنگین تر و دشوارتر خواهد بود. باور و فرهنگ غرب در جهت القای لذات مادی و انسانی، بی نهایت بر روی علوم انسانی تمرکز دارد و در جهت تزریق باورهای لذت جویانه به جامعه با اهرم علوم انسانی، سرمایه گذاری کرده است. این تلاشها از خروجی آثار فرهنگی آنها به خوبی قابل دریافت است، تولیدات سینمایی و فکری و هنری این جوامع بی حد به ترویج مسائل مادی و جنسی متمرکز شده اند و این رویکرد، مسئولیت اندیشمندان مسلمان را در جهت اعتلا و تزریق باورهای الهی و اسلامی به جامعه دو چندان می نماید.
نظر شما