خبرگزاری مهر، گروه دین واندیشه، مهدی جمشیدی*؛ ۱- استادِ شهید، آیتالله مرتضی مطهری مینویسد اصلاح به معنی سامان بخشیدن است. استعمالاتِ قرآنیِ اصلاح، ناظر به سطحِ رابطة میان دو فرد، سطحِ روابط خانوادگی و سطحِ روابط اجتماعی است. او واژة قرآنیِ اصلاح را در اصطلاحِ اخیر - یعنی «اصلاحِ اجتماعی» - به کار میبرد.[۱] قرآن کریم، پیامبران را به عنوان «مُصلح» قلمداد میکند. در قرآن کریم از زبان حضرت شعیب - علیه السلام - نقل شده است که ایشان به قوم خود گفت که خواستهای جز اصلاح ندارد.[۲]
بنابراین، اصلاحخواهی یکی از شوؤنِ پیامبرانِ الهی بود. به این ترتیب، هر مسلمانی به موجبِ ایمانِ اسلامیِ خویش، اصلاحخواه است. از سوی دیگر، اصلاحخواهی یکی از مصادیقِ آموزة اسلامیِ «امر به معروف و نهی از منکر» است (البته این گونه نیست که همواره، هر امر به معروف و نهی از منکری، مصداقِ اصلاحِ اجتماعی باشد، ولی هر اصلاحِ اجتماعی، مصداق آن است).[۳] امام علی - علیه السلام - به دستگیری قدرت و حاکمیّت سیاسی از سوی خود را نوعی رفتارِ اصلاحخواهانه معرفی میکند[۴] و امام حسین - علیه السلام - نیز، طلبِ ایجادِ اصلاح در امّت جدّ خویش را دلیلِ قیام و نهضتش میداند.[۵]
از آنجا که اصلاحِ اجتماعی به معنی دگرگون ساختنِ جامعه در جهتِ مطلوب است، نوعی خدمت به شمار میآید، اما هر خدمتی، اصلاحِ اجتماعی نیست. به عنوان مثال، تلاشها و مجاهدتهای بزرگانی همچون شیخ مرتضی انصاری یا صدرالمتألهین - رحمه الله علیهما - خدمت به انسان و جامعه بوده است، نه اصلاح، و آنان را نباید مُصلح تصوّر کرد. این قبیل افراد را باید «صالح» انگاشت و نه «مُصلح».
۲- مطهری، مُصلحان را به سه دسته تقسیم میکند:[۶] مُصلحانِ فکری، مُصلحانِ اجتماعی (یا عملی) و مُصلحانِ فکری - اجتماعی. مُصلحِ فکری، خواهان آن است که در اندیشة مسلمانان، تحوّل به وجود بیاورد، و مُصلحِ اجتماعی، نظاماتِ زندگیِ آنها را دگرگون میسازد.[۷] بنابراین، اصلاحِ فکری، معطوف به عرصة ذهنی و معرفتیِ زندگی است و اصلاحِ اجتماعی، معطوف به عرصۀ عینی و ساختارهای اجتماعی.
۳- مطهری از زاویة ارزشی، مُصلحان را در دو گروه جای میدهد:[۸] مُصلحانِ پیشرو و مُصلحانِ مرتجع. ابوحامد محمد غزّالی، یک مُصلحِ فکریِ محض بود که چون علوم و اندیشههای اسلامی را آسیبدیده میانگاشت، برنامة معرفتیِ احیاء علوم دینی را در پیش گرفت، اما او تنها از برخی جهات، پیشرو بود. مُصلحانی چون علوییّن یا سربداران که نهضتِ اجتماعی بر ضدّ حاکمیّت سیاسیِ دورة خود ایجاد کردند، مُصلحانی اجتماعی و پیشرو بودند. اما نهضتِ اخوان الصّفا، از یک طرف، نهضتی فکری - اجتماعی و از طرف دیگر، نهضتی پیشرو بود. برخی حرکتهای به اصطلاح اصلاحی نیز، در واقع، ارتجاعی بودهاند، همچون نهضتِ اشعری در میان اهل سنّت در قرن چهارم هجری، نهضتِ اخباریگری در میان شیعه در قرن دهم هجری، و نهضت وهّابیگری در قرن دوازدهم هجری.[۹]
مطهری ادامه میدهد که از حدود نیمة دوم قرن سیزدهم به بعد، مُصلحانی در نقاطِ مختلفِ جهانِ اسلام پیدا شده و نهضتهای فکری یا عملی ایجاد کردهاند، از قبیل سیدجمالالدین اسدآبادی، محمد عبده، عبدالرحمان کواکبی، محمداقبال لاهوری. در میان شیعیان، کسانی مانند سیدحسین طباطبایی بروجردی، محمدحسین کاشفالغطاء، سیدمحسن عاملی، سیدشرفالدین عاملی، محمدحسین غروی نائینی را باید مُصلحانِ فکری به شمار آورد. همچون رویدادهایی مانند جنبش تنباکو، انقلاب عراق، قیام مشروطیّت ایران، نهضت اسلامی مردم ایران نیز، در گروه اصلاحاتِ اجتماعی قرار میگیرند.[۱۰] او معتقد است این نهضتها - که پس از رکود و انحطاطِ چند قرنی در جهانِ اسلام به وقوع پیوستند - تا حدّی، واکنش به هجومِ استعمارِ سیاسی و اقتصادیِ غرب، و ناشی از بیداری و تجدیدِ حیاتِ اسلامی بودند.[۱۱]
۴- به نظر میرسد بر اساسِ برداشتِ مطهری از مفهومِ «مُصلح»، میتوان برای این مفهوم، خصوصیّتِ برجستهای در نظر گرفت که آن را از مفهومِ «صالح» متمایز میگرداند. مُصلح، خواهانِ ایجادِ دگرگونیِ بنیادی و ساختارشکنانة اجتماعی است، چنان که تداوم یافتن وضعیّتِ موجود را برنمیتابد. در مقابل، صالح چنین اندیشهای را در سر نمیپروراند؛ او اگرچه تغییر را طلب کند، اما در جستجوی تغییراتِ اندک و سطحی است. از این رو، اگر مُصلح بتواند اصلاحات مورد نظرِ خویش را به انجام برساند، به نقطة عطف تبدیل میشود و تاریخ را به دو دورة پیش و پس از خود، تقسیم میکند. صالح، در «انزوا» و در «انتزاع» به سر میبرد و به «وضعِ جامعه»، چندان نظر نمیکند و به تبدّل و تغییر آن اهتمام نمیورزد. اگر نگاه مُصلح به ساحتِ «ذهن» و «معرفت» باشد، «اصلاحِ فکری» را طلب میکند و اگر نگاه او به ساحتِ «عین» و «عمل» باشد، به «اصلاحِ اجتماعی» (یا عملی) اهمیّت میدهد و آن را امرِ اصیل و نقطة شروع، تصوّر میکند.
۵- چنانچه در فضای این چارچوبِ تحلیلی، دربارة مطهری به داوری بنشینیم، در مییابیم که مطهری، علاوه بر این که «صالح» بود، «مُصلح» نیز بود، آن هم نه فقط مُصلحِ فکری یا مُصلحِ اجتماعی، بلکه مُصلحِ فکری - اجتماعی. مطهری از یک سو، نسبت به «برداشتها» و «تلقّیها»ی مسلمانان از اسلام دغدغه داشت و بر آن بود تا به واسطة برنامههایی همچون خرافهزدایی از دین، دفعِ شبهات و اشکالات، اثباتِ عقلانیِ دین، التقاطزدایی، جامة مکتب و ایدئولوژی بر تنِ ارزشهای اسلامی پوشانیدن، یک سلسله اصلاحاتِ ذهنی و معرفتی در جامعة معاصر خود به انجام برساند.
همچنین او سخت معتقد به «برپایی جامعة توحیدی» و «استقرارِ حکومتِ اسلامی» بود؛ چراکه به روشنی میدانست اگر مسلمانان، زمامِ قدرت و حکومت را در دست نگیرند، نخواهند توانست به همة مقاصد و هدفهای خود نایل شوند.[۱۲] از این رو، مطهری از آغاز شکلگیری نهضت امام خمینی - رحمه الله علیه - در سال ۱۳۴۲ تا پایان، با آن همراهی کرد.
البته او در طول این سالها، بیشتر میخواست از طریق اصلاحاتِ ذهنی و معرفتی، نهضت و انقلابِ اسلامی را تئوریزه کند و بنیانهای نظری و اعتقادیِ مستحکمی برای توجیه ضرورتِ ایجادِ انقلابِ اجتماعی با ماهیّتِ اسلامی فراهم نماید. با این حال، او در سالِ پایانیِ نهضت اسلامی، هم بر حجمِ فعالیّتهای سیاسی خود افزود و هم آنها را آشکارتر و عیانتر ساخت، تا آنجا که وی را باید، نظریهپرداز و تصمیمسازِ انقلاب اسلامی در مرتبة پس از امام خمینی شمرد.
مطهری افزون بر فعالیّتهای اجرایی و عملیِ مربوط به نهضتِ اسلامی و انقلابِ اسلامی (که بیشتر تصمیمسازی و تدبیرپردازیهای خُرد و کلان را دربرمیگرفت)، در سال ۱۳۵۷ کتاب ارزشمندی دربارة نهضت اسلامی با عنوان «بررسی اجمالی نهضتهای اسلامی در صد سالة اخیر» نگاشت که مشتمل بر مباحثی از قبیل ماهیّت، هدف، رهبری، آفات و شرایط موفقیّتِ نهضت اسلامی مردم ایران بود. همچنین ایراد دهها سخنرانی عمومی دربارة تحلیل انقلاب اسلامی از سوی او - که تا روزهای پایانی حیات ظاهریاش ادامه یافت - از این دست بود.
این که مطهری از لحاظِ نظری و عملی، نفرِ دومِ یکی از بزرگترین انقلابهای اجتماعی در عصرِ کنونی بود، دلیل کافی و کامل برای آن است که او را یک مُصلحِ فکری - اجتماعی بشماریم. همچنین از آنجا که مطالعۀ جهتِ اصلاحاتِ فکری - اجتماعی که مطهری به انجام رسانید، روشن میسازد که او به طور کامل، در امتداد آرمانهای اصیلِ اسلامی حرکت کرد و دچار هیچ نوع کجاندیشی یا کجروی نشد، بدون شک، باید او را یک مُصلحِ پیشرو قلمداد نمود.
* عضو هیأت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی.
منابع:
[۱] . مرتضی مطهری، بررسی اجمالی نهضتهای اسلامی در صد سالة اخیر، صص ۹- ۸.
[۲] . هود، ۸۸.
[۳] . مرتضی مطهری، بررسی اجمالی نهضتهای اسلامی در صد سالة اخیر، ص ۱۰.
[۴] . امام علی بن ابی طالب، نهجالبلاغه، خطبة ۱۲۹.
[۵] . مقرّم، مقتلالحسین، ص ۱۵۶.
[۶] . مرتضی مطهری، برسی اجمالی نهضتهای اسلامی در صد سالة اخیر، ص ۱۴.
[۷] . همان، ص ۱۷.
[۸] . همان، صص ۱۵- ۱۴.
[۹] . همان.
[۱۰] . همان، ص ۵۷ و ص ۶۰.
[۱۱] . همان، ص ۱۵.
[۱۲] . مرتضی مطهری، آیندة انقلاب اسلامی ایران، صص ۲۷- ۲۶.
نظر شما