به گزارش خبرگزاری مهر، حجت الاسلام حسین مهدیزاده در مقاله ای به بررسی رویارویی اسلام گرایان با تمدن غربی از نگاه حجت الاسلام والمسلمین میرباقری پرداخته است.
لازم به ذکر است که این مقاله چندی پیش در نشریه خردنامه همشهری نیز به چاپ رسیده است.
مقدمه
حداقل از اواسط قرن ۱۵میلادی تا اواخر قرن ۱۸ام تحولی عظیم در عرصه های گوناگون حیات مردم اروپایی شکل گرفت که در طول تاریخ بی سابقه بود.
از نظر استاد میرباقری غرب جدید، در این مسیر، حداقل پنج دگرگونی و تحول جدی -که برخی در حد انقلاب محسوب می شوند- پشت سر گذاشته شد تا به امروز رسیدیم:
• تحول در ایدئولوژی و آرمان اجتماعی
• تحول در فلسفه ها و اندیشه های بنیادین جامعه
• تحول در علوم و نظام دانش های معطوف به زندگی و عمل
• تحول در نظام ابزارها و امکانات صنعتی
• تحول در ساختار و نهادهای اجتماعی
ترکیب نهایی و برآیند کلی این تحولات خود را در قالب یک تحول «تمدنی» فراگیر که امروز آن را با عنوان «تمدن مدرن غربی» می شناسیم نمایاند. این حرکت تمدنی این قابلیت و سرزندگی را هم دارد که مسیر مدنیت جدید خود را دائما منظم تر و هموار تر می کند و حضورش را در عرصه جهانی گسترش دهد.
طبیعی است که این حرکت رو به گسترش که داعیه «جهانی» دارد و با سرعت خیره کننده ای در حال عبور از مرزهای خود است و با فرهنگ های فعالی که می خواهد فرهنگ آنها را فرو بریزد و فرهنگ خود را جایگزین آن کند –از جمله فرهنگ اسلامی-به چالش جدی بر خورد می کند. بخصوص در دهه های اخیر و با توسعه ارتباطاتی که دهکده واحده جهانی مدرن را برای غربی ها آروزیی دست یافتنی تر کرده است، این درگیری شدید تر هم شده است.
جهان اسلام حداقل ۲۰۰ سال است که با مساله «نسبت ما و تجدد غربی» مواجه است. از سده آغازین که تجدد رویه سخت و خشن داشت تا رویه ای که بعد از دو جنگ بین الملل اتخاذ شد تا دیگر جوامع بشری نیز به کمک مفاهیمی مثل «توسعه» و «دولت سازی» و…. وارد این بازی بزرگ شوند، در همه این سالها جهان اسلام در کشاکش با «مدرنیته غربی» بوده است.
۱– مواجهه های فعال اسلام گرایان با تجدد غربی
از آغاز این چالش، نخبگان و مصلحان و طبقه مرجع اجتماعیِ جهان اسلام، انواعی از مواجهه با این مدنیت جدید شکل گرفت. روشن است که برخی از این موضع گیری ها هم کاملا انفعالی بود، مثل آنهایی که نسخه شفابخش شان این بود که باید از مغز سر تا نوک پایمان غربی شود و احساس می کردند باید از همه هویت ملی، یا مذهبی یا قومی خودشان دست بردارند و کاملا در تمدن غرب «منحل» شوند.
اما برخورد عده ای دیگر انفعالی و از سر ضعف نبوده و با تمدن غرب مواجهه ای «فعال» داشتند. اما این مواجهه ها نیز یکسان نبودند و بسته به:
– میزان شناختی که ما از ماهیت این کوه بزرگ پیدا کرده بودیم
– و قدرتی که ما به عنوان یک مسلمان در خود احساس می کردیم،
عکس العمل های متفاوتی نیز بوده اند. گاهی اوقات غرب را همچون یک «کالای مصرفی» بر انداز کرده ایم و گاهی اوقات چیزی فراتر از این. اما در نهایت، همیشه این پرسش را از خودمان داشتیم که ما با تمدن غرب بر سر چه چیزی اختلاف داریم؟ اگر این منازعه تنها بر سر سیاست و تملک قدرت اجتماعی نیست، پس چیست؟ در طول این چند دهه حتی معلوم شده است که خیلی از همین جریانهای فعال اسلام گرا، جامعه را به همان ترتیبی را اداره خواهند کرد که یک غرب گرا اداره می کند، پس منازعه اسلام گراها و غرب گرا ها ریشه در کجا دارد؟ اگر هر دو نظام پولی را قبول داشته باشند و ارتباطات و صنعت را به همان تدبیری که غربی ها تدبیر می کنند، مدیریت می کنند پس چه تفاوتی بین این دو جریان وجود دارد؟
حقیقت این است که اسلام گرایی به گرو بردن احساسات دینی مردم برای تصاحب قدرت نیست، اما ممکن است برخی جریانهای سلام گرا از عمق درگیری اسلام و تجدد چیزی جز عرصه مدیریت و قدرت اجتماعی چیزی را نفهمند و فقط در حفظ آن بکوشند، اما مساله برای همه جریانها چنین نیست.
از نظر استاد میرباقری، در طول صد سال اخیر، حداقل سه فکر بزرگ اسلام گرایانه در مقابل چشمان ما قرار داشته اند و فرهنگ و تفکر اسلامی هنوز در ذیل این سه سرمشق، پرسش از نسبت اسلام و تجدد را پاسخ می دهد. این سه فکر در این جهت که بالاخره می خواهند در مقابل مدرنیته منفعل نباشند، واحد هستند اما هر کدام در یک مقیاس با تمدن غربی مواجه می شوند و فعال بودن را در گستره ای از موضوعات و مسائل دنبال می کنند. بر سر این اختلاف فکری هم با یکدیگر منازعاتی داشته و دارند.
استاد میرباقری این سه جریان فعال در جهان اسلام را به کمک نظریات سه فقیه شیعی صده اخیر توضیح می دهد. از نظر وی این سه جریان به مرور و با توسعه نفوذ مدرنیته در ممالک اسلامی، و به تبع آن شناخت بیشتر نخبگان و مصلحان و مرجعیت دینی از ماهیت این تمدن؛ همینطور سیر بازیابی قدرت مجدد مسلمانان، یک به یک متولد شده اند، لذا از منازعه حداقلی با مدرنیته تا حداکثری با آن را شامل می شود.
ما هر چه بیشتر غرب را شناخته ایم و هویت اسلامی مان از انفعال نیز خارج شده است، نظریه های جدیدتری داده ایم که فعال تر بوده اند و گسترده تر و عمیق تر هم با غرب درگیر می شده است. اما در عین حال در شرایط امروز هر سه جریان در فضای جهان اسلام زنده هستند و جامعه فعالان مذهبی ذیل این سرمشق های فرهنگی صف آرایی کرده اند.
مواجهه اول: چالش با محصولات مدرن
در ابتدایی ترین مراحل مواجهه ما با مدرنیته، برخورد ما با تمدن غرب برخورد با «موضوعات» این تمدن بود. ما در مراحل اول خود را مواجه با کالاهای منفرده ای می دیدیم که باید موضع خودمان را در مقابل آن معین کنیم. در غرب انقلاب صنعتی رخ داده بود اما ما فقط کالاهای مصرفی این صنایع آن را می دیدیم نه چیزی بیشتر! لذا تلاش می کردیم که این محصولات را با فرهنگ و زندگی بومی و مذهبی مان بسنجیم و یک نسبتی بین آنها بر قرار کنیم و اگر در مقام یک محصول و ابزار کارآمدی دارند، از این کارآمدی بهره ببریم. مثلا وقتی با پدیده ای همچون برق مواجه می شدیم این سوال را می پرسیدیم که آیا از این محصول جدید استفاده کنیم؟ آیا ورود این محصول به زندگی ما با فرهنگ مذهبی ما سازگار است یا خیر؟ و…
در همین سطح آغازین نیز بین علمای جامعه اسلامی اختلاف وجود داشت. عده ای حکم به این می کردند که این محصولات، ساختارها و ابزارهایی مفید برای زندگی اجتماعی مسلمین هستند. در مقابل هم عده ای بودند که از پایگاه همین نحوه از نگاه به شدت با محصولات مدرن مقابله می کردند. مثل نظریات مرحوم آیت الله میرزا صادق مجتهد تبریزی که از علمای مشروطه تبریز بود اما وقتی از مشروطه خواهی برگشت، مقابله خاص او با مشروطه باعث شد که مقلدان و پیروان او امروز در کوهستان های طالقان با دوری کامل از مظاهر زندگی مدرن و درون یک فضای زیست ماقبل مدرن زندگی کنند و از مراوده با انسانهایی که مدرنیته را نفی نمی کنند پرهیز کنند.
این نگاه تنها در محصولات تکنولوژیک جاری نبود بلکه نگاه این طیف به ساختارهای اجتماعی هم موضوعی بود. مثلا با مراجعه به رسائل آخوند خراسانی و نائینی و شیخ فضل الله نوری و… در مشروطه در می یابیم که مساله برای ایشان هنوز در قالب تحلیل موضوعی مطرح است. اینکه آیا می شود مجلس نمایندگان مردم، «جعل قانون» کند؟ ما حق قانونگذاری داریم یا قانونگذاری کار انبیاست؟ این با قانونگذاری با اسلام سازگار است؟ و… غالبا با رویکرد موضوعی و کالایی به مسائل مدرن تحلیل می شد.
این رویکرد زنده ماند و در دهه های پس از آن نیز عده وسیعی از فعالان مذهبی مسائل تمدن جدید را به همین نحو نگاه کردند و با همین نگاه آن را وارد نظام زندگی و مدنیت ممالک اسلامی کردند. شیوه ها و رفتارهای جدید تولید و مصرف، شرکت، بانک، بیمه و… یا مشروطیت و جمهوریت و تفکیک قوا و… و یا جاده کشی و اتومبیل و ترافیک شهری و مرتفع سازی ساختمان ها و… همگی برای اصحاب این رویکرد همچون کالاهایی هستند که ما باید نسبت به آنها اتخاذ موضع کنیم. مشروطه را به گونه ای مشروعه کنند، قانون مجعول انسانها را به نحویی با فقهای ناظر بر قانون تولید شده مشروعیت بخشند و بانک را با تفکیک به عقود متعدد و تضمین اسلامیت هر کدام از این عقود به نحو منفرده اسلامی کنند، بیمه را به ضمان جریره در احکام اسلامی ملحق کنند، حمل و نقل و تلفن را به نحوی دیگر به عنوان یک کالایی که اگر در راه ممنوع استفاده نشود حلال است تحلیل کنند و… .
مواجهه دوم: چالش با نظامات اجتماعی و علمی و… مدرن
جریان دوم حداقل نیم قرن پس از زندگی مسلمانان با جریان اول هویت اجتماعی پیدا کرد و امروز هم کمتر از نیم قرن از شکل گیری آن می گذرد. قدیمی ترین سنت علمی-اجتماعی که ما برای این نگاه می شناسیم، اندیشه و حرکت اجتماعی است که شهید سید محمد باقر صدر تاسیس کرد. او که حقیقتا یک نابغه بود چون در عراق با مارکسیسم و تفکر و فعالیت سیستماتیک آنها مواجه شده بود، یک منظومه به هم پیوسته ی فکری تولید کرد و به نگاه آسیب شناسانه ی متفاوتی در رابطه اسلام و تجدد، به نسبت علمای پیش از خود دست یافت که بخصوص در کتاب «اقتصادنا» و «الدستور» تنقیح شده است و در کتاب «ومضات» و «الاسلام یقود الحیات» نیز سخنان ایشان در این باره جمع آوری شده است.
از نظر ایشان گاهی یک حاکم فاسد است و گاهی یک «نظام» و همه قواعد و ساختارهای مبتنی بر آن فاسد! شهید صدر تمدن مدرن را دارای دو نظام می داند. اولی مبتنی بر سیادت انسان و اومانیسم و دیگری مبتنی بر همان سیادت انسان، اما به اضافه نفی فردیت. از نظر ایشان قواعد هر دو نظام کاپیتالیسم و سوسیالیسم، باطل است چرا که سیادت حضرت حق را از قواعد این نظامات حذف کرده اند و لذا ایده آنها دیگر «تکریم» انسان نیست بلکه قرار دادن انسان در کانون تعریف اصل ارزش و حق است. نظامات مدرن، نظاماتی متناسب با این پایگاه جدید ارزش و حق هستند که هدف خاصی متناسب با این ارزش و حقوق را دنبال می کند.
بنابراین در نظریه ایشان ما با «موضوعات مستحدثه» مواجه نیستم. بلکه با «نظام باطل» مواجه هستیم؛ ما با محصولات صنعتی مواجه نیستم، ما با انقلاب صنعتی مواجه هستیم. آن چیزی که به نام «توسعه» اتفاق می افتد انتقال تکنولوژی نیست بلکه انتقال یک نظامی است که تکنولوژی روبنای آن است و تحولات ایدئولوژیک، فلسفی و علمی عقبه آن است. اینطور نیست که بشود تکنولوژی پیشرفته را به یک کشور فقیر آفریقایی برد و آن را یک کشور توسعه یافته نمود، بدون اینکه این عقبه با هم با خود ببریم. توسعه انتقال تکنولوژی نیست. توسعه یک تحول عمیق همه جانبه است که اصلش هم تحول در انسان، ایدئولوژی انسان، اندیشه و تفکر انسان است.
طرح اثباتی ایشان هم دیگر تهذیب کالاهای مدرن نیست بلکه این است که باید «نظام اسلامی» را طراحی کنیم که خود متشکل از تعداد زیادی خرده نظاماتی مثل نظام اقتصادی، نظام سیاسی، نظام سلامت و… است. در طرح شهید صدر ما غیر از «فقه» اقتصادی و حقوقی و…، «علم» اقتصاد و حقوق و «مکتب» اقتصاد و حقوق هم داریم که ترکیب «مکتب، علم و احکام» یک نظام را تشکیل می دهد. شهید صدر در اواخر عمرشان در نظریه ی عمیقی که در باب قانون اساسی ایران پیشنهاد دادند تلاش کردند نظام سیاسی اسلام را به شکلی قاعده مند بعضی احکام فرادستی تا نمای کلی مکتب سیاسی اسلام، تا برخی از احکام فرودستی کلان آن نظام سیاسی را تولید کنند. در کتاب اقتصادنا نیز گامهای اولیه اما مهمی از ایده خودشان را در حوزه اقتصاد پیگیری کردند.
در طرح ایشان با اینکه علم تجربی عمومی است و دینی و غیر دینی ندارد، اما از آنجایی که مثلا علم اقتصاد را محصول تلائم بین مکتب، علم و احکام اقتصادی می داند، به قرائتی خاص از «علم دینی» هم معتقد میشوند.
خلاصه آنکه شهید صدر، امروزه اسلام را با یک نظام پوسته، هماهنگ و همه جانبه درگیر می داند و معتقد است حیات دینی مسلمین از طریق این منظومه و نظام مورد حمله قرار گرفته است، نه بدی و شرّی که تنها از موضوعات و ابزارها یا انسانهای شر ناشی شده باشد. یعنی اگرچه این موضوعات و کالاهای اجتماعی هم اگر به نحو منفرد مورد دقت قرار بگیردند برای ما آثار سوئی دارند، اما حتما آثار سوء آنها وقتی یک نظام هماهنگ و هدف دار را میسازند خیلی بیشتر است. بنابراین موضع گیری ما باید در مقابل «نظام سرمایه داری» یا «نظام سوسیالیسم» یا نظامِ … باشد نه عناصر آن؛ و باید در مقابل آن نظام ها، یک نظام طراحی کنیم که سازوکارهای جدیدی را همه عرصه های مواجهه ارائه کند.
مواجهه سوم: چالش با سرپرستیِ توسعه نفسانی اختیار
با شروع مبارزات انقلابی امام خمینی(ره) کم کم از یک مواجهه دیگر با تمدن مدرن پرده برداشته شد که صورت بندی آن کمی پیچیده تر از نگاه سابق است. این نگاه نه تنها دنیای مدرن را بیش مجموعه کالاهای جدید می دید و در قالب یک نظام مشاهده می کرد، بلکه افزوده ای بر این نگاه داشت. امام(ره) مقیاس «برخورد تمدنی اسلام و غرب» را موضوع این چالش قرار داد! امام(ره) اسلام و تجدد را دو نظام در حال تقابل و در غیر قابل ترکیب با یکدیگر معرفی کرد. دو نظامی که با یکدیگر سر جنگ دارند.
امام(ره) از این سخن می گویند که اسلام باید قلل رفیع جهان را فتح کند، اگر اکنون استکبار جهانی، سیاست گذاری برای جهان می کند ما باید سیاست های جهانی را به دست بگیریم. نبض زمان باید به دست علماء باشد، نه اینکه ما پاسخگوی مسائل مستحدثه ای باشیم که آنها احداث کرده اند. و در این راه هم معتقدند که تا کفر هست مبارزه و شهادت هست و چه کسی است که نداند این راه محرومیت دارد و… . این نظریه «برخورد» دو نظام است نه قرار دادن نظامی در مقابل نظامی دیگر. نه اینکه ما درون نظام خود زندگی کنیم و آنها نیز درون نظام خودشان. امام(ره) معقد است که محور «مواجهه فعال» با مدرنیته نه قدرتمند شدن در پاسخگویی به مسائل مستحدثه است و نه قدرتمند شدن در ساختن نظامی در مقابل نظام آنها، بلکه بحث بر سر «مدیریت تکامل جامعه جهانی» است.
تکیه گاه اصلی رویکرد امام(ره) در واقع این است که در نظر ایشان اگر تمدن غرب باطل است، مواجهه فعال با این رقیب باطل، اولا و بنیاناً، نه مواجهه با موضوعات آن است و نه نظامات و ساختارهای آن، بلکه اساس درگیری اسلام و غرب درگیری با «اراده» ای است که معطوف به استکبار یا معطوف به قرب الهی، به دنبال «مدیریت» توسعه یاب جوامع می باشد. یعنی اراده ای که سعی می کند همه را ذیل این تمدن جدید با نظامی جدید به سوی استکبار علی الله سیر بدهد.
در رویکرد امام، توسعه ساختارها، اصل در توسعه ی اراده و اختیار و آگاهی انسان نیست، بلکه توسعه ایدئولوژیک و فکری و فرهنگی انسان، اصل در تحولات اجتماعی و صنعتی است و این دقیقا بر خلاف نسخه ای بود چه در آن زمان چپ های ضد سرمایه داری برای نجات انسانها پیشنهاد می دادند. در رویکرد اما توسعه اختیار انسان و اشتداد و رشد ضریب نفوذ اراده انسان موضوع اصلی است نه توسعه نظامات، که ابزارهای این نفوذ هستند. در این رویکرد از آنجایی که غرب توانسته است راهی برای «سرپرستی» و «ولایت» توسعه و اشتداد اختیارات انسانی در جهت یک هدف باطل خاص-که غایت و منتهای این تمدن است- پیدا کند، وارد مرحله ای جدید از تنازع با جبهه انبیاء شده است که می خواهند جامعه را بستر امن و آرام حرکت به سمت سعادت الهی کنند .
در رویکرد مرحوم امام خمینی(ره) ما نیز باید تولید دانش و تکنولوژی و نظم اجتماعی و… داشته باشیم، اما هیچ کدام از اینها اصل نیست، یعنی کار را از پالایش کالها و یا تاسیس نظامات نباشد شروع کرد بلکه باید در مقابل این ولایت و سرپرستی، ولایت و سرپرستی حق را اقامه کرد و در مقابل آن ولایت و سرپرستی که باطل را اقامه می کند ایستاد! علت این است که امام(ره) توسعه ایمان و عقلانیت و اختیار انسانی را اصل می داند نه توسعه ابزارها و ساختارها را. امام(ره) ماموریت اصلی را مبارزه با توسعه اختیارات انسانی در جهت لذت جویی و کامجویی بیشتر از دنیا می دانند و با عقلانیت گسترده و تسخیری که در طبیعت برای این «هدف» صورت می پذیرد – و طبیعت را ابزار لذت جویی می نماید- به تبع آن ماموریت اصلی مبارزه می کند.
در اندیشه امام ره که در کتابهایی همچون مصباح الهدایه و شرح حدیث جنود عقل و جهل و… قابل ملاحظه است محور اتفاقات عالم، «تربیت» و توسعه انسانی است؛ تکامل خلافت است؛ حالا یا خلافت شیطانی یا خلافت الهی! انسانها روی زمین زندگی می کنند و در این عالم این اراده های انسانها خواسته یا ناخواسته در هم می تنند و هویت اجتماعی یا تاریخی بشر را ایجاد می کنند، این هویت های بزرگ تر و گسترده تر، عاملیت و فاعلیت های برتری هستند که اگر در مسیر توسعه بندگی حضرت حق قرار گرفت حتما به ساختارها و ابزارها و روابط «متناسب» با این هدف دست پیدا خواهد کرد. و اگر در مسیر توسعه ابتهاج مادی قرار گرفت باز هم تمدن سازی متناسب با خود می کند. مهم این است که در کدام مسیر قرار بگیرد! یعنی اراده محوری این جامعه و مدیریت کلان آن، جامعه را برای حرکت به کدام سمت سرپرستی کند. این یک رویکرد جدیدی است که در آن، اصل «نظام اراده ها» و تقابل آنهاست، نه تقابل نظامات ساختاری و علمی.
۲– چگونگی چالش همه جانبه با مدرنیته غربی
از نظر استاد میرباقری، هیچکدام از این سه نگاه قابل دور انداختن نیستند. واقعیت آن است که ما در زندگی شخصی و فردی بیشتر با غربی مواجه هستیم که می خواهد در زندگی ما به شکل یک کالا به مصرف برسد و لذا نگاه موضوعی نگاهی است برای مواجهه های خُردی که در طول زندگی شخصی و فردی با آن مواجهیم.
در مقابل ساختار سازی و نظام سازی نیز برای ساخت یک جامعه مستقل از دنیای مدرن ضروری است. اگر عده ای با انقلاب اسلامی خواستند که بیرون از دنیای غربی زندگی کنند، پس باید برای این مدنیت مستقل، نظم و نظامی طراحی کنند و بدون آن نمی توانند جامعه خود را مستقل از جامعه غربی حفظ کنند. بنابراین رویکرد نظام واره ای به غرب نیز یک نگاه ضروری برای طراحی درونی یک جامعه دینی است.
اما هنوز جای رویکرد سوم خالی است و اگر ما نتوانیم در مقابل تغییر استکبار رو به گسترش و در حال جهانی شدن، رویه ای فعال اتخاذ کنیم که هدف آن، کوچک کردن دهکده جهانی دنیاپرستی باشد، این منازعه برای همیشه باقی خواهد ماند و هیچ تضمینی وجود ندارد که دوران پهلوی ها و آتاتورک ها بار دیگر در ممالک اسلامی تکرار نشود. اگر ما خودمان را در حال منازعه و برخورد با تمدن غرب نبینیم، هیچ تضمینی برای اینکه به مرور استحاله نشویم وجود ندارد. اگر مدیریت تکامل اجتماعی متفاوتی نداشته باشیم، در گذر زمان تکامل ما در توسعه آنها منحل خواهد شد.
لذا استاد میرباقری معتقد است که ما نیازمند «نرم افزاری» هستیم که مواجهه خرد و کلان و توسعه با غرب بصورت توامان و هماهنگ مدیریت شود و در عین حال محور کار را هم همیشه مواجهه در مقیاس توسعه قرار دهد. نظام تدابیر ما باید برای برخورد با مدرنیته باشد و الا خطر هضم و استحاله در توسعه غربی پابرجاست.
استاد میرباقری به تبع استادشان مرحوم سید منیرالدین حسینی الهاشمی، برای مدیریت هماهنگ مواجهه ما با مدرنیته ۳ کلان مدل را به ترتیب برای مواجهه های ما در مقیاس خُرد و کلان و توسعه پیشنهاد می کنند که در ادامه خلاصه وار گزارش می شود:
مقیاس خُرد
در مقیاس خرد ما با اضطرار و ضرورت مصرف دستاوردهای مدرنیته مواجه هستیم. در این مقیاس ما ناچار از «اقتباس» مصرف گرایانه از آنچه مدرنیته به ما پیشنهاد می دهد هستیم، اما پیشنهاد استاد میرباقری این است که در این مقیاس هم مجموعه گر و «کل نگر» باشیم و برای تهذیب دستاوردهای مدرنیته «منطق تهذیب» داشته باشیم. در نگاه ایشان تکنولوژی ها و ساختارهای غربی، در روابط و مناسبات خاصی تنظیم شده اند و انسانها را در جهت رسیدن به همان اهداف کمک می کنند. از آنجایی که ما در نگاه کلان و توسعه، حرکت غربی را قبول نداریم، بنابراین باید بتوانیم تا جایی که ممکن است از این «جهت داری» و هدفمندی کالاها بکاهیم.
از نظر ایشان نگاه تهذیبی مشهور در فضای نخبگان مسلمان چون کل نگرانه نیست، در ملاحظه تناسبات دستاوردهای مدرن دچار تقلیل گرایی شده و در نهایت هم نمی تواند این کالاها را از فرهنگ و جهت غربی آن به اندازه مطلوبی منسلخ کند. مثال آشکار این اتفاق فرهنگ پوشش مدرن، فرهنگ اتومبیل و ترافیک، فرهنگ تلفن ثابت و همراه و صدها کالای مصرفی دیگر است که چون آنها بدون اینکه پیچ و مهره نظامات آنها را باز کنیم به داخل زندگی خود آوردیم، امروز نیز از رشد فرهنگ متناسب با این نظامات در جامعه مان نمی توانیم به نحو فعال جلوگیری کنیم و به حال انفعال در آنها افتادیم. وقتی سخن از آزادی مدرن شد، به اندازه کافی برای شناخت ساختار حقوقی و اخلاقی که در آزادی مدرن هست دقت نکردیم و آن را به عنوان یک آرمان صحیح مدرنیته معرفی کردیم، نهایت این شد که آزادی از همه قیود حتی قید خانواده و قانون دینی هم با این آزادی به زندگی ما وارد شد. پس چون کالاها فرهنگ دارند، در گام اول باید نظامی که آن کالا در درون آن جایگاه پیدا می کنند را «تجزیه» کنیم تا از این طریق حضوری فرهنگی نظامات مدرن به درون نظام اسلامی به حداقل برسد. استاد میرباقری ایده «پیوست فرهنگی» پروژه های دولتی را که از سوی رهبر معظم انقلاب پیشنهاد شده است را در این پارادایم تحلیل می کنند.
مقیاس کلان
اما تجزیه ی نظاماتی که دستاوردهای مدرن دارند برای حفظ جامعه از فرهنگ مدرن کافی نیست چرا که وقتی روابط پیرامونی یک کالا گسسته می شود، به یک «ابزار ساده» و دارای «کارآمدی» کمتر از نمونه مشابه اش تبدیل می شود. ما باید به سرعت برای این کالا در نظام اسلامی یک جایگاه مناسب پیدا کنیم و آن را در ترکیب جدیدی به پیچیدگی جدید برسانیم. این کالا باید بتواند با وزن جدیدی که پیدا می کند حداکثر شکوفایی را برای جامعه اسلامی بیاورد.
اما این مهم وقتی ممکن است که ما در مسیر یافتن نظامات مطلوب اسلامی نیز گام برداریم. از نظر استاد میرباقری این مسیر نیز از طریق گام برداشتن در مسیر «تولید علم دینی» ممکن است که حداقل سه لایه علم را شامل می شود:
– علوم استباطی از وحی
– علوم شناختی و معادله سازی برای شناخت «شدن» امور
– و سوم علوم برنامه ریزیِ معطوف به اجرا.
از نظر استاد میرباقری آنچه از وحی استنباط می شود در قدم اول برای جهت دهی به مسیر حرکت نظام مورد مطالعه است و در قدم بعد ممکن است امور جزئی هم از طریق منابع نقلی قابل استفاده باشند. استاد میرباقری این بخش از نظریه خود را به طور مستوفی در مباحث مربوط به «فقه حکومتی» و «علم دینی» و دفاع از «الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت» توضیح داده اند.
در برخی از منابعی که استاد میرباقری نظریه تجزیه محصولات و نظامات غربی و ترکیب آنها در روابط جدید جامعه دینی را توضیح داده اند از آن با عنوان «استحاله غرب» یاد کرده اند و این فرآیند را به فرآیند جهاز هاضمه درختی مثل درخت سیب تشبیه کرده اند که کود و فضولات حیوانی و گیاهی را با عبور از یک جهاز هاضمه قوی و هدفمند به سیب تبدیل می کند و اگر این مکانیزم هاضمه خاص نباشد، فضولات هیچوقت قابلیت تبدیل شدن به سیب را ندارند. البته نویسنده در مقالات دیگری که نظریه استاد را در آن توضیح داده است، از این نظریه با عنوان «اقتباس انحلالی» یاد کرده است.
این سیر یکی از نقاط تمایز بخش بین نظریه انقلاب اسلامی و جامعه پردازی جمهوری اسلامی با اسلام سیاسی اهل سنت پس از جنگ اول جهانی –همچون اخوان المسلمین و پیکارجویان متاثر از این حرکت همچون دولت اسلامی داعش- است که در آن به نرم بودن درگیری بین ساختارهای اجتماعی غرب و اسلام توجه جدی شده است و نفی یکباره آن را غیر صحیح می داند، اما در عین حال راه حلی برای مدیریت این «امتزاج» و «اختلاط» بین نهادهای اجتماعی حق و باطل، در جهت «تفکیک» بین آنها پیشنهاد می دهد.
مقیاس توسعه
به نظر استاد میرباقری سرنوشت نهایی کسانی که در مسیر پرستش حق سیر می کنند، این است که از همه ساحت های حیات فردی و اجتماعی و تاریخی پویندگان مسیر باطل «تفکیک» شوند. این سیر در عصر ظهور و رجعت و قیامت تکمیل خواهد شد به نحوی که اهل باطل از همه نعمت های الهی محروم می شوند و در جهنم محصور می شوند و دیگر راهی برای برای اختلاط با اهل حق نخواهند یافت. این سیر تفکیک و جدا سازی که از عالم دنیا آغاز می شود و در قیامت و بهشت و جهنم به نهایت خود می رسد، از ظاهری ترین تفکیکها تا باطنی ترین شان باید محقق شود. اراده های محوری این تفکیک هم انبیاء و اوصیاء ایشان هستند اما این سیر در عصر غیبتِ اوصیاء الهی نیز باید مراحلی را پشت سر بگذارد و اساسا غیبت خود حلقه ای از سنت الهی تفکیک است. در نظریه استاد میرباقری غرب از آنجا که در «جهت» نفس پرستی و کامجویی مادی از دنیا به پیش میرود، مسیری را طی می کند که رو به قرب الهی نیست در نتیجه جداسازی جامعه مومنین از همه ساختارها و ابزارهای جهت دار مدرن، ضرورت تاریخی تفکیک جبهه حق از باطل است.
بر همین اساس در مقیاس توسعه باید خط نگهداری دقیقی صورت پذیرد که مسیر حرکت جامعه مومنین به سمت اختلاط بیشتر با کفر پیش نرود که به استحاله مجدد مومنین در جامعه کفار منتهی شود. یعنی مثلا به بهانه ارتقاء رفاه عمومی در حوزه خُرد و کلان، ساختارها و ابزارهای مدرن، جامعه را از جهت حق خارج نکنند و در مسیرهای باطل سیر دهند. این ماموریت بزرگ و بسیار پیچیده نیز نیاز به دانش هایی دارد که ماموریت آنها «جهت شناسی» و تطبیق دادن آن با نظاماتی است که در جامعه در حال پیاده شدن است.
بنابراین در نظریه استاد میرباقری، گرچه اکتفاء به نگاه موضوعی و حتی اکتفاء به نگاه کلان به چالش اسلام و غرب ناکافی است و حتما باید با غرب در مقیاس برخورد تمدنی قرار گرفت، اما در نقشه بزرگ راه حل مطلوب، این سه نگاه و رویکرد باید با هم ترکیب شوند و در تلائم با همدیگر، راه حل همه جانبه و کافی را برای مواجهه با غرب ارائه کنند. در این ترکیب سازی، «محور هماهنگی بخش» را در نگاه توسعه ای باید جست، «ساختار» نظامات را باید در نگاه کلان ساخت و «کارآیی» نهایی باید در مقیاس خُرد و در مواجهه مستقیم با موضوعات خود را نشان دهد؛ البته دیگر در نگاه خُرد نمی توان با رویکردی غیر از رویکرد «کل نگری» به تحلیل موضوعات پرداخت چرا که تقلیل گرایی باعث سلطه سخت یا نرم رقیب بر ما می شود.
نظر شما