كمي نشستي و با ماه ، گفت و گو كردي
و عطر خاطره ها را دوباره بو كردي
نفس گرفتي و رد بهار گمشده را
ميان غربت نيزار ، جستجو كردي
هوا چقدر به موقع گرفت ، باران زد
و تو ، چقدر ، غزل هاي ناب ، رو كردي
دلم چقدر گرفته است... كاش مي شد رفت
و چشم ها را بستي و آرزو كردي ...
و زير پاي تو انگار بغض دريا بود
كه منفجر شد و با موج ها وضو كردي
به سمت ماه دويدي ، رها رهاي رها
و صورتت را در ابرها فرو كردي
نظر شما