به گزارش خبرنگار "مهر"، ایران کشوری است که در طول تاریخ در چهار راه هجوم اقوام مختلف قرار گرفته است. اگر از ایران پیش از تاریخ شروع کنیم با هجوم آریاها از شمال و از بین رفتن اقوام بومی (مستطیل الراس ها) مواجه می شویم.
این هجوم با یورش سکاها و بعد یونانیها و در نهایت اعراب در ایران باستان خاتمه می یابد. اما در دوران اسلامی تاریخ ایران اقوام مختلف بویژه قبایل ترک آسیایی مرکزی و مغولستان به طور مداوم فرهنگ و تمدن ایران را مورد تاخت و تاز قرار دادند.
ورود این اقوام غیر متمدن با پایان یافتن حکومت صفوی شدت بیشتری یافت به طوریکه تاریخ سیصد سال اخیر ایران سراسر هجوم نا آرامی و بی ثباتی بوده است. آنچه رهاورد این هجوم مداوم بوده است شکل گیری فرهنگ سیاسی خاص بوده است.
گذشته از دوران انقلاب اسلامی سراسر تاریخ ایران با استبداد فرهنگ سیاسی تابعیت همراه بوده است؛ فرهنگی که ترکیبی از فرصت طلبی انفعال و کناره گیری اعتراض سرپوشیده، ترس و حس نا امنی بوده است.
چنین فرهنگی باعث کاهش توانایی مردم در همکاری و اعتماد نسبت به یکدیگر شده است. در فرهنگ سیاسی ایران بر اساس دو اصل امنیت و حداقل زندگی انسانها معتقد بودند که همه مردم طبعا شرور و قدرت طلب هستند، همه چیز در حال دگرگونی وغیرقابل اعتماد است، آدم باید نسبت به اطرافیانش بدبین و بی اعتماد باشد، حکومت دشمن مردم است، تامین امنیت و معاش زندگی خوش بالاترین هدف است و همکاری و مشارکت امکان پذیر نیست.
این چنین فرهنگ سیاسی باعث شکلی گیری ساختار وتابعیت پذیری و پاتریمونیالیستی شده است. همه چیز بویژه حکومت در فضایی قداست گونه به سنت فر ایزدی مرتبط است و همین دو عامل باعث تثبیت خودکامگی و پایداری استبداد شده است.
مسئله اصلی فرهنگ سیاسی وتاریخی ایران وجود عناصری است که مانع مشارکت و همکاری است. در این فرهنگ به دلیل ناامنی همیشگی و خودکامگی هر فرد می کوشد تا به هر نحوی که شده رضایت حاکم را به دست آورد و به حریم او نزدیک شود. از این رو فضای فرصت طلبی و چاپلوسی گسترش می یابد و ترس از اعمال مختلف حکومت نیز از ویژگیهای چنین فرهنگی است.
چنین فرهنگی با مشخصه هایی چون: بدبینی سیاسی، فرد گرایی منفی، بی اعتمادی شخصی، احساس عدم امنیت آشکار، فرصت طلبی، سوء استفاده بین افراد، قدرت پرستی، بدبینی اجتماعی، کناره جویی وانفعال کامل همراه می شود و مسیر توسعه را که به آرامش و اعتماد اجتماعی، مشارکت وهمکاری جمعی نیازمند است مسدود می کند.
فرهنگ سیاسی ایران باعث شده است که نمادهای اجتماعی مشارکت و همکاری مانند احزاب، گروههای سیاسی و تشکلهای مردمی هیچ گاه به وضع پایداری نرسند نبود. احزاب قوی و ریشه دار یا تکثر احزاب کوچک، خودگواه این مسئله است و عدم شکل گیری گروههای اجتماعی پایدار از نبود روحیه اجتماعی و نا امنی سیاسی ناشی می شود.
فرهنگ سیاسی یک پیامد منفی بسیار تاثیر گذار دیگری نیز داشته است و آن چند پارگی و گسیختگی برنامه ریزی سیاسی و اقتصادی است. نخبگان و گروههای سیاسی که درایران به حکومت رسیده اند هیچ گاه نتوانسته اند درمورد چگونگی برنامه ریزی و اجرای آن اجتماع داشته باشند.
این عدم اجماع باعث پراکندگی و گسیختگی روند توسعه ایران شده است. به طوری که ایران مانند بیماری است که هر دوره یک نسخه جدید ومتفاوت برای درمان آن صادر شده است. نبودهماهنگی و اجماع در سطح کلان از همان روحیه بی اعتمادی و بدبینی در سطح فردی بر می خیرد.
فرهنگ سیاسی در ایران بر اساس فرآیند تاریخی حاکم بر این کشور شکل گرفته است و مجموعه ای متناقص و ناهماهنگ را به وجود آورده که اساسیترین ویژگی آن فقدان روحیه مشارکت واعتماد اجتماعی است.
نظر شما