به گزارش خبرنگار مهر، متن پیش رو یادداشتی است از حسین ستار، عضو هیئت علمی گروه قرآن و حدیث دانشگاه کاشان درباره شخصیت علامه طباطبائی که از نظر می گذرد؛
بدون تردید یکی از کاملترین و بارزترین مصادیق این جمله انجیل که از عیسی روایت می شود استاد طباطبایی(۱۲۸۱- ۱۳۶۰ش) است: از راههایی مروید که روندگان آن بسیارند؛راه هایی را بجوئید که رهروان آن اندک هستند
محمد حسین از همین قسم آدمها در عرصه تفکر و اندیشه برای حوزه تفکر دینی شیعی و ایران معاصر است...در زمانی که در قم درس فلسفه مورد بی مهری قرار می گیرد او (هر چند به قول آیت الله مرواورید با ترس و لرز) به این مهم از «بدایه» می آغازد و تا «نهایه» پیش می رود تا آنجا که درسش را تعطیل می کنند و یکی از مراجع وقت (بروجردی) برای او پیغام می فرستد: بعد از اینکه شما این درس فلسفه را شروع کردید مثل باران از نجف و سایر بلاد برای من نامه می آید که با وجود بودن تو در این شهر چرا ایشان حکمت را شروع کرد؟!» حتی بعد دستور داده بودند که شهریه شاگردان آقای طباطبایی را قطع کنند(خاطرات منتظری) و در جایی دیگر علامه در برابر فشارها تهدید می کند که من شاگردهایم را برمی دارم میروم کوشک نصرت (خاطرات آیت الله منتظری).
او در حدیث هم نظرات و دید خاص خود را داشت. از این روی در حدیث هم او را برنمی تابند تا آنجا که پس از انتقادات و ایرادات او بر بحار و مجلسی نامه بسیار تند و تیز یکی از مراجع نجف او را در جایش میخکوب می کند. وقتی شروع به تحشیه بحار کرد او را برنتافتند و او به همان جلدهای اولیه اکتفا نمود اما حاضر نشد از نقد علمی خود دست برداشته وحاشیه بر بحار را رها کرد. این کار تا اوایل جلد هفتم بحار انجام شد .حتی این مسیر او را تا مرز تکفیر (به بیان شاگردش آقای خسروشاهی) پیش برد اما از حقیقت دست بردارد نبود. عذاب تنهایی را چشید؛ چرا که فراتر از عصر خویش رفته بود (برگرفته از شعری از شفیعی کدکنی)
بماند، تفسیر را هم که در قم شروع می کند بی مهری به این حرکت خلاف عادت دو چندان است.حتی نزدیکترین دوستانش بر او افسوس می خورند که استعدادش را از فقه و اصول دریغ داشته است وبه بیراهه فلسفه و عرفان پاگذاشته. اما او دست او از تقید علمی خود بر نمی دارد. خسرو شاهی از شاگردان او در جایی از قول شخصیت برجسته علمی – فقهی معاصر، آیت ا... آقارضی شیرازی نقل می کند که اگر علامه طباطبایی این رشته را ادامه می داد، مرجعیت ایشان قطعی بود. اما خود علامه این روش را ادامه نداد.
همین ها بود که علامه را جریان ساز و به قول بعضی دگر اندیش قم کرده بود. در نتیجه همین سیر بود که هم تفسیر و هم فلسفه راه خود را در حوزه پیدا و جایگاهشان را احیا کردند. علامه خود گفته بود «من دیدم که در حوزه درس فقه و حقوق، متصدیان لازم را دارند و به اصطلاح «من به الکفایه» است، اما تفسیر و حکمت، متولی ندارد و در واقع هر دو مهجورند و این بود که تدریس فلسفه را شروع کردم...».
او فراتر از علوم رسمی و غیر رسمی تا مرز علوم حتی غیرعرفی و ممنوع حوزه چون موسیقی و اسرار آن پیش رفت (مرزبان وحی و خرد، ص۸۰)
علامه نام در گمنامی می جست. نه مرجعیت عامه و نه درس خارج و فقه و نه اعتبار توزیع شهریه برای او هیچگاه مطرح نبود. (بماند که علامه همیشه هشتش گرو نه بود! چرا؟ باز بماند... همینقدر بگویم که نقل است سال ۶۰ و دو هفته قبل از فوتش در خانه نفت نداشت تا خود را گرم کند-خاطرات آیت اله مسعودی خمینی)). علامه تهرانی هم جایی گفته بود که" «با عمامه بسیار کوچک از کرباسی آبی رنگ و تکمههای باز قبا و بدون جوراب، با لباس کمتر از معمول در کوچههای قم تردد داشت.
برای من که دانشجویی قرآن و حدیث می کنم علامه بی نظیر است. بیش از یک دهه است که در همه مقاطع تدریس از کارشناسی تا دکترا متون او را در باب قرآن و فلسفه و کلام استفاده نموده ام. او در باب علم الگویی ارزنده برای نسلی است که می خواهد با تعهد به دین اما با در نظر گرفتن شرایط زمانی و مکانی به دفاع عقلانی و قابل باور از آن بپردازد. از او باید آزاد اندیشی و سیر در جهانهای متفاوت را فراگرفت. آزاد اندیشی او را بنگرید که تا آنجا پیش می رود که یکی از کفر آمیزترین کتب از دیدگاه بعضی؛ یعنی اوپانیشادهای هندوان را در تفسیر سوره حمد در همان جلد اول المیزان کتابی با رائحه توحیدی می خواند. علامه عالم مفسر قرآن و اوپانیشادها؟ این نتیجه روح آزاد و تعامل وی با اندیشمندان متفاوت دورانش بود؛ مباحث تفسیر عرفان شرقی با محوریت اوپانیشادها و گاتها در تهران و با ترجمه های شایگان نمونه ای از این قسم است. رفت و آمدهایی که هر هفته علامه به تهران داشت و علاقه روز افزونی برای او در نشست و برخاست با تفکرات متفاوت و مذاکرات علمی حتی با ملحدین در او به وجود آمده بود وهمین چندی پیش اینجا از او نوشتم که چگونه بی محابا به اندیشه های باطل اما رایج دینداران(همانند اینکه مومن پیر نمیشود!!) می تازد.
و همیشه بیش از هر چیز به علم و حقیقت تعهد داشت و هیچ چیز جز حقیقتی دیگر نمی توانست او را از این مسیر بازدارد. داریوش شایگان به خوبی از این چهره حقیقت طلب حقیقت جو نقاب برمی افکند: "آن خصلت او که مرا سخت تکان داد، گشادگی خاطر و آمادگی او برای پذیرش علوم بود. به همه حرفی گوش می داد، کنجکاو بود و نسبت به جهان های دیگر معرفت، حساسیت و هشیاری بسیار داشت. من از محضر او به نهایت توشه برداشتم."
یا به همین حیطه علاقه مندان خاص و شاگردان او بنگرید و قدرت جذب و استعداد شگرف او در ایجاد ارتباط علمی با انواع تفکرات : از یک سو داریوش شایگان تا دیگر سو مرتضی مطهری؛ از یک سو سید حسین نصر و هانری کربن تا جعفر سبحانی و جوادی آملی و...واقعا کدام مرد علم توانسته است در عصر حاضر چنین جمعی را بر گرد خود فراهم نماید؟
همه هم از جاذبه شگفت او در بین مخاطبانش یاد می کنند. وقتی داریوش شایگان در باره او چنین می نویسد؛ می توانید حس و اندیشه دیگران را در باره او حدس بزنید: "آن خصلت او که مرا سخت تکان داد، گشادگی خاطر و آمادگی او برای پذیرش علوم بود. به همه حرفی گوش می داد، کنجکاو بود و نسبت به جهان های دیگر معرفت، حساسیت و هشیاری بسیار داشت. من از محضر او به نهایت توشه برداشتم."
هر چه بیشتر در باره او می اندیشم بیشتر به راستی و درستی نظر آیت الله مطهری در خصوص او می رسم: علامه طباطبایی سَلَّمَهُ اللَّه تعالی، این مرد بسیار بسیار بزرگ و ارزنده ... مردی است که صد سال دیگر باید بنشینند و آثار او را تجزیه و تحلیل کنند و به ارزش او پی ببرند. مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ج۲۵، ص: ۴۲۹ ـ ۴۲۸
میراث فکری و سیره علمی علامه به نظر می رسد هنوز گوهر یک دانه ای است که می توان بارها و بارها آن را شخم زد و هر بار از آن خوشه های معرفت بسیار چید. شرط همراهی با او در این مسیر مدارای علمی و آزاد بودن از هر تقید و تعهد به حقیقت است و بس که "هر چه در نتیجه حقیقت می شکند بگذار بشکند؛ خانه های بسیاری برای ساخت است"(نیچه,چنین گفت زرتشت...)
نظر شما