به گزارش خبرنگار مهر، میزگرد «تفکر آینده» در بخش پایانی روز نخست سمپوزیوم «اکنون، ما و شریعتی» با مدیریت عباس منوچهری و با حضور رضا داوری اردکانی، احسان شریعتی و بیژن عبدالکریمی در دانشگاه تربیت مدرس برگزار شد. در این میزگرد هر یک از سخنرانان به بحث پیرامون نسبت تفکر شریعتی و آینده پرداختند.
مواجهه شریعتی با غرب منفعلانه نیست
بیژن عبدالکریمی درباره معنای تفکر آینده با اشاره به اینکه تفکر امری تاریخی است، اظهار کرد: همه کسانی که در یک فضای اثیری و خطی می اندیشند یا بر اساس سوژه دکارتی_ کانتی و غیرهگلی می اندیشند اساسا با تفکر آینده مشکل داشته و آن را بی معنا دانسته اند.
این استاد فلسفه با بیان اینکه تفکر شریعتی به هیچ یک از سیستمهای تئولوژیک تن نمیدهد و در عین حال تفکری سکولار هم نیست، افزود: بین شریعتی و آینده ایرانیان رابطه عظیمی وجود دارد، شریعتی این درس بزرگ را به ما داد که ما می توانیم با جهان مدرن ارتباطی فعال داشته باشیم و برخلاف سنت گرایان هیچ گاه مواجهه او با غرب منفعلانه و عکس العملی نبوده است بلکه مواجهه او با غرب نوعی کنش است تا واکنش.
وی با بیان اینکه دوران منطق شرقشناسی و شرقشناسی معکوس به پایان رسیده است، افزود: منطق شریعتی خارج از اندیشههای شرقشناسانه و شرقشناسانه وارونه بود. یکی از مولفههای فکر شریعتی، گشودگی نسبت به تمام افقهای تاریخی بود. او وقتی بودا تدریس میکرد گویی یک بودیست است؛ وقتی مارکس تدریس میکرد، گویی یک مارکسیست است. او بر خلاف اصحاب تئولوژی به سهولت به ندای اندیشمندان و سنن گوناگون تاریخی گوش میسپرد و این یکی از ویژگیهای تفکر آینده است. در اندیشه شریعتی گویی در همه سنتها و مذاهب مولفههایی وجود دارد که با او سازگار است. شریعتی ندای هستی را هر جا که بود میشنید. او ندای هستی را از زبان تمام متفکران میشنید.
شریعتی نسبت به همه سنتها گشوده بود. این گشودگی به هستی است که دین و مذهب آینده تاریخ بشر خواهد بود. گشودگی به تاریخ در شریعتی دیده میَشود. او با همه سنت های فکری نوعی برخورد پدیدارشناسانه است. به این اعتبار باید شریعتی به عنوان یکی از نیازهای آینده جامعه ما مورد توجه قرار گیرد.
میراث شریعتی؛ مبارزه با زر و زور و تزویر
در ادامه این میزگرد «احسان شریعتی» سخن خود را با بسم رب المستضعفین آغاز کرد و افزود: ما باید درکی از تفکر، آینده و نوشریعتی داشته باشیم. در مورد اینکه ذات تفکر چیست، فلاسفه زیادی به بحث پرداختند؛ از جمله هایدگر. تفکر برای هایدگر یک نوع تذکر است. این یک تعریف از تفکر است. اما همانطور که هایدگر خود تصریح کرده متفکر کسی است که مقابل متفکر بزرگ میایستد و میاندیشد و ما باید مقابل هایدگر بایستیم و بیندیشیم. این کاری است که به عنوان مثال مرحوم فردید انجام نداده است. همانطور که مثلا طرفداران پوپر در ایران داشتیم، یک نحلهای در ایران پدید آمد به نام طرفداران هایدگر که این نقض غرض بود چون هنوز هایدگر حتی درست ترجمه نشده است.
این استاد دانشگاه گفت ما می دانیم که پایان سده بیستم دوره پساها و پایانها بوده است، اما اکنون در دوره پساپساها هستیم، یعنی پایان پایانها، یعنی دوره پایان فراروایتها، سپری شده است. امروز مقابل ما یک خرابه قرار دارد از فراروایتهای قبلی. بنابراین در پایان این دوره پساپساها، که ما در مقابل خراب آبادی که قرار داریم، بحث بازسازی یا نوبازسازی یا از سرگیری مطرح است. یعنی همه چیز باید بازسازی شود. این بحث در همه حوزهها مطرح است. تفکر معاصر غرب هم که به نقد خویش بهتر از بقیه میپردازد به همین رسیده است.
وی افزود: بنابراین تفکر آینده به معنای نزدیک آن، برخلاف تصور مرحوم فردید که پریروزی یا پسفردایی را مدنظر قرار میدهد و آینده را خیلی دور میبیند، آنچه از درک شریعتیوار از زمان یا در تفکر دینی به قول هایدگر میآمد، انتظار ظهور قریبالوقوع است. یعنی از امکان ظهور و آینده در راه و خطری که عنقریب فرامیرسد صحبت میکنیم. این ناظر بر امر ناممکنی است که میتواند ممکن شود. مثلا در بحث دریدا دموکراسی یک کمبودهایی دارد که در این دموکراسیِ در راه میتوان این کمبودها را اصلاح کرد. به قول چگوارا واقعبین باشیم، ناممکن را بخواهیم. تخیل همیشه نقش انقلابی دارد و نقش مستقیمی با آینده دارد.
احسان شریعتی ادامه داد: دکتر شریعتی یکی از بحثهایی که دارد، بحث تاریخ آینده است که میگوید از کتاب «جهانی بین دین و امید» الهام گرفته است. شریعتی میگوید همانطور که ما فکر میکنیم باید تاریخ گذشته را بنویسیم، باید تاریخ فردا را بنویسیم که این یک نوع تناقض به نظر میرسد. ولی همان طور که سیمون ویل به ما میگوید آینده چیزی به ما نمیدهد، ما باید همه چیزمان را به آینده ببخشیم. یا برگسون میگوید آینده آن چیزی نیست که بر سر ما فرود خواهد آمد، بلکه آن چیزی است که ما میسازیم.
فرزند دکتر شریعتی گفت: وقتی شریعتی میگوید تاریخ آینده را بنویسیم، یعنی ناممکن را ممکن کنیم و آینده را بسازیم. این تفاوت نگاه پیشرویی است که روشنفکری شریعتی دارد و تفاوت اوست با بنیادگرایان که زندگی امروز را در خدمت دیروز میخواهند و تاریخزده هستند. منظور از بازگشت شریعتی، بازگشت به سرچشمهها برای آغازی دیگر بود. از این روست که تفکر شریعتی که با اقتضای زمان معاصر که ازسرگیری و نوبازسازی باشد، یک نسبتی خواهد داشت. این تا جایی است که ما به میراث شریعتی وفادار باشیم.
وی تأکید کرد: برای من میراث شریعتی در یک جمله خلاصه میشود که زندگی مبارزه با زر و زور و تزویر و به ویژه این آخری است که شریعتی آن را به استحمار ترجمان کرده بود و یک مفهومسازی بدیع ملی ـ مذهبی از شریعتی بود. مفهوم دیگری که مربوط به این سمینار است و امیدواریم فردا هم ادامه پیدا کند، مفهوم «نوشریعتی» است. سمپوزیوم به معنای با هم بودن است. ما گفتیم یک بحث درون پارادایمی انجام دهیم. نه به این معنا که با منتقدان گفتوگو نکنیم که در جای خود انجام خواهد شد. بلکه منظور این است که در بین طیف کسانی که همافق با شریعتی میاندیشند، بحث و جدل کنیم و علیرغم همه اختلافبرداشتها یک میانگینی به جامعه بدهیم که سر چه چیز بحث میکنیم.
شریعتیسم بی معناست
وی با بیان اینکه موضوع سمپوزیوم، خود شریعتی نیست، گفت: میراث شریعتی به عنوان نقطه عزیمت برای آینده است؛ از سوی ما به عنوان نوشریعتیها. شریعتی باور داشت چیزی به نام ایسم صحیح نیست و به همین دلیل شریعتیسم از نظر او بیمعناست. خود او هم شریعتیست نبود و نمیخواهد از ما که چنین باشیم. وقتی میگوییم نوشریعتی، میخواهیم ببینیم میراث شریعتی که چکیده آن مبارزه با زر و زور و تزویر است و بدیل آن ـ عرفان برابری آزادی ـ چه معنایی دارد. این نوشریعتی به معنای تکرار شریعتی در اکنون نیست. همچنان که نمیخواهیم از شریعتی عبور کنیم. یا اینکه بگوییم نوشریعتی مشابه نئوشریعتی است؛ چنانکه در مورد نومارکسیسم گفته میشود که گویی یک سنتی قبلا حاکم شده و اکنون نئو میخواهد در آن ارتدوکسی تجدیدنظری کند. اما در مورد شریعتی هیچگاه ارتدوکسی حاصل نشد که بشود در آن تجدیدنظر کرد.
احسان شریعتی در پایان سخنانش گفت: منظور این است که اکنون و اینجا در مواجهه با شریعتی و میراث فکری او، خود باشیم و خود بیندیشیم و بنا به این تفکر پرسشگری و اعتراض کنیم و پاسخگوی اندیشه و کار خودمان باشیم.
تفکر شریعتی پایدار و زنده است، چون عمق دارد
در ادامه این میزگرد، رضا داوری اردکانی با ابراز خوشحالی از حضور در این مجلس و دیدار با خانواده شریعتی اظهار کرد: شریعتی علاوه بر فضایلی که داشت خطیب ماهری بود و میتوانست با مقدماتی که در ظاهر با بحث ارتباطی نداشت فضا را آماده کند. ولی من سخنران نیستم. من آمدم اینجا که به همسر دکتر شریعتی و فرزندان گرانقدرشان و به روان بزرگ دکتر علی شریعتی ادای احترام کنم.
وی افزود: ما [من و شریعتی] با هم در یک وادی نبودیم، اما روابط بسیار صمیمانهای داشتیم. ایشان به من لطف داشتند و من هم به ایشان ارادت و احترام داشتم. دکتر احسان شریعتی اشاره خوبی کردند که بیاییم میان تفکر و فلسفه تمایز قائل شویم. مثلا گفته میشود منشاء فلسفه یونان است، معنای آن نیست که بشر قبل از یونان فکر نداشته است!
داوری اردکانی با بیان اینکه دکتر شریعتی صاحب تفکر بود، تصریح کرد: تفکر شریعتی پایدار و زنده است چون عمق دارد. دکتر شریعتی درد داشت. علم مهم است. بدون علم، جامعه کنونی در جای خودش قرار نمیگیرد و پیشرفت نمیکند و دوام نمیآورد؛ اما آنچه حرکت ایجاد میکند، درد است. ما این را ندیده میگیریم. هر کس چند لحظه با شریعتی دمخور میشد این درد را حس میکرد. حتی در پشت شوخیها و طنزها و ظرافتها و شیرینزبانیها.
نظر شما