به گزارش خبرگزاری مهر، اولین جلسه هم اندیشی تخصصی استادان زبان و ادبیات فارسی گروه زبان و ادبیات دبیرخانه هیآت حمایت از کرسی های نظریه پردازی، نقد و مناظره با همکاری گروه زبان و ادبیات فارسی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات اجتماعی جهاد دانشگاهی، پنجشنبه 9/9/1385 در محل این پژوهشگاه برگزار شد.
در آغاز این نشست دکتر حسینعلی قبادی، عضو شورای علمی- مشورتی دبیرخانه هیآت حمایت از کرسی های نظریه پردازی، و رئیس پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات اجتماعی جهاد دانشگاهی با اشاره به عقب ماندگی های تولید ادبی و هنری در ایران علیرغم وجود بن مایه ها و میراث عمیق و غنی ایران اسلامی به ویژه در عرصه نظریه پردازی ادبی این عقب ماندگی را ناشی از عقیم ماندن تولید اندیشه فکری و فلسفی در ایران دانست و تأکید کرد: هرگاه در ایران تولید فلسفی متوقف شده، با فاصله زمانی چند دهه پس از آن، تولید ادبی و هنری نیز متوقف شده است.
به گفته دکتر قبادی به نظر می رسد ما در بررسی علل این مسأله همواره به بررسی معلو لها پرداخته ایم و از جستجوی علل این مسأله غفلت شده است.
وی معتقد است : شاید به یک معنا علت این رویداد، یعنی انقطاع زایش فکری و فلسفی را بتوان در حمله مغول جستجو نمود. به اعتقاد دکتر قبادی با ظهور مشروطیت که به پیدایش برخی جریانات فکری در عرصه اجتماعی ایران منجر گردید، انتظار می رفت که این چرخه تولید دوباره از سر گرفته شود اما ظهور دستور العملهای فرمایشی دوباره این تولید را متوقف کرد و لذا با گذشت هشتاد سال از ظهور رمان نویسی در ایران، ما هنوز یک رمان نویس در سطح جهانی نداریم.
دکتر قبادی افزود: همه این مسائل مدتها بود که ما را در هم می فشرد اما ما به جای بررسی این علل کماکان به معلو لها پرداخته ایم. لذا شاید بررسی وجوه نظریه پردازی علت العلل نباشد و چه بسا باید ابتدا به استلزامات این نظریه پردازی خصوصا در عرصه ادبیات بپردازیم.
در این نشست دکتر علیرضا نیکویی، عضو هیأت علمی گروه زبان و ادبیات فارسی دانشگاه گیلان، به موضوع استلزامات و موانع نظریه پردازی ادبی در ایران پرداخت.
دکتر نیکویی با اشاره به این که در ایران گاه حتی از سوی برخی استادان مطرح، بین نظر و نظریه، چه در عمل یا در نوشته ها، خلط مصداقی و نیز مفهومی می شود، همین طور گاه بین نظریه با ایدئولوژی، گزاره، مکتب، عقیده، قرینه و روش و ... خلط می کنند، تأکید کرد: لازم است معنا و ویژگیهای نظریه یا تئوری و نیز محل کاربرد آن مشخص شود.
وی در ادامه ویژگی های اصلی و کلی را که یک نظریه باید از آنها برخوردار باشد، به طور مختصر چنین برشمرد: 1- زاویه دید یا چشم انداز، 2- وحدت، 3- انسجام، 4- جامعیت و مانعیت(حداقل در قلمرو مورد ادعا)، 5- قدرت توصیف و تبیین و تفسیر، 6- قدرت ایجاد تغییر، 7- قدرت رقابت با نظریه های رقیب و نیز مخالف، 7- قدرت پیش بینی(در مدار امکانات و احتمالات، نه حتمیت ها) 8- انعطاف و انطباق، 9- آزمون پذیری (که برخی دیدگاههای تجربه گرا از آن با عنوان صدق پذیری و برخی با عنوان تأیید پذیری سخن می گویند )، 10– ابطال پذیری(نه اینکه لزوما ابطال شود بلکه از قابلیت ابطال پذیری برخوردار باشد).
به اعتقاد دکتر نیکویی هر گاه از کلمه نظریه استفاده می کنیم اعم از آنکه نظریه فلسفی، جامعه شناختی یا ادبی باشد- باید این ویژگیها در نظریه رعایت شود.
وی در ادامه با اشاره به تفکیک محتوای نظریه به ذاتی (تجربی و غیر تجربی بودن) و عرضی(اجرائیات و مراحل کسب نظریه، این سؤال را مطرح کرد: آیا تئوری در جهان امروز همچون بسیاری از مفاهیم و مصادیق دیگر، مفهوما و مصداقا دگرگون شده یا همچنان بر مفهوم اولیه خود باقی مانده است؟
دکتر نیکویی با تأیید اینکه نظریه نیز همچون مفاهیمی از قبیل حقوق بشر و.. مفهوما و مصداقا در گذر زمان دگرگون شده، تاکید کرد: لذا ضروری است ابتدا ببینیم اصلا تلقی ما از مفاهیم چیست؛ به عنوان مثال آیا «انسجام» که به عنوان یکی از ویژگیهای کلاسیک نظریه برشمرده شد، با بحث های دریدا، فوکو، و یا با مباحث نسبیت انگار، ساختار شکن و پست مدرن و ... همخوانی دارد؟ به همین دلیل ضروری است به موانع تئوری بپردازیم؛ چراکه تا تکلیف ما با این مباحث که با مفاهیم شفاف تئوری از منظر سنتی ناهمخوان هستند و می توان گفت به نوعی ضدتئوری هستند، نمی توانیم به راحتی از نظریه پردازی و ضروزتها و استلزامات آن صحبت کنیم.
دکتر نیکویی در ادامه تشریح کرد: نیچه در خصوص چشم اندازها تأکید می کند آنچه هست، صرفا چشم اندازهای ما به جهانند و هیچ کدام از این چشم اندازها نمی توانند مدعی حقانیت باشند. تامس کوهن بحث پارادایم ها را مطرح می کند و هر گونه اجماع عقلایی همیشگی را منتفی می سازد و میشل فوکو در خصوص سویه منفی قدرت و تسلط آن بر ظهور گفتمانهای علمی و اجتماعی سخن می گوید و معتقد است صورت بندی قدرت در هر دوره ای تغییر می کند و به تبع خود صورت بندی دانش را دگر گون می سازد و قدرت است که علوم انسانی و حتی پژشکی و ... را می سازد و شکل می دهد.
از نظر او در واقع چیزی به نام معرفت شناسی (اپیستمولوژی) یا بحث گفتمانی وجود ندارد و تغییر در دل این گفتمانها شکل می گیرد. همچنین ویتگنشتاین در بحث بازیها معتقد است همچون بازیهای ورزشی، هر کدام از دانشها و زمینه های علوم دینی و یا تجربی و .. قواعد و بازی زبانی خاص خود را دارند و با منطق هیچ یک از آنها نمی توان درباره دیگری قضاوت کرد؛ همانطور که در بازی های ورزشی چنین است؛ و آنچه همگی آنها را به هم پیوند می دهد صرفا پاره ای شباهتها هستند. بازی در نظر ویتگنشتاین درواقع مجموعه ای سامانده است که هر کدام از علوم به واسطه آن خودشان را در درون خودشان سامان می دهند. لذا با ساختار هیچ کدام از علوم نمی توان به سراغ دیگری رفت؛ به عبارتی وی در نقد پوزیتیویستها می گوید شما نمی توانید با منطق گزاره های علمی دین، اسطوره و هنر و... را سلبا یا ایجابا مورد بررسی یا قضاوت قرار دهید؛ چون بنا به تفاوت ساختاری و زبانی آنها، اصلا چنین چیزی ممکن نیست. ساختار شکنی دریدا نیز از جمله دیگر مباحث مهمی است که در این راستا می توان به آن اشاره کرد که وحدت، انسجام و جامعیت نظریه در مفهوم پیشین آن را در هم می شکند. همه این مباحث سرانجام به معرفت شناسی پست مدرن می رسد و نوعی کارناوالیسم رخ می دهد که مانع از تثبیت مفهوم روشن نظریه می شود.
به گفته دکتر نیکویی، تا نتوانیم این اشکالات و نقاط ضعف را پوشش دهیم، نخواهیم توانست درباره نظریه پردازی صحبت کنیم. با همین لحاظ است که امروزه از مطالعات میان رشته ای صحبت می شود تا به انتقاد از تقلیل گرایی نظریه پاسخ داده شود و یا بر مطالعات کیفی و نیز مطالعات چند رهیافتی تأکید می گردد. همین طور امروزه برخی افراد از متاتئوری یا فرا تئوری صحبت می کنند - که البته برخلاف تلقی هایی که در ایران شده، به معنای نفی تئوری نیست بلکه همچون بحث متافیکشن در قصه، به معنای آن است که نظریه پرداز یک لحظه خودش را فراتر از تئوری می نشاند و از فضای تئوری خودش را خارج می سازد تا خارج از این فضا نیز گزارش کند؛ کمااینکه قصه نویس در عین حال که قصه میگوید، مکانیزم قصه را لو می دهد و مثلا به خواننده می گوید «این قصه را که میخوانید...»؛ یعنی قصه را از مکانیزم آن دور می کند و با خواننده وارد گفتگو می شود. در اینجا اصل قصه نفی نگردیده و قصه گو از قصه خارج نشده بلکه صرفا از مکانیزم های معهود فاصله گرفته شده است.
وی افزود:همین طور در فرازبان نیز ما همچنان در زبان قرار داریم. در تئوری نیز همین طور است.؛ منتهی یکسری نسبت های معهود شکسته است؛ یعنی در مقام نظریه پرداز، عقلا و نظرا از ساختار مبنایی فاصله می گیریم اما باز در دل ساختار قرار داریم. تقسیم معرفت شناسی به درجه اول و ثانویه یا تفکیک قضایای اولیه و ثانویه – که مباحث تازه ای نیستند- در این راستا قرار دارند. به هر حال با متاتئوری ما در دل یک سیستم خلائی ایجاد می کنیم و آن سیستم را به نحو دیگری متمایز می کنیم. لذا متاتئوری باز هم تئوری است.
دکتر نیکویی ادامه داد: با این مقدمات یکی از چیز هایی که در ارتباط با ادبیات ایران و نظریه پردازی در آن باید آسیب شناسی کنیم، تفکیک نظریه ادبی از نقد ادبی و مشخص کردن فرق آن دو است. بیشتر کتابهای نوشته تحت عنوان نظریه ادبی در ایران درواقع به مباحث نقد ادبی توجه دارند. مسأله دوم زبان پریشی موجود در مباحث و در هم آمیختن مباحث اندیشمندان غربی و شرقی از افلاطون تاکنون است که بدون توجه به مبانی مختلف و گاه کاملا متضاد آنها استفاده می شوند یا در هم می آمیزند. لذا لازم است یک نظم کرونولوژیک ونیز فلسفی یا مبنایی به مباحثمان در نقد ادبی بدهیم و از بی روشی پرهیز کنیم. لااقل با وقوف، نظریات را در هم تداخل بدهیم. برای این منظور باید عناصر ناهمگون نظریه های مختلف را در یک نظریه به کاز نبریم. همچنین لازم است نگاه مقوله ای را رعایت کنیم؛ یعنی آنچه را مثلا در خصوص هنر گفته شده ، به راحتی درباره زبان یا جامعه تسری ندهیم. گذشته از این مباحث، مشخصا درباره متون ادبیات فارسی باید توجه داشته باشیم که بسیاری از متون ما نظیر مثنوی، تاریخ بیهقی و .. مبنای ادبی ندارند و گفتمان آنها با آثار صرف ادبی فرق می کند؛ لذا نمی توان به راحتی با نظریه های نقد ادبی آنها را بررسی نمود. در واقع باید به اصالت این متون توجه کرد.
دکتر نیکویی تاکید کرد: علاوه بر این بسیاری نگاههای علت یابی کلیشه ای توسط بزرگان ادبیات ما جا افتاده و ما را از دیدن به نحو دیگر باز می دارد؛ مثلا گفته می شود غزالی کمر فلسفه را شکست؛ یا جامی خاتم الشعرا است و ... . این تصورات قالبی مارا از دیدن درست یا ذی وجوه باز می دارد. یکی دیگر از آسیب ها در عرصه ادبی ایران این است که عمده مباحث راجع به هنر و ادبیات ایران، از عرصه غیر ادبیات یا خارج از آن صورت می گیرد؛ در حالی که آنها به لحاظ مبنایی اصلا تفاوت دارند. ضمنا بسیاری از دیدگاهها و نظریات خارجی اصلا از طرف ما نقد نمی شوند و حتی به نقد های جدی خود آنها از یکدیگر هم توجه نداریم و حتی اشاره نمی کنیم که مثلا فروید و ... منتقدانی دارند. حال آنکه در میراث گذشته ما علاوه بر وجود بسیاری از نظریات جدید، نقد های بسیبار جدی علیه برخی نظریات خارجی مثلا در آثار نصیر طوسی و غزالی و .. می توان یافت. جالب آنکه اغلب قدما که درباره تخیل، معنا، زیبایی، معرفت و ... نظریه دارند، از عرفا، مکتلمبن و فیلسوفان و ... یعنی خارج از ادبیات هستند و نگاهشان بیرون ادبی است. الان هم از نگاه بیرون از ادبیات می توان رهیافت گرفت. ادبیات همیشه مصرف کننده نگاههای بیرون از خود بوده است.
پس از سخنان دکتر نیکویی، دکتر قبادی مجددا به تأثیر انقطاع تولید اندیشه بر ناباروری ادبیات و هنر اشاره کرد و با تأکید بر توجه به علل بنیانی و اصلی این مسأله، گفت: ورود به این عرصه ما را به عزیمت گاهی خواهد رساند که خواهیم دانست از کجا شروع کنیم. به اعتقاد دکتر قبادی از نگاه فلسفه بهتر می توان ادبیات را فهمید ؛ چون ادیب همواره از حاشیه به متن ادبی می نگرد. لذا تحقیق ادبی بدون توجه به مبانی مخصئصا مباحث نظریه ادبی میسر نخواهد بود.
نظر شما