در "گیس بریده" بسط سینمابی این موضوع همسو شده با نگاهی سهل و سطحی به همه عناصر از فیلمنامه تا بازی و طبعاً پرداخت تصویری. با ذکر این نکته که سهل و سطحی بودن تبدیل به نقصانی مزمن در فیلم شده که حتی توانایی های بالقوه بازیگران مطرح خود را هم پوشش داده است. از بازی و حضور بازیگران حرفه ای در این فیلم گفتیم که گلشیفته فراهانی و محمدرضا شریفی نیا شاخص ترین آنها هستند.
فراهانی بازیگری جوان و تواناست که همزمان فیلم "میم مثل مادر" را هم بر اکران سینماهای تهران دارد. کاراکتری جسور هم به جهت موقعیت سنی و هم خاستگاه اجتماعی و تاریخی که بازی این بازیگر با وجود برخی ضعف های حاکم بر فیلم، آن را بیادماندنی و باورپذیر می کند. کاراکتر مریم در"گیس بریده" هم دارای ویژگی های بالقوه و مستعدی است که می تواند به عنوان انگیزه های اولیه بازیگر مورد توجه قرار گیرد. اما در ادامه چه اتفاقی می افتد؟
مریم نوجوانی است که گرفتار بدگمانی پدر و اولیاء مدرسه شده، بدون آنکه تقصیری در این میان داشته باشد. سوء رفتار پدر و ضرب و شتم مکرر او را وادار به اقدام قانونی و شکایت از پدرش می کند. در بخش میانی هم مسیر آوارگی او در شهر و بحرانی که می گذراند به ترسیم تصویری از موقعیت های خطرناک برای دختری مانند او می انجامد. مشخص است که این کاراکتر از جهت اجرا هم می تواند موقعیت های بالقوه خوبی در اختیار بازیگر قرار دهد، بخصوص بازیگری که دغدغه تجربه نقش های متفاوت را دارد.
واقعیت هم این است که حضور این بازیگر و توانایی هایش می تواند در مواقعی فیلم را در اختیار بگیرد و در واقع چشم را بر ضعف های موجود و سئوال برانگیز بودن موقعیت طراحی شده ببندد ولی این فقط برای چند لحظه است نه بیشتر. نکته مهمتر اینکه همین تک امتیاز فیلم در بهره گیری از حضور فراهانی نتوانسته در مورد بازیگران دیگر هم صدق کند و حضور آنها موجب شده شاهد کاراکترهایی تخت و یک بعدی از پدر، مادر، معلم و ... باشیم.
فیلم بدون آنکه به ساختاری درخور این موضوع بپردازد در توزیع اطلاعات هم عجولانه عمل و برگ برنده خود را زودهنگام رو می کند، بدون آنکه این رویکرد کمکی به روایت و قصه پردازی کند. اقدام مریم به شکایت از پدر، همان برگ برنده ای است که به نظر می آید به جهت جسارت و به نوعی ناچاری فاعل آن، باید پرداخت مناسبی داشته باشد تا رسیدن شخصیت به این راهکار باورپذیر جلوه کند. ولی در ادامه این کنش در زمان و موقعیتی ناکارآمد ارائه می شود.
از جهت پرداخت شخصیت ها هم اینطور تعبیر شده که برای ایجاز در معرفی و صرف کمترین زمان ممکن، رفتن سراغ تیپ های آشنای مأنوس با ذهن، تنها و آسانترین راه ممکن است. راهکاری که به ناچار تحول - نه تغییر - این تیپ ها را در پی دارد و در کاراکتر پدر، مادر، معلم، دختر فراری و ... مشهود است. رویکرد جالب دیگر که برخاسته از همین نگاه است، طراحی دیالوگ هایی برای کاراکترهاست که انگیزه ها و اهداف آنها را مشخص و به نوعی آنها را تطهیر می کند. حرف های شعاری پدر درباره این که بزرگترها خیرخواه بچه هایشان هستند و حرف های مادر معلم برخی از آنها هستند.
وقتی به دیالوگ هایی مانند آنچه میان دو قاضی دادگاه می گذرد و تنها جنبه اطلاعاتی دارد فکر می کنیم و این ارزیابی ها را در کنار هم قرار می دهیم این نکته پررنگتر می شود که از پرداخت هنرمندانه و آن نگاه ویژه سینمایی در کلیت فیلم کمتر نشانی است و همه چیز در سطح حرکت می کند.
نظر شما