خبرگزاری مهر - گروه دین و اندیشه : مفهوم هرمنوتیک به منزلة شاخه ای خاص از دانش، پدیده ای نوظهور و مربوط به دوران مدرنیته است؛ هرچند از یونان باستان به گونة پراکنده تداول داشته است. هرمنوتیک مأخوذ از ریشة یونانی و به معنای « تفسیر» است. هرمنوتیک نظریة عمل فهم است در جریان روابطش با تفسیر متون که سه رویکرد خاص، عام و فلسفی دارد. چرخشهای بنیادینی که در جهتگیری هرمنوتیکی و نوع نگاه به وظایف و درونمایة آن در طی تاریخ بهوقوع پیوسته، اهداف متفاوت و ناسازگاری را برای آن رقم زده است.
با این حال، هرمنوتیک میدانی وسیع از فعالیتهای فکری را پوشش میدهد و با بسیاری از حوزههای دانش و اندیشه تلاقی میکند. این تعامل گسترده، تا حد زیادی مرهون توجه هرمنوتیک به زبان و متن است. در مغرب زمین، از سنت آگوستین تا نیچه، مباحثی هرمنوتیکی طرح کردهاند که میتوان آنها را هرمنوتیک بینام دانست. برخی از مباحث پژوهشگران دینی ما نیز مشابه نظریات هرمنوتیکی است که در علم اصول، تفسیر و عرفان از آن سخن میرود.
از دیگرسو، بسیاری از آموزههای هرمنوتیکی، روش مقبول فهم متن در مباحث دینی را به چالش میکشد. سرآغاز کاربرد واژة هرمنوتیک به قرن هفدهم و کتاب "دان هاور" بازمیگردد که خود، ریشه در نهضت اصلاح دینی دارد. مباحث لوتر در تفسیر کتاب مقدس، سرچشمة درک هرمنوتیک بهمثابة منطق تفسیر متون بهشمار میآید. با این وصف، آغاز هرمنوتیک مدرن به اندیشههای "شلایرماخر" و الهام او از رمانتیسم اروپایی بازمیگردد. در مطالعة تاریخی، هرمنوتیک شلایرماخر دوازده ویژگی دارد که آن را از دیگر اندیشههای هرمنوتیکی ممتاز میکند. فیلسوف آلمانی، "ویلهلم دیلتای"، افقی نو را در بحثهای هرمنوتیکی گشود. بهمنظور درک روشنتر از دیلتای و تفکر هرمنوتیکی او باید فضای حاکم بر تفکر فلسفی در اواخر قرن نوزدهم را شناخت و نگاه او به علوم انسانی را پیگرفت.
هرمنوتیک تا این دوره، هرمنوتیک ماقبل فلسفی نامیده میشود، اما با هیدگر و پس از او گادامر، ریکور و دریدا، «هرمنوتیک فلسفی» نام میگیرد. اینان دربارة خود فهم و تفسیر پژوهش کردهاند و هرمنوتیک را از سطح روششناسی و معرفتشناسی به هستیشناسی فهم برکشیدهاند. رویکرد "هیدگر" به هرمنوتیک هم هستیشناسانه است و هم پدیدارشناسانه. تلقی خاص او از فهم، تقدم فهم بر زبان و تفسیر، پیشساختار داشتن فهم، حلقوی بودن فهم، تفسیر متن و تاریخی بودن انسان، از ویژگیهای هرمنوتیک هیدگر است. پژوهش دربارة میزان کامیابی هیدگر در تأسیس هستیشناسی بنیادین خود، و نیز هرمنوتیک فلسفی، ما را به فهم اندیشههای او نزدیک تر میکند. پس از هیدگر، گادامر در شرح و بسط آموزههای هرمنوتیکی او کوشید و هرمنوتیک فلسفی را به جامة تبیینی منظم و جامع درآورد و در گسترش دامنة مباحث هرمنوتیک به علوم اجتماعی، نقد ادبی، حقوق و الهیات نقشی اساسی ایفا کرد.
مسألة روش و ماهیت فهم و جایگاه زبان، از ارکان بنیادین اندیشههای هرمنوتیکی گادامر بهشمار میروند. با نقد مبانی هرمنوتیک گادامر، شأن او در دستگاه هرمنوتیک فلسفی بیشتر شناخته میشود. پس از گادامر، هابرماس و ریکور سهمی جدی در گسترش مباحث هرمنوتیکی به حوزة عمل اجتماعی داشتند. رویکرد اصلی هابرماس هرمنوتیکی نیست، بلکه معطوف به «تفکر انتقادی» است و میتوان او را برجستهترین نمایندة «نظریة انتقادی» در روزگار معاصر دانست.
نقد ایدئولوژی و مباحثة او و گادامر، دامنة مباحث هرمنوتیک را گستردهتر میکند. اندیشة پل ریکور، در مقایسه با دیدگاه هابرماس، ابعاد هرمنوتیکی افزونتری دارد. در اندیشههای او فلسفة تأویل، نماد، تمایز متن و گفتار، عمل اجتماعی، قوس هرمنوتیکی، تکثر قرائت متن، تفسیر معتبر و نقد ایدئولوژی، مفاهیمی بنیادین به شمار میآیند. نقد و ارزیابی اندیشههای ریکور در همة سویههای آن، امری بایسته است. در قرن بیستم، گرایشهای عینیگرایانه در هرمنوتیک نیز وجود دارند. املیو بتی و اریک هرش، از متفکران برجستة این رویکرد، نوعی بازگشت به سنت تاریخی را تداعی میکنند و با رویکرد نسبیگرایانة هرمنوتیک فلسفی به مقابله برمیخیزند. این دیدگاه، هرمنوتیک فلسفی را نقد میکند، برای تفسیر متن قواعدی پیش مینهد و از ضرورت منطقی برای اعتبار فهم سخن میگوید.
این تحلیل تاریخی و بازگفت سیر فکری، ما را با مباحث هرمنوتیکی بهگونهای عمیق آشنا میکند. به دست دادن نمایهای درجهبندی شده از منابع و مآخذ هرمنوتیک نیز میتواند از برخی دشواریهای پژوهش در این موضوع بکاهد.
مولف کتاب حاضر را در شش فصل تالیف کرده که عبارتند از: چیستی هرمنوتیک، سیری در تاریخچه هرمنوتیک تا آغاز قرن بیستم، هرمنوتیک هیدگر، هرمنوتیک فلسفی گادامر، هرمنوتیک هابرماس و ریکور، هرمنوتیک عینی گرا.
نظر شما