یادداشتی از محمدجواد صافیان؛

پیوند شایگان با معنویتی که در جوانی به آن گرایش داشت برقرار بود

پیوند شایگان با معنویتی که در جوانی به آن گرایش داشت برقرار بود

داریوش شایگان هم رفت. اما آنچه او را ماندنی می‌کند بارقه‌های تفکر است که در طول عمر گرانمایه‌اش به سوی او آمد.

به گزارش خبرنگار مهر، محمد جواد صافیان دانشیار گروه فلسفه دانشگاه اصفهان در یادداشتی به مناسبت درگذشت داریوش شایگان نوشت:

داریوش شایگان هم رفت. اما انچه او را ماندنی می‌کند بارقه‌های تفکر است که در طول عمر گرانمایه‌اش به سوی او آمد و او آنها را چونان موهبتی پذیرا شد و مراقبت و محافظت کرد و گفت و نوشت تا با دیگران در میان نهد. شایگان نمونه بارز باشنده ای در اقلیم  میانه بود. توفیق داشت که هم شرقی‌ترین مرزهای فرهنگی عالم را و هم غربی‌ترین آنها را زیست کند و ژرفای هر دو اقلیم را با همه پیچ و تاب‌ها و کشش ها و پستی ها و بلندی هایش به جان بیازماید و این آزمایش‌ها بود که او را بقول استاد دکتر داوری وسعت نظر بخشید و از او متفکری در طراز متفکران بزرگ دوره معاصر سرزمینش که سخت دلبسته آن بود ساخت. 

اقلیم او اما فقط اقالیم فرهنگی و سیاسی و جغرافیایی نبود بل که دلبستگی خاصی به اقلیم هشتم داشت ، اقلیمی که  آن را  کشف حکمت ایرانی- اسلامی می شناخت و آن اقلیم را چه بسا گمشده  بشر امروز می‌دانست  و با انکه در جوانی این دلبستگی را پیدا کرده بود و در دوره اخیر تفکرش به دنبال یافتن راهی بود جهت امکان همزیستی فرهنگها در زمانه پر آشوب و پر از ظلم و جنگ و خشونت کنونی اما همچنان آن دلبستگی را با خود داشت.

بیش از ۱۰ سال پیش که در حاشیه همایش از قرطبه تا اندلس فرصتی دست داد تا همراه آقای دکتر مصلح در تالارهای هتل عباسی اصفهان با ایشان قدم زنیم آثاری از هنر ایرانی را که تزیین بخش تالار بود نشان دادند و با شور خاصی گفتند که در همین جا کربن برای من معنای مثالی این آثار را توضیح داد. این خاطره نشان می‌داد که هنوز رشته پیوند ایشان با معنویتی که در جوانی بدان گرایش داشتند برقرار بود.

کار او را با ملاکهای سیاسی نباید سنجید زیرا گذشته از آن که وضعیت تاریخی جهان کنونی چنان است که همگان را با سیاست مواجه و خواسته و ناخواسته درگیر می کند اما او اولا و بالذات سیاسی نبود و در تایید و تکذیب سیاست خاصی نمی‌گفت و نمی‌نوشت . دغدغه‌اش دعدغه زیست در جهان متکثر ، صنعتی شده و سیاره‌ای کنونی بود. نگران آن بود که ماٖ چگونه می‌توانیم از عهده چنین جهانی براییم و تقدیر تاریخی خویش را درک کنیم و بتوانیم جایگاه شایسته خویش را در مدرنیته متاخر که تقدیر سیاره ما شده است، بشناسیم و بدان نائل شویم.

او بدرستی می‌دانست که تاریخ هرگز به قهقرا باز نمی‌گردد و آینده ( فی‌المثل در صورت آرمانی آن) حتی اگر آینده‌ای معنوی باشد دیگر شبیه هیچ یک از صور تمدنی گذشته نخواهد بود پس باید برای آینده‌ای آماده شویم که از مسیر امروز و فردا می‌گذرد. آینده‌ای  که با جنگ و ستیز دست یافتنی نیست بلکه با مفاهمه و گشودگی به دیگری و کوشش جهت درک دیگری می‌توان به نیل بدان امید داشت.

کد خبر 4257720

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha