به گزارش خبرنگار مهر، مؤمن قناعت، شاعر پارسیگوی تاجیکستان درگذشت. زندهیاد قناعت در سال ۱۹۵۶ در رشته زبان و ادبیات فارسی تاجیکی از دانشگاه ملی تاجیکستان فارغالتحصیل شد و در همان سال به عضویت اتحادیه نویسندگان درآمد. پس از اتمام تحصیلات در مجله «صدای شرق» مشغول به کار و پس از مدتی سردبیر این نشریه شد. نخستین دفتر شعر او با نام «شراره» در سال ۱۹۶۰ به چاپ رسید.
وی دهها دفتر شعر و داستان حماسی دیگر نیز منتشر کرد که برخی از مشهورترین آنها عبارتاند از: «تاجیکستان، اسم من»، «سروش استالینگراد»، «حماسه داد» و «مسعودنامه». او همچنین با نوشتن داستان «گهواره سینا» در سال ۱۹۷۸ جایزه رودکی را دریافت کرد.
به بهانه درگذشت این شاعر برجسته پارسیگوی، ابراهیم خدایار استاد زبان و ادبیات فارسی دانشگاه تربیت مدرس و رایزن سابق فرهنگی ایران در تاجیکستان، مطلبی نوشته و آن را برای انتشار در اختیار مهر قرار داده است که در زیر از نظر مخاطبان میگذرد:
مومن قناعت (متولد ۲۰ می۱۹۳۲)، شاعر تاجیک در ۸۶ سالگی در جوار رحمت حق آرام گرفت. درگذشت این شخصیت دوستداشتنی کام همه دوستداران شعر و ادب فارسی را در ایران، افغانستان و تاجیکان آسیای مرکزی در تاجیکستان، ازبکستان، قرقیزستان و قزاقستان تلخ کرد.
وی در سال ۱۹۶۰ با انتشار شراره، نخستین دفتر شعرش، به دنیای خیال شاعرانه پا نهاد. هشت سال بعد معاون اتحادیه نویسندگان تاجیکستان شد. سلامت نفس و صلاحیت شاعریاش او را طی سالهای ۱۹۷۷ تا ۱۹۹۱م به ریاست اتحادیه برکشید. وقتی به تحولات شعر تاجیک در دهه هفتاد نگاه میکنیم، نمیتوانیم از مومن قناعت عبور کنیم، جز آنکه کلاهمان را به نشانه بزرگداشتش از سرمان برداریم و تمامقد به احترامش بایستیم.
این شاعر نجیب بنیانگذار جریانی در شعر بود که با عبور از زندان وطن سوسیالیستی، تاجیکستان عزیز را در دامن تاریخ اسطورهای جستوجو کرد و آن را به تاریخ واقعی خود و همنسلانش پیوند زد. این نگرش تاجیکستان را درنهایت از چنگ پیامبران دروغین لنین و استالین نجات میداد و به سپیدهدم شکلگیری اقوام آریایینژاد میبرد و در آنجا با همه ایرانیتباران و فارسیزبانان بر سر یک سفره مینشاند.
اگر بخواهیم در یک گزاره او را به مخاطب بشناسانیم، باید بگوییم او آغازگر راهی در احیای یگانگی فارسیزبانان با یکدیگر در تاجیکستان بود که تا پایان عمر هرگز از آن آرمان روبرنگرداند. لایق شیرعلی و گلرخسار، دو نهالِ همان باغی بودند که مومن قناعت با سرودن شعر «به هوادار زبان تاجیکی» به یادگار گذاشته بود. مومن قناعت با هوشیاری مثالیزدنی خود با همان شعر کوتاه، تاجیکستان را از میان کوهستانهای محصور در پامیر بیرون آورد و به دل تاریخ و فرهنگ ناپیداکران فارسیزبانان بازگرداند و خیانت کسانی را که میخواستند این دل آریایینژادان را از آنها بدزدند، آشکار کرد:
قند جویی، پند جویی، ای جناب، / هرچه میجویی، بجوی!
بیکران بحریست، گوهر بیحساب/ هرچه میجویی، بجوی!
فارسی گویی، دری گویی وُرا، / هرچه میگویی، بگوی!
لفظِ شعر و دلبری گویی وُرا، / هرچه میگویی، بگوی!
بهرِ من تنها زبانِ مادریست، / چون که مهرِ مادر است،
بهرِ آن تشبیه دیگر نیست، نیست، / چون که شیر مادر است.
زین سبب چون شوخیهای دلبرم، / دوست میدارم وُرا،
چون نوازشهایِ گرمِ مادرم/ دوست میدارم وُرا!
نظر شما