دکتر حمید رضا شعیری عضو هیئت علمی گروه زبان فرانسه دانشگاه تربیت مدرس در گفتگو با مهر، درباره بحث نشانه- معنا شناسی، اهداف و منظور آن، گفت : اول اینکه نشانه- معنا شناسی یک جریان علمی است و مانند همه جریانهای علمی پویایی خود را دارد. دوم اینکه نشانه- معنا شناسی می خواهد بن بستهای زبانی یا مطالعات زبانی که در زمینه معنا مطرح هستند را از بین ببرد و گسترده تر نگاه کند. گو اینکه نشانه- معنا شناسی می خواهد به ما یک شیوه و ابزار مطالعه معنا بدهد ، این ابزار به ما کمک می کند که به بررسی متون و گفتمانهای علمی بپردازد.
دکتر شعیری افزود: ما از طریق نشانه- معنا شناسی می توانیم یک نوع نقد، البته نقد نه به معنای نقد ادبی و یک نوع شیوه مو شکافانه و دقیق را از یک گفتمان یا متن ارائه بدهیم. سوم اینکه نشانه- معناشناسی به ما کمک می کند تا بتوانیم به طور علمی به بررسی شرایط تولید و دریافت معنا بپردازیم. از طریق همین علم است که کارکردهای پیچیده زبان شناسایی آشکار می شود. البته زبانی که جنبه گفتمانی یافته است. یعنی به مرحله تولید رسیده و به پروسه تبدیل شده است.
دکتر شعیری درباب فرق معناشناسی با نشانه شناسی گفت: نشانه- معنا شناسی امروزی شکل تکامل یافته نشانه شناسی دیروز است. برای این که تنها قائل به یافت نشانه نیست، باید علاوه بر این ببیند این نشانه ها در کجا در ارتباط با هم قرار می گیرد و این ارتباط چگونه متحول می شود تا چیز جدیدتری ایجاد کند. بنابراین ارتباط بینا نشانه ای، فرا نشانه ای و ارتباط درون نشانه ای می شود ادامه کار نشانه شناس دیروز .
وی تصریح کرد: در واقع از 1970 به بعد معناشناسان و در رآس آنها گرمس، نشانه- معنا شناس فرانسوی و پدر معناشناسی به این نتیجه رسید که برای رهایی از بن بست نشانه ای یا بن بست زبان- معنایی ما باید بتوانیم این محدودیتی را که در مطالعه نشانه ایجاد نموده ایم برداریم. یعنی به فراتر از نشانه رفته و به روابط نشانه ای نیز بپردازیم. پس در این کشمکش بین نشانه است که معنا رخ می دهد وگرنه هر نشانه به طور مستقل و رها از نشانه دیگر چه چیزی را می خواهد بگوید.
دکتر شعیری به دو مشکل اشاره کرد و گفت: مشکل ما این است که دو رویکرد از نشانه داریم، رویکردی که نشانه را مستقل و جدای از نشانه های دیگر گرفته و به آن نگاه می کند اما می گویم این کافی نیست و رویکرد دوم رویکردی است که می خواهد ببیند در پس نشانه ها چه چیزی رخ می دهد و اینکه چگونه نشانه ها دست به دست هم می دهند که حاصل آن تولید معنا می شود، حالا معنای واحد یا معناهای مختلف.
استاد زبانشناسی دانشگاه تربیت مدرس در پاسخ به این پرسش که مرز میان نشانه- معناشناس و فیلسوف چیست گفت : کلمه مرز در این پرسش واژه بدی نیست بلکه مرز ضروری است. برای اینکه فیلسوف کارش را با چراها شروع می کند. این چراها بدون زبان هم مطرح هستند. حتما نباید موضوع زبانی باشد تا فیلسوف چراهای خود را مطرح کند. فیلسوف کلی نگر و جهان نگر است و هر پدیده می تواند برای او مورد بررسی واقع شود. اما نشانه-معناشناس، مطالعاتش حوزه مطالعات گفتمانی است. .باید اتفاقی در حوزه زبان رخ دهد تا ما در آن حوزه مطالعه و بررسی کنیم. نشانه- معناشناس کلی نگر نیست.
وی با تأکید بر این نکته که فیلسوف خود را محتاج به معناشناس نمی داند. ولی می تواند از نتایج معناشناسی استفاده کند، گفت: در جایی که معنا شناسی تمام می شود فیلسوف می تواند از معنا استفاده کند. یعنی معناشناسی کارهای اولیه را انجام و این نتایج را در اختیار فیلسوف قرار دهد تا او از این نتایج برای مباحث خود استفاده کند. اما مباحث فلسفی را معناشناسان در جاهایی استفاده کرده اند ما در معناشناسی از پدیدار شناسی استفاده کرده ایم. اینجا یک مرز میان فیلسوف و معناشناس وجود دارد، برای معنا شناس فقط حوزه زبانی و معنا وجود دارد ولی فیلسوف می تواند به تمام مسائل و مباحث بپردازد. فیلسوف برای مباحث خود محدودیت قایل نیست.
نظر شما