خبرگزاری مهر - سرویس فرهنگ- علیرضا جباری دارستانی
از ابتدای ظهور جریان سلطه موسوم به نظام سرمایه و در پس آن بروز فرایند «جهانی کردن» نئولیبرالیسم تا همین دیروز هیچگاه به صریحترین شیوه، به اهداف پیشبرنده آن توسط یک مقام بلندپایه حکومتی و سیاسی اشاره نشده بود؛ تا دیروز هیچگاه آشکارا یک مقام سیاسی جهانی برای جهانیان تعیین تکلیف نکرده بود که سردمداران نظام مذکور که امروز تسلط بی قید و شرطی هم به حجم وسیعی از جهان پیدا کردهاند، دقیقا از آنها (جهانیان) چه میخواهند. دیروز روز مهمی در تاریخ جهان به شمار میرود.
در فرهنگ عامه ما ایرانیها ضربالمثلی وجود دارد که میگوید «حرف راست را از بچه بشنو!» دونالد ترامپ علیرغم همه پروپاگاندایی که به راه انداخته تا خود را قدرتمند، هوشمند و سیاستمدار تیزبین و طراز اول جا بزند، اما برای همه جهانیان در حقیقت امر به عنوان فردی جلوه میکند که به صورت تصادفی سکان سیاست به دستش داده شده و او بازیگوشانه آن را به این سو آن سو میچرخاند. همه تلاشهای او برای نمایش هوشمندیاش بیشتر منجر به ساخت تصویری مضحک از یک «بچه زرنگ» نزد همگان شده است، «بچه زرنگی» که حجم «بچگی»اش به مراتب پررنگتر از «زرنگی»اش است، زیرا همه به نوعی دریافتهاند که آن «زرنگی»ای که او سعی میکند به نام خودش تمامش کند، امری تحمیل شده از سوی «ساختار»ی قدرتمند و از پیش موجود در مناسبات جهانی نظام سلطه است، نه امری ساخته و پرداخته شده توسط این یا آن «سوژه». درست به دلیل وجود همین تصویر «بچه» که هم «سکان» و هم «زرنگی» به مثابه عاریت به او رسیده، است که وقتی او سخنش را در خصوص موفقیتهای اقتصادی دولتش در مجمع عمومی سازمان ملل متحد آغاز میکند بسیاری از نمایندگان کشورهای جهان و چه بسا زیردستان خودش به سخنانش میخندند و این سخنان و خنده متعاقب آن تبدیل به یکی از پربازدیدترین کلیپها دیروز و امروز در تمام دنیا میشود.
به هر حال ترامپ همان بچهای است که گهگاه میتوان در عالم سیاست حرف راست را از او شنید، از جمله در سخنرانی دیروزش. او دیروز در مقر سازمان ملل در یکی از نادرترین اتفاقات طول تاریخ به بازرترین شکل آن صداقت سادهلوحانه و عادتوارهای که در هر کودکی یافت میشود را بروز داد و چند جمله تاریخی را به زبان آورد و اتفاقا اینها همان جملاتی بود که عموم رسانهها یا از پوشش آن سر باز زدند، یا هیچ «تیتر» و «لید» و «مانور رسانهای»ای را به آن اختصاص ندادند.
دیروز ترامپ با صداقت تام و تمام همه آنچه را که نظام سلطه از همه جهان میخواهد و بویژه قصد دارد آن را در مغز کشورهایی که تا حدی (میزان این «حد» بسیار مهم است!) با آن نظام سلطه در تعارض یا اصطکاکند، فرو کند، اعلام کرد. او صراحتا گفت: «من به حق هر کشور برای پیش گرفتن رسوم و اعتقادات خود احترام میگذارم، ایالات متحده به شما نخواهد گفت چطور زندگی کنید، چطور کار کنید و چطور عبادت کنید، ما فقط از شما میخواهیم به حق حاکمیت ما احترام بگذارید»!
تحلیل کیفی و محتوایی این چند سطر که در ظاهر بسیار ساده و البته «منطقی» به نظر میرسند در بالاترین حد اهمیت برای فرهنگ، سیاست، اقتصاد ما و همه کشورهای جهان است. برای ما ایرانیها البته اهمیت بیشتری دارد، زیرا مشخص است که ترامپ در اظهار این جملات چه نظام و مردمی را مد نظر دارد. معنای اولیه این جملات نشاندهنده نوعی تساهل و تسامح، آزادی و رواداری شخصیتی است که سکان سیاسی مهمترین کشور پیشبرنده نظام سلطه را در دست دارد و همه را مجاز میداند کارهایی «خوش» دارند انجام دهند و مثلا به آداب و رسومشان برسند، مناسک دینی و اعتقادی خود را عملیاتی کنند و بر مبنای اعتقاداتشان برنامه و همایش و کنگره مناسک و... اجرا کنند. نظام سلطه هیچ کاری به اینکه ما با چه سبکی، زندگی کار یا عبادت میکنیم نداریم و در این معنا هیچ اصطکاکی میان هیچ نظام، دین، اعتقاد، و سبک زندگی با نظام سلطه و مناسبات جهانیسازی سرمایهداری وجود ندارد؛ حتی آن نظام هم نه تنها با این چیزهای ما کاری ندارد، بلکه حتی زمینهها را برای به مقصد رسیدن اینها فراهم میکند تا بهتر و راحتتر به اهداف دینی و اعتقادی و عبادی و... خود برسیم. او حتی در جریان رسیدن ما به همین اهداف دینی و اعتقادی و عبادی و تا حدی اقتصادی و سیاسی هم برای ما زمینهها و حتی بازارهایی ایجاد میکند که با آنها بهتر و مناسبتر اهداف ما در آن حوزهها محقق شود و روز به روز خود را موفقتر و پیشرفتهتر بدانیم. همه اینها راست است و ترامپ واقعا درست میگوید. این ادعاها واقعا حقیقی است و برخلاف آنچه که منتقدان متوهم نظام سلطه و شخص ترامپ معتقدند او هیچ کاری با اینگونه از اعتقادات و باورها و عبادات و... ما ندارد. ترامپ هیچگاه تا این حد صادق نبوده است.
پس ترامپ و آن نظام سلطه از جان ما چه میخواهد؟! چرا به پر و پای ما میپیچد و از هر ابزاری برای ضربه زدن به ما استفاده میکند؟ جواب این سوال را باید در عبارت پایانی آن نقل قول جستجو کرد و برای تحلیل معنای حقیقی آن بر واژه «حاکمیت» که اتفاقا هوشمندانه انتخاب شده است، دست گذاشت. ترامپ بعد از حقایقی که به زبان آورده در نهایت میگوید: «ما فقط از شما میخواهیم به حق حاکمیت ما احترام بگذارید»! این جمله کلیدی درست زمانی گفته میشود که از پیش برای القا شده باشد «ما به دلیل احترامی که به همان اعتقادات و مناسک و اعمال عبادی و... میگذاریم، در حقیقت در حال به رسمیت شناختن و احترام گذاشتن به حاکمیت شما هستیم!» بلافاصله بعد از این اظهار میشود که پس شما هم به حاکمیت ما احترام بگذارید!
تحلیل این حاکمیت کار دشواری نیست؛ منظور ترامپ اصلا به رسمیت شناختن کشوری با عنوان «ایالات متحده» یا حتی «رژیم صهیونیستی» نیست، بلکه احترام به نظام سلطه است! در حقیقت معنای حاکیت در اینجا حاکمیت بر تمام جهان است، نه یک یا دو و حتی چند کشور. در این معنا ترامپ صادقانه اعلام میکند که زیر سلطه باشید و هر کاری دلتان خواست انجام دهید، صبح تا شب نماز بخوانید، به حج بروید، پرشکوهترین عزاداری ها را در ماههای محرم و صفر انجام دهید، مالها و پاساژها و کاخها و ماشینها و... لاکچری و لوکس و پر زرق و برق بسازید و مصرف کنید و بخورید و بخوابید، اما به سلطه ما بر جهان کاری نداشته باشید؛ یعنی به «سیاست» که در جهان جدید مهمترین عرصه رویارویی با حقیقت است، کاری نداشته باشد. کار و فکر سیاسی را کنار بگذارید و با مناسک و آداب و رسوم و سبک زندگی و تفریحات و محافل مصرفی و بریز و بپاشهایتان «خوش باشید». تنها چیزی که ما از شما میخواهیم همین است؛ «سیاستزدایی» فراگیر برای به رسمیت شناختن حاکمیت نظام سلطه!
بدین ترتیب تنها یک شیوه برای «خوش بودن» در چنین جهانی وجود دارد و آن هم چشم بستن بر سلطه است. این راه هم صرفا و صرفا با فرایند «سیاستزدایی» تام و تمام از همه وجوه و پدیدههای جهان کنونی ممکن خواهد بود؛ وجوه و پدیدههایی که اتفاقاً هر کدامشان تا جایی که جا دارد «سیاسی» هستند. ترامپ و نظام حامی او از ما چیز سختی نمیخواهد، و اتفاقا در عرصههای مختلف، عموم ما به آن تن دادهایم. از هنر و ادبیات و سینما بگیرید که در آن همه هم فعالانش نادیده گرفتن وجوه سیاسی پدیدههاست تا هیئتهای عزاداری که در آنها عموم ما در حال زدون وجوه سیاسی عزا و اشک و کلیت قیام سیدالشهدا(ع) هستیم.
ترامپ کودک راستگویی است؛ حاضر است به ما همه آزادیها را بدهد، به جز آزادی سیاسی و از این طریق ما را به جانورانی تنزل دهد که با مدرنترین شیوهها و امکانات میخورند و میخوابند و لذت میبرند و خوشاند، بدون اینکه سرشان را بلند کنند و بفهمند اطرافشان چه میگذرد و با وضعیت حیوانیشان به کدام حقارتها دچار شدهاند.
در همین راستا او با همان شیوه کودکانه مواضع سیاسی را در حد «دوست داشتن» و «دوست نداشتن» تنزل میدهد و مهمترین احکامی را که حامل تعیین و تکلیف در خصوص سرنوشت فردی و جمعی بشری و موضعگیریهای تاریخی در خصوص «حقیقت» است به سطح نازلی چون اظهار نظر در خصوص برخی از سلایق فردی فرو میکاهد و خودش را هم در آن فرایند کنشگرانه سیاستزدایی وارد کرده و دست به کار میشود. او با لحنی کودکانه در بخشی از همان سخنرانی اظهار میکند که «من چنین چیزی را دوست ندارم، هیچکس دیگری هم نباید آن را دوست داشته باشد.» این جملات سادهلوحانه اصلا جملات سادهای نیستند. شاید مهمترین عبارت برای خوانش و فهم منطق جهان سلطه و سیاستزدایی مد نظر این نظام باشد. این جملات به طور ضمنی و تلویحی اظهار میکنند که شما فقط کافی است «دوست داشته باشید» یا «دوست نداشته باشید»؛ هیچ امر ثابتی وجود ندارد که به واسطه آن بتوانید حقیقت را در خصوص چیزی انتخاب کنید یا به خاطر آن مقاومت کنید، همه چیز به سلیقه شما بستگی دارد، نه به حقیقت! از سوی دیگر اگر سلیقهتان خوب نیست، یا نمیتوانید سلیقهتان را اظهار کنید، نگران نباشید، من به شما خواهم گفت چه چیزی را دوست داشته باشید، چه چیزی را دوست نداشته باشید؛ از جمله اوپک که تنها یک نمونه است، من دوست ندارم، شما هم نباید آن را دوست داشته باشید.
بدین ترتیب همه آنچه به عنوان حقیقت جاری در جهان میشناسیم به عنوان «امر خوشایند/ ناخوشایند»، «دوست داشتنیها/ دوستنداشتنیها» تئوریزه میشود و همه کنشهای حقیقی (سیاسی) با رویکرد «خوشباشی/ خوشنباشی» عقیم میگردد.
نظر شما