به گزارش خبرنگار مهر، همسویی این قصه ها به یک تم اصلی انجامیده که همان شخصیت پردازی خاص پدر به عنوان هنرمندی شاعر و در عین حال تنها و سنتی است که در نهایت به موقعیت تک درخت کویر پهلو می زند. هر چقدر تک تک این موقعیتها در پرداخت شخصیت پدر موفق عمل می کنند، ولی در نهایت نمی توانند به یک تصویر واحد از او منجر شود و به نوعی سردر گم باقی می ماند.
مثلاً در استفاده از دوربین خانگی و ورود آن به لحظه های خصوصی و شخصی پدر، موضعگیری او را به عنوان مردی سنتی می توان باور کرد ولی واکنش های غیرمنطقی او که بیش از اهمیت موضوع به آن بها می دهد، سوال برانگیز می ماند. بخصوص که او تغییر موضع داده و رضایت به این کار می دهد امابه گونه ای متظاهرانه. وقتی این رفتار را در کنار رفتار غیر منطقی و اغراق گونه او در شب شعر قرار می دهیم، نمی توان این شخصیت را شناسائی کرد. پدری که جزئیات غیرلازم زندگی خود و پسرش را با غریبه ها تقسیم می کند تا فرصت بیشتری برای حرف زدن پیدا کند.
علاوه بر تناقضی که شخصیت پدر از خلال چند داستان پیدا می کند، می توان کارکرد مفهومی و تصویری دوربین خانگی را هم مورد بحث قرار داد. از جهت مفهومی هر چند می توان کنش و واکنش های متفاوت آدم ها، رفتارهای آگاهانه و ناآگاهانه آنها مقابل و پشت دوربین و ... را از وجوه مختلف مورد ارزیابی قرار داد، کارکرد تصاویر سیاه و سفید دوربین منطقی خاص در استفاده پیدا نمی کنند و بیشتر برخاسته از نوعی تنوع بصری است.
کندی ریتم و لختی سیر پیشرفت قصه هر چند برخاسته از جنس روایت، به زندگی غبارگرفته سنتی پهلو می زند ولی در عین حال به تکراری می انجامد که بیش از هر چیز برخاسته از تکرار کنش و واکنش ها است تا جائی که نماهای تکراری بسیاری به چشم می خورند.
تکرار نماهای متوالی تک درخت از زاویه دوربین خانگی و نقطه دید عادی، ترسیم خلوت و لحظات شخصی پدر از زاویه دوربین و نقطه دید عادی و همینطور ... می تواند به نهادینه شدن جایگاه این مفاهیم و عناصر در قصه، فیلم و ذهن ایرج(پسر) بیانجامد ولی کارکرد دیگری پیدا نمی کند.
نکته دیگر در این فیلم که به نوعی تبدیل به تم مشترک چند فیلم شده، مفهوم نوستالژی وطن و عشق های دوران کودکی است که به نظر می آید تنها محمل نجات بشر معاصر در عصر مدرنیته است.
در فیلم "مینای شهر خاموش" و "تک درخت ها"، شخصیت اصلی که زندگی آرام و بی دغدغه ای در غربت ندارد، ناخواسته برای رسیدن به آرامش روحی به وطن بازمی گردد. وطن و بازخورد زندگی سنتی در تقابل با زندگی مدرن غرب به گونه ای قرار می گیرد که قهرمان قصه گریزی از خاطرات گذشته ندارد و همیشه نوجوانی هست که عشق کودکی اش را در حافظه تاریخی نگهداشته تا در لحظه نیاز گرد و خاکش را بگیرد. جائی مینا و جائی نرگس و هر دو به نوعی از دست رفته، گم شده و ویران مانند ویرانه های زلزله وساختمان منهدم شده. عشقی که جامعه مدرن عرصه ای برای حضورش قائل نیست...
ــ ــ ــ ــ ــ ــ ــ ــ ــ ــ
سحر عصر آزاد
نظر شما