۱۵ بهمن ۱۳۸۵، ۱۶:۴۴

/ بررسی مقایسه‌ای "مینای شهر خاموش" و "پابرهنه در بهشت" /

مینای بهشت

مینای بهشت

نمایش پی در پی "پابرهنه در بهشت" بهرام توکلی و "مینای شهر خاموش" امیرشهاب رضویان مجال یک مقایسه را فراهم می‌سازد. شاید در ابتدا، چرایی این قیاس مبهم باشد. چرا که میان این دو اثر نه از نظر درونمایه و نه از منظر پرداخت، سنخیتی وجود ندارد.

به گزارش خبرنگار مهر، با این همه، می توان از رهگذر قیاس، رویکرد متفاوت این دو فیلمساز را مقایسه کرد و میزان توانایی هر یک را سنجید. از دیگر سو، نقطه ضعف اصلی هر دو اثر یکسان است و هر دو از دردی مشترک رنج می برند:

1. "پابرهنه در بهشت" از اجرایی بهره می گیرد که می توان آن را هدفمند یا دراماتیک خواند. به این معنا که تمام عناصر فرمال، از دکور و طراحی صحنه گرفته تا فیلمبرداری و میزانسن، در خدمت فضاسازی و عینیت بخشیدن به فیلمنامه است. فیلم (به یاری روایتی سیال) می کوشد یک آسایشگاه روانیِ نامتعارف (که سرای گناهکاران است) را به تصویر بکشد و نشان دهد چگونه تعریف کلیشه ای پزشک از مذهب (به مثابه عذاب) از توبه بنده و بخشایش ایزد، غافل می ماند و جهان را تجسم دوزخ می سازد.

نقطه قوت فیلم، بهره گیری هدفمند از عناصر بصری برای تجسم فضایی عذاب آور و شکنجه آلود است. برای نمونه، به فیلمبرداری درخشان حمید خضوعی ابیانه بنگرید که در فصل هایی با رنگمایه زرد کار می کند (به رنگ دیوار کاهگلی اتاق یحیی) و لحظاتی را یکسره آبی می کند. از دیگر سو، فصل های ویدئویی را به یاد بیاورید که به سیاه و سفید (و تونالیته های خاکستری) بسنده می کند. استفاده از دوربین روی دست (که گاهی تا مرزی سرگیجه آور پیش می رود) و بهره گیری از لنز واید (که با درهم ریختن پرسپکتیو، فضایی مالیخولیایی را ترسیم می کند) نیز در همین راستاست. حتی عینک های ضخیم و دندان های پوسیده و سیاه شده نیز در خدمت فضاسازی است.

عزت‌اله انتظامی در نمایی از "مینای شهر خاموش"

اما "مینای شهر خاموش" به جای بهره گیری هدفمند از عناصر دیداری، همه چیز را تا سر حد یک "کارت پستال" تقلیل می دهد. نگاه رضویان، نه دراماتیک که "توریستی" است. این اثر در سه مکان (هامبورگ، تهران و بم) و دو زمان (حال و گذشته) می گذرد. با این حال، در نحوه پرداخت و فضاسازی هیچ تفاوتی وجود ندارد. گذشته دکتر و دوران کودکی او، همان گونه پرداخت می شود که حال او. هامبورگ همان جور به تصویر کشیده می شود که بم! هیچ تفاوتی، نه از نظر نور و نحوه فیلمبرداری و نه از منظر لنز و حرکت دوربین وجود ندارد که این فضاهای متفاوت و زمان های ناهمگون را از هم متمایز سازد.

همیشه با تصویری شارپ و شیک مواجه ایم و همین توجه نکردن به بافت، کارگردانی فیلم را ضعیف جلوه می دهد. به راستی، ویرانه های بم و حزن  این شهر ویران شده با چه ما به ازای تصویری ای همراه شده؟ گذشته دکتر تا چه پایه بوی کهنگی می‌دهد و فضای گذشته را القا می کند؟

فیلمساز، ناظر خاموش سوژه نیست. مثالی می زنم: "نبرد الجزیره" (جیله پونته کوروو؛ 1966) شاهکار است. چون انقلاب الجزیره را از پس تصاویری سیاه و سفید و گرین‌دار و با کادرهای ناموزون (به سبک و سیاق فیلم های خبری) پرداخت می کند. اما وقتی انتخاب نگاتیو، نحوه نورپردازی، گزینش لنز و چینش صحنه در خدمت فضاسازی نیست، کارگردانی به ثبت خنثی حادثه ای که در برابر دوربین می گذرد، تقلیل می یابد.

2. هیچیک از این دو اثر موفق نیست و مانند همیشه، مشکل اصلی فیلمنامه است. "مینای شهر خاموش" پتانسیل مناسبی دارد: حس نوستالژیک  مواجهه با خانه پدری؛ شکست در عشق؛ کشف دوباره مادر و پدر (و پیرمردی که بر سر ناعهدی آن دو فرتوت شده). با این همه، این توان بالقوه به خاطر بی‌توجهی به یک نکته ناموفق است: نبود تم. اگر تم اثر برای فیلمساز مشخص باشد، او به راحتی می تواند همه زوائد را بزداید و حواشی ناکارآمد را سرنگون سازد.

اما وقتی تم مشخص نیست، همانند آجیل یا معجونی رنگارنگ، از هر باغ گُلی چیده می شود: انرژی هسته ای، جنگ، زلزله، شوخی های تین ایجری ... به راستی، اگر این فیلم درباره مواجهه یک فرد با گذشته خویش است، نقش انرژی هسته ای در این درام چیست؟ چرا باید هر فردی، از پیرمردی که سوار ماشین می شود تا راننده و زن مسافر، ماجرای زندگی خود را بازگوید؟

اگر تمامی بخش آلمان و مداوای رزمنده را بیرون بیاوریم و فیلم را با فرود هواپیما و سفر به بم آغاز کنیم، چه چیزی از دست می رود؟ البته می توان به یک داستان و یک تم بسنده نکرد و چند روایت را با هم پیش برد (چنانچه سال گذشته در "تقاطع" اتفاق افتاد). اما متاسفانه، رضویان در تنیدن قصه ها و وحدت بخشیدن به این اجزا ناکارآمد عمل کرده است.

"مینای شهر خاموش" از تعدد تم و آوار شدنِ خطوط فرعی روایت بر سر ماجرای اصلی رنج می برد و "پابرهنه در بهشت" از نبود کشمکش و ماجرا و داستان فرعی! از همان آغاز با یک پزشک بیرحم مواجه ایم و یک روحانی متفاوت. در انتها نیز همین وضع ادامه می یابد و هیچ تحولی (در کاراکترها) رخ نمی دهد.

شناخت یحیی (و اینکه باید به خلق محبت ورزید) نیز پرداخت گام به گام ندارد و آن قدر کمرنگ است که دردی را دوا نمی کند. "پابرهنه در بهشت" مخاطب را خسته می کند. چرا که ماجراها، برای یک فیلم بلند سینمایی ناکافی است، چرا که درگیری ای وجود ندارد و مخاطب نمی داند باید چه چیزی را دنبال کند.

ــ ــ ــ ــ ــ‌ ــ ــ ــ ــ ــ

امیر بوالی

کد خبر 443576

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha