به گزارش خبرنگار مهر، محمد صابر صادقی، سطح سه حوزه و کارشناس ارشد فقه سیاسی یادداشتی با عنوان چله دوم؛ عصر نو عدالتخواهی نوشته است که در ادامه از نظر شما می گذرد:
در آغاز دهه پنجم انقلاب اسلامی و با پشت سر نهادن چهل سال پیروزی ها و شکست ها، اینک بر فراز قله چهل سالگی به دنبال تکامل "خویشتن" خویش با چشمانی ناقدانه و بصیر بر اندوخته های خویش می نگریم و باز می یابیم مدرکات و تجربیات را و عزم می کنیم بر مراقبه در چله دوم؛ بی شک سرآغاز این مراقبه تخلیه است، تخلیه از هر چه که ناپسند است و ناجور، تخلیه از غیر و آنچه و آنکه سرآشتی ندارد با عقلانیت چهل سالگی، تخلیه از سر پختگی و نه از سر شور و حرارت جوانی و خامی؛ اینک این مائیم و این وجدان بیدار که قضاوتگر داوری ماست با "خویشتن" خویش، اینک در مرز تصمیم ها هستیم، تصمیم بگیریم که با خود چند چندیم! تصمیم بگیریم که چه نمی خواهیم و چه می خواهیم! تصمیم بگیریم که چه تجربه هایی را به کناری نهیم و چه تجربه های نویی باید مزه کنیم! تصمیم و تصمیم. اینجا نقطه شروع مراقبه است در ابتدای چله دوم. اینجاست مرز پختگی و خامی، اینجاست مرز غلبه عقل بر قوای شهوت و غضب و خیال، اینجاست که قلب محکم و ستون خیمه خودی نشان خواهد داد، اینجاست وادی مراقبه مردمانی در یک سرزمین، و اینک چشم جهانی نگران من و توست.
عدالتخواهی که این روزها از سر و روی اخبار و اذهان مان بالا می رود و جانمان را گاه به لب و فشارمان را به پایین می رساند، دیر بازی است که در این سرزمین کهن جاری و ساری بوده است و مردان و زنانی رشید غرق در خون از آن دَم زده اند و بهایش پرداخت کرده اند.
اما اینک در آستانه این بلوغ و این جشن چهل سالگی، بازار عدالتخواهی رونق گرفته است. الحمدلله. نگارنده این رویداد را قطعا و یقینا پدیده ای مبارک می داند که نفعش به عقلانیت و پالایش انقلاب مان می رسد، هر چند اگر اشتباه کند یا موردی فریب بخورد یا هر چیز دیگری، مهم زنده ماندن گفتمان عدالت خواهی و سر دست ماندن این آرمان است.
امروز دوای درد این جوانمرد چهل ساله یقظه ای است که به مراقبه بیانجامد و الحمدلله چنین شد و ان شاالله چنین بادا. امروز هر دلسوزی می فهمد و میآبد که نسخه درمان، همین عدالتخواهی است؛ پس تا می توانیم در ستایش این امر زیبا بسُراییم و بنویسیم و بگوییم و بشنویم که این هنوز از نتایج سحر است.
طیف عدالتخواهان طیف وسیعی دارد، عدالتخواهی که با ارکان یک نظام سر جنگ دارد و روزی نیست که بد و بیراه نصیب شان نکند و به دنبال تغییر از دورن و اصلاح است و یا طیفی که خود را مرکز و مروج و مجری عدالتخواهی می دانند و بس، یا طیف مهربانی که با غیر، سر ستیز عدالتخواهی دارد یا آن دیگری که مورد به مورد تفتیش می کند و حساب می کشد، همه این طیف ها و غیر آنها همه خود را عدالتخواه می دانند و این یعنی همه ما فهمیده ایم که جز با عدالت نمی شود در این سرزمین به تعالی رسید مگر از راه عدالتخواهی و این پدیده را باید ارج نهاد و تعظیم کرد تا به تئوری های جایگزین نرسیم! و این هشداری است برای همه، عدالتخواهان و مخاطبان آنها. اگر تئوری عدالت طلبی از رونق بیافتد قطعا تئوری جایگزین بر ناگواری ها و ناهمواری ها خواهد افزود و بدتر آنکه محل اعتراضی نیز نخواهد بود! عدالتخواهی را ارج نهیم، عدالتخواهی از هر طیفی و هر سلیقه ای توجه نشان دهیم و در رد آن باز از عدالت بگوییم تا این زیبای بی همتا از رونق نیافتد؛
اما چه کنیم تا به نتیجه برسیم و از تضادهای طیف ها متنوع به نتیجه مطلوب برسیم؟ نگارنده بر این باور است که بعضی از چارچوب های درون عدالت طلبی باید تحت عنوان ابزار عدالت طلبی به اجماع برسد. مثلا آنکه اگر کسی نقد مورد به مورد کرد او را تخطئه نکنیم، چرا که مصداق و سطحی از عدالت را مطالبه کرده است و راه را بر دزدان آسوده از نظارت همگانی می بندد و یکی از مصادیق عمل به روایت کلکم راع می باشد، یا اگر عدالت را مسئله محور و یا کلان پیگیری کرد، او را هم تکریم و ارج نهیم چرا که با اصلاح یک روند و یا قانون کلان، می توان به مصادیق بسیار زیاد عدالت دست یافت و این دو مکمل هم هستند، هر چند که با هم مناظره کنند و همدیگر را در ربودن گوی عدالت طلبی به کم کاری متهم؛ از دیگر چارچوب های عدالت طلبی بنظر می رسد احترام به نظام اجتماعی و احترام به مراجع قانونی است و در مسیر عدالت طلبی می شود با همین راه کار، مراجع قانونی و نظام اجتماعی را هم به عدالت نزدیک کرد و اصلاح نمود؛ ندیدن خوبی ها و پیروزی ها را هم باید به جریان ضد عدالت طلبی تلقی کنیم و همچنین یاس و نامیدی را؛ در این بین یادمان باشد که با فریب ها سر عدالت خواهی بریده نشود؛
مردم با عدالتخواهی پویا و امیدوار تر خواهند بود تا با توجیه ها و لاپوشانی ها.
عدالت خواهی باید به یک فرهنگ نرم خو اما با پشتوانه محکم تبدیل بشود.
عدالت خواهی باید در همه ساحات اجتماع پیگیری شود و نه یک بعدی و جناحی.
البته واضح است که اگر کسی بخواهد قوانین اصلی و ارکان قانون اساسی و عقلانیت های پایه این سرزمین را رد کند دیگر او عدالتخواه درون یک نظام نیست بلکه عدالتخواهی است که با براندازی به دنبال مطلوب خویش است.
انقلاب اسلامی پنجاه و هفت یک عدالتخواه تمام عیار بود که با مرور زمان پوست انداخت، بارور شد، بالید و به یک گفتمان عمومی به عنوان تنها راه حل رسید؛ تاریخ قابل تغییر نیست، بعضی اوقات گفتمان های جایگزین، عدالتخواهی را به پایین کشیدند و خیال های ما مردمِ این سرزمین را ربودند و گاه گفتمان عدالتخواهی حاکم شد اما ما مردمِ این سرزمین منتظر عدالت ورزی توسط دیگران بودیم و "خویشتن" خویش را تماشاچی کردیم!
اما امروز که عدالتخواهی به مطالبه عمومی تبدیل شده و "عدالتخواهی عمومی" در حال نضج گرفتن است و خویشتن مان را به صحنه آورده ایم باید چله دوم انقلاب را "عصر نو عدالتخواهی" نامید و از تمام کسانی که عمری در این وادی پرمشقت بی نام و نشان جان به لب رسانده اند متشکر بود و چشم به راه فضل و رحم رب العالمین بود.
نظر شما