به گزارش خبرگزاری مهر، گروه تاریخ سیاسی پژوهشکده علوم تاریخی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی با همکاری گروه روششناسی و تاریخنگاری پژوهشکده تاریخ اسلام دومین نشست از سلسله نشستهای روششناسی را در روز دهم بهمن ماه ۱۳۹۷ با عنوان «بحران در تاریخ شناسی؛ توهم یا واقعیت» با سخنرانی اسماعیل حسن زاده، حسن حضرتی و علیرضا ملایی توانی برگزار کرد.
در ابتدای نشست حسنزاده ضمن عرض خیر مقدم خدمت به حاضرین در جلسه گفت: نشستی که امروز میخواهیم برگزار کنیم دومین نشست از سلسله نشستهای روششناسی تاریخی است که نشست اول در پژوهشکده تاریخ اسلام با حضور مرتضی نورایی از دانشگاه اصفهان، قباد منصوربخت از دانشگاه شهید بهشتی و قدیمی قیداری از دانشگاه تبریز برگزار شد که این سلسله نشستها ادامه خواهد داشت.
حسن زاده افزود: ریشه بحث اینجا بود که آیا ما در تاریخنگاری دچار پیشرفت شدهایم یا دچار بحران؟ اگر بحرانی هست این بحران چه وجوهی دارد؟ و اگر پیشرفتی در دانش تاریخ اتفاق افتاده است در چه ابعاد و حیطه ها و عرصههایی است؟ بیشتر بحث، روششناسی و نظری خواهد بود، شاید هم به صورت محدود دادههایی ارائه شود. حضرتی در مورد اینکه آیا بحران داریم یا خیر، اگر بحران است ذاتی و ماهوی معرفت تاریخی است و یا عرضی است؟ اگر بر عدم بحران اعتقاد دارند بحث پیشرفت یا ترقی دانش تاریخی را بحث خواهند کرد.
در ادامه نشست حضرتی گفت: در جلسه اول برخی از همکاران معتقد بودند که در رشته تاریخ، ما در وضعیت اسفناکی هستیم؛ از حیث مطالعات، تحقیقات و پژوهشهای تاریخی و از نظر آنها رشته تاریخ وضعیتی بحرانی دارد و به تعبیر دکتر نورایی دچار انسداد تاریخی شدهایم. دکتر منصوربخت هم معتقد بودند ما در دوره مدرن فهم درستی از تاریخ نداریم. اما من معتقدم: اطلاق واژه بحران به نظر من اطلاق درستی نیست، از نظر من به وضعیتی که مطالعات و تحقیقات و آموزش تاریخ در کشور ما در حال حاضر داریم. بحران یک تعبیر پزشکی است برای یک انسان در حال احتضار و من فکر نمیکنم مطالعات تاریخی در کشور ما چنین وضعیتی داشته باشد. بنابراین حرف اصلی من این است که ما در دانش تاریخ دچار بحران نیستیم چه از حیث آموزش و چه از حیث پژوهش و تحقیق. اما مشکلاتی وجود دارد که ما اطلاق واژه بحران را برای آن به کار نمیبریم. در کنار مشکلاتی که وجود دارد ما یک دوره مطلوبی هم داریم سپری میکنیم از حیث مطالعات و تحقیقات و آموزشی تاریخ. یعنی وضعیتی که در حال حاضر در کشور ما هست، وضعیت مطلوبی است به جهت اینکه در تاریخ وقتی یک مرور میکنیم بعد از هر جنگی دو علم یا معرفت رشد پیدا کرد؛ یکی فلسفه و دیگری تاریخ. اگر از یونان باستان تا جنگ جهانی اول و دوم مرور کنیم به نظرم بعد از این چنگها توجه به تاریخ رشد داشته است. در ایران بعد از حمله مغول، یکی از دورههای درخشان تاریخنگاری است.
حضرتی اضافه کرد: به نظر من بعد از جنگ هشت ساله و قبل از آن وقوع انقلاب، این دو اتفاق مهم به رشد دانش تاریخ در کشور کمک زیادی کرد. هم انقلاب و هم جنگ چون اساسا این دو اتفاق مهم، سوژه خوبی برای محققان بود و مورخان میتوانستند به آن بپردازند. در دوره بعد از انقلاب آگاهی اجتماعی بالا رفت و تحولات علمی را تحت تأثیر خود قرار داد. ما در دوره بعد از انقلاب و جنگ توجه ویژهای به تاریخ کردهایم. البته باید بدانیم انتظار ما از دانش تاریخ چیست؟ به نظر میآید که انتظار معقول و منطقی و علمی از دانش تاریخ ندارند و از دانش تاریخ مطالباتی دارند که در توانش نیست که آنها را برآورده کند. اگر تعریف درستی از این داشته باشیم که وظیفه دانش تاریخ چیست، کار مهم آن چیست؛ آن وقت میتوانیم بپرسیم آیا وظیفهاش را به درستی انجام داده است یا خیر؟ من وظیفه اصلی دانش تاریخ را توصیف فربه میدانم، ارائه فکت میدانم و براین اساس فکر میکنم که کارهای خیلی خوبی در کشور در حال انجام شدن است در حوزههای مختلف علمی و وضعیت رشته تاریخ وضعیت قابل قبولی است.
ملایی توانی دیگر سخنران این نشست بود که سخنانش را این چنین آغاز کرد: من از سطح دیگری وارد بحث میشوم و رویکرد من مفهومیتر است و وارد مصادیق تاریخی نمیشوم. مفهوم بحران یکی از مفاهیم بسیار پرکاربرد و مصطلح است که از دوره مشروطه کاربرد داشته است. بحران کارکرد معنایی و مفهومی گستردهای دارد، در علوم مختلف معانی گستردهای دارد و ارائه یک تعریف جامع و فراگیر که بخواهد همه ابعاد آن را به ما نشان دهد کار خیلی آسانی نیست. ما هنگامی که از بحران سخن میگوییم به این معناست که در یک شرایط بحرانی در یک وضعیت غیرمتعارف قرار گرفتهایم و به همین خاطر آن حوزهای که دچار بحران شده است، کارکردهای متعارف و پیشینی خود را ندارد. بنابراین بحران یک بنبست را ایجاد میکند. وضعیت غیرقابل تحملی که باید برای برون رفت از آن باید چارهای اندیشید. اگر در ساحت دانش از بحران سخن بگوییم در چه وضعیتی یک دانش دچار بحران میشود؟ چگونه میتوانیم از یک وضعیت بحرانی سخن بگوییم؟ هرگاه در یک دانش وضعیت بنبست گونهای پیش بیاید و زایندگی فکری از میان برود، امکان تکاپو و کنش علمی فعالانه و طرح افقهای علمی جدید از میان میرود، ما دپار وضعیت بحرانی شدهایم. البته وضعیت بحرانی بد هم نیست چون بحرانها مقدمه بازاندیشیهای عمیق، مقدمه گذار از وضعیتهای نامطلوب است. وقتی از وضعیت بحرانی در دانش تاریخ سخن میگوییم مبادی معرفت شناسانه و روششناسانه و اصول کارکردی و مخاطبان دانش و... دچار اختلال اساسی بشود در این وضعیت بحران پدید آمده است.
ملایی توانی افزود: از جمله شخصیتهایی که واژه بحران را وارد تاریخ علم و فلسفه علم کردهاند، تامس کوئن در کتاب ساختار انقلابهای علمی و بعد از آن آلن چارلز در کتاب چیستی علم، که هر دو کتاب نیز به فارسی ترجمه شدهاند. وقتی بحران پدید میآید به گفته تامس کوئن یعنی شرایطی که علم کارکرد خود را ز دست میدهد و باید در چنین وضعیتی دچار یک انقلاب علمی شد. انقلابهای علمی زمانی رخ میدهد که در یک دانش بحران پدید آید. یعنی علم قادر نیست مسائل متعارف خودش را حل کند. بنابراین ما نیاز به یک انقلاب علمی داریم که وضعیت مطلوبی را ایجاد کند. بنابراین وضعیت بحرانی وضعیت مطلوبی است که منجر خواهد شد به انقلاب علمی. یکی از مهمترین بحرانهایی که در تاریخ اتفاق افتاد در دوره مشروطه و پس از آن بود. زمانی که ما از گفتار تاریخنگاری رسمی سنتی خودمان گذر کردیم و به سمت تاریخنگاری نوین آمدیم، این یکی از بحرانهای بزرگ بود که منجر به یک انقلاب علمی در حوزهی دانش تاریخ شد و ما هنوز در داخل آن پارادایم هستیم که پس از آن گسست از بحران سنتی اولیه رخ داد. در غرب هم با ظهور ویلیم دیلتای از مناقشات علم انسانی و روش شناسی و علوم انسانی و علوم غیرانسانی(طبیعی) سخن گفت. من فکر میکنم یک خطای معرفتی رخ داده است و آن این است که ما با قرار گرفتن در یک وضعیت بحرانی(یک بحران تاریخی ) را با بحران در دانش تاریخی یکی دانستهایم. این مشکلی بود که در گفتوگوهای گذشته پدید آمده است. اینکه ما در یک وضعیت بحرانی تاریخی قرار گرفتهایم یک شرایط حاد است. این بحران در حوزههای مختلف دانشیف معرفتی سرریز میشود که ما با آن درگیر هستیم و همه حوزههای زیستی را در برمیگیرد. این ناشی از رویارویی تمدن سنتی ما با تمدن مدرن بود. این بحران ممکن است آثار خود را در دانش تاریخ هم گذاشته باشد، اما این را به معنای بحران در دانش تاریخ گرفتن خطای معرفتشناسانه است که باید از آن پرهیز کرد.
پس از صحبت های ملایی، حسنزاده گفت: اگر بخواهیم درباره بحران صحبت شود باید تعریفی ارائه شود از مفهوم بحران به عنوان یک مفهوم عام. من معتقدم بحران یعنی انحراف از معیار. یعنی اگر ما یک نگاه ایدهآلیستی داشته باشیم در مورد معرفت تاریخی و تمام معرفتها، سه مسئله مهم وجود دارد شامل: موضوع، روش و غایت علم. اگر این سه تا را ما به عنوان معیار درست برای پیشبرد دانش تاریخ در نظر بگیریم، هرگاه از این سه مورد (موضوع، روش و غایت) دچار ابهام و انحراف بشود، میگوییم بحران رخ داده است. بحران به معنی انسداد و به معنی پایان فعالیتهای علمی هم نیست. بحران در معرفت تاریخی زمانی پیش میآید که روش، موضوع یا تمامیت دچار اشکال شود. این اشکالات را میتوانیم بحران بنامیم، اما نه به معنای رو به موت. من معتقدم که دانش تاریخ عایرغم پیشرفتهایی که انجام شده، چند بحران گریبانگیر ما شده است.
۱. بحران معرفتی، ۲. بحران روشی کارکردی (کاربردی)، ۳. بحران زمینهای که شامل دو بخش مورخانه و بستری(بافتی) است.
بحران معرفتی چیست: اینکه دانش تاریخی یک معرفت جزءنگر است، خود یک مشکل مهم است. تا چه حد ما باید این جزیینگری را ادامه دهیم. چرا در نگاه جزء نگرانه تمام پدیدههای تاریخی پدیدههایی منفک در نظر گرفته می شود؟ و همبستگی فرایندی در آنها دیده نمیشود؟ بنابراین در بحران معرفتی نگاه جزءنگرانه و عدم تعمیم وجود دارد. این باعث شده دانش تاریخ نتواند در عالم علوم انسانی حرفی برای گفتن داشته باشد. بحث بعدی این است که ما نمیدانیم چه دانشهایی به تاریخ کمک میکند؟ این نشان میدهد که ثبات یا استقرار معرفتی در تاریخ اتفاق نیفتاده است.
بحث روش در تاریخ: روشی تاریخی را جامعه شناسان برای تاریخ گذاشتهاند و روشی تاریخی را به عنوان روش برون دانشی خودشان گذاشتهاند در برابر روشهای جامعهشناختی. ما نمیدانیم با چه روشهایی توصیف را انجام دهیم، مگر اینکه در دانش معرفتی بیابیم، بگوییم تحلیل محتوا یا تحلیل گفتمان استفاده کرده ایم که این روشها برون دانشی است و ربطی به تاریخ ندارد. ما در این بحث روششناسی هم دچار مشکل شدهایم.
در ادامه جلسه ملایی توضیح داد: من اعتقادی به وضعیت بحرانی در دانش تاریخ امروز ندارم، اما بر برخی از ساحتهای آن چرا وقتی ما از بحران در یک دانش سخن میگوییم از مجموعه دانش به صورت یک سیستم سخن میگوییم. من به صورت سیستمی به دانش تاریخ نگاه میکنم. اجزای این سیستم کارکردهای مختلفی دارند و در یک فرایند همدیگر را تکمیل میکنند. برخی از اجزای این سیستم دچار کج کارکردی، نارسایی، ابهام و حتی بحران هستند، تردیدی نداریم. اما بحرانی که یک دانش را فلج کند چنین بحرانی هنوز حادث نشده است و این بحران نیاز به خودآگاهی از بحران دارد. بحث امروز هم نوعی خودآگاهی است و در گذر از بحران یا جلوگیری از آن به ما کمک میکند. دانش تاریخ مؤلفههایی دارد: ۱. معرفت: منظور از بحران معرفتی این است که ما در تعریف تاریخ، روشهای تاریخ، روششناسی تاریخی، مطالعات میان رشتهای در دانش تاریخ و همه آنچه که پیرامون آن شکل گرفته دچار بحران شدهایم، من اعتقاد دارم هنوز چنین وضعیتی حادث نشده است. ۲. بحران در کارکردهای رشتهای دانش تاریخ: اگر دانش تاریخ را به عنوان یک دیسیپلین در نظر بگیریم خودش اجزا و عناصری دارد. البته در برخی ازاجزای این سیستم اختلالاتی وجود دارد، اما مجموعه آن هنوز بیمار نشده است. ۳. بحران در دستاوردهای دانش تاریخ: در این مرحله ما انتظار داریم آثاری تولید شود، ایدههایی تولید شود که بر افراد و جامعه تأثیرگذار باشد. در اینجا هم اختلالاتی وجود دارد. ۴. بحران در نهادهای کارکردی: هر دانش نهادهایی دارد، همه عناصری که در پیوند با دانش تاریخ قرار دارند همه اجزای این دانش بزرگ را تشکیل میدهند که در آنها اختلالاتی وجود دارد. ۵. بحران در تفکر تاریخی: زمانی رخ میدهد که ما نتوانیم ایدههای جدیدی خلق کنیم. ۶. بحران در تاریخنگاری: ممکن است بحران در این مرحله رخ دهد. در گونههای مختلف تاریخنگاری اختلالاتی وجود دارد. ۷. بحران در روابط قدرت و دانش: نظام حاکم چگونه نسبت به تاریخ میاندیشد؟ چگونه دخالت آنها ممکن است بازدارنده باشد؟ من تصورم این است که ما در مسیر بحرانی شدن قرار گرفتهایم، اما هنوز بحرانی نشدهایم.
در ادامه حضرتی نیز توضیح داد: در حوزه سیاست گذاری تاریخی انتقاداتی وارد است و مشکلاتی وجود دارد، اما چون ما متولی آن نیستیم کاری هم نمیتوانیم انجام دهیم و این مسئله مشکلاتی را ایجاد میکند. در صدا و سیما نقالان به جای متخصصان میداندار هستند. اگر تاریخنگاری رسمی هم مشکل دارد به این دلیل است که متولی آن حکومت است. تاریخورزان چه مشکلاتی دارند؟ اینها مشکل جامعه است، اما اینکه بنده در حوزه تاریخ تولید علم میکنم، کتاب مینویسم، در اینخصوص ما اگر کارمان را درست انجام دهیم بحران وجود ندارد. آیا فهم معرفتی ما دربارهی دانش تاریخ درست است؟ ما تا حدودی دچار کجفهمی شدهایم. قدرت دانش تاریخ و رسات آن در چیست؟ کار اساسی مورخان چیست؟ به همین دلیل دچار کجفهمی هستیم و گاهی به سمت جامعهشناسی، گاهی علوم سیاسی و... میرویم. قدرت دانش تاریخ در توصیف عمیق و گسترده است، در ارائه فکت و داده است. ما نباید نظریه آزمایی را مبنا قرار دهیم برای اصل تاریخ. این خطایی است که ما انجام میدهیم. اشکال دیگر این است که مهارتهای ارائه این دادهها را به آنها یاد ندادهایم این کار اول است. سوال اصلی این است که ما مورخان چه کار مهمی را باید در اولویت خودمان قرار دهیم؟ به نظر من در این زمینه دچار مشکلاتی هستیم.
حسن زاده نیز در خاتمه نشست گفت: بحران در روششناسی: توصیف فربه یا اشباع پذیری یک توصیف در چه مرحلهای است؟ اشباع پذیری یعنی ما چقدر از دادهها، اسناد و شواهد را بررسی کنیم میگوییم به مرحله اشباع رسیدهایم (اشباع روشی). یعنی ما اگر موارد دیگر را نبینیم کفایت کند. این نشان میدهد معرفت تاریخی یک ویژگی اشباع پذیری ندارد بحث بعدی حجیت است. ما در تاریخ به دادهها حجیت مطلق نمیدهیم. هر گاه دادههای تاریخی با عقل انسان سازگار نباشد ما میگوییم این دادهها ممکن است خلاف واقعیت باشد. وقتی عقل انسان در مرحله تکامل است، اما دادهها ثابت است ما ناگزیر باید دادهها را تفسیر کنیم. بنابراین تاریخ میشود تفسیر زمانه. دادهها مدام بازخوانی و بازنمایی میشوند. مشکل دیگر این است که معرفت تاریخی نتوانسته است برای خود معرفت سازی کند، در حالی که جامعهشناسی و علوم دیگر مفهوم سازی کردهاند. آیا این در ذات علم تاریخ است یا ما مورخان کوتاهی کردهایم. به نظر من رابطه هر دو رابطه ای رفت و برگشتی استیعنی اگر علمی توانایی مفهوم سازی ذات برای خود ایجاد کند، چنین مشکلاتی وجود نداشت. مشکل دیگر این است که اگر توصیف به نظریه پردازی نرسد ناقص است. ما باید معرفت سازی کنیم و در این مرحله حتما باید نظریه سازی شود. ما چقدر در تاریخنگاری دچار اجماع مورخانه هستیم، برای صحت یک روایت؟ دلایل روشی، اجماع ناپذیری همه مورخان، اشباع ناپذیری دادهها مشکل معرفت تاریخی میباشد.
در پایان نشست، استادان به سوالات مطرح شده پاسخ دادند.
نظر شما