یادداشتی از سیدجواد طاهایی؛

نبرد وجودی حزب اللهی و صهیونیزم/ اراده بزرگ و دوران ساز حزب الله

نبرد وجودی حزب اللهی و صهیونیزم/ اراده بزرگ و دوران ساز حزب الله

حزب اللهی با یک اراده بزرگ و دوران ساز آغاز می کند. پرسش از سلطۀ جهانیِ ناهشیار صهیونیزم. حزب اللهی درگیر نبردی ابتدا منطقه‌ای و جهانی با صهیونیزم جهانی است؛ نبردی وجودی نه حدودی.

خبرگزاری مهر، گروه دین و اندیشه_سیدجواد طاهایی: اینشتین می‌گفت "دوست دارم افکار خدا را بدانم؛ بقیه چیزها جزئیات هستند". اما خود این تمایل اینشتین چیز جزئی و کم اهمیتی نیست، زیرا همه دوست دارند ذهن خدا را بخوانند تا بدانند دنیا به کدام سمت می‌رود و اوضاع چه خواهد شد.

آگاهی به فکر خداوند، نه مهمترین و اساسی‌ترین دانایی، بلکه خود دانایی یا تمام دانایی است و تمایل به آن نیز تاریخی بسیار طولانی دارد. حتی اصطلاح نظریهtheory در یونان باستان حاکی از تمایل رسیدن به دانش خداوندی بود. بعدها این تمایل، دنیوی یا secularized شد اما هیچگاه ضعیف نشد و برانگیزانندگی اش را از دست نداد. مدرن‌ها ماهیتاً همواره طالب این دانش بودند و هیچ گاه از دغدغه آن نرهیدند. مثلاً پوپر می‌گفت علم تجربی science به ایده حقیقت نیاز دارد.

دانایی متکی بر اراده خداوند یا آگاهی به ذهن خداوند یک دغدغه بشریِ ناگزیر و در واقع همان "حقیقت" است که همه ما ابنای بشر در پی نیل بدانیم و هرمیزان از نیل به آن را دانایی می‌انگاریم.

خداوند همواره از طریق رخداد یا حادثه بزرگ incident است که ما را در مسیر دانایی قرار می‌دهد تا به میزانی از آن نائل آییم. لئواشتراوس این حقیقت را به عنوان یک فیلسوف صورتبندی می‌کند: هرگاه سنت فلسفی شکسته می‌شود حقیقت جلوه می‌نماید. اندیشه‌های بزرگ و هوشمندانه تنها در دوره‌های گسست سنت‌ها پدید می آیند. در شرایط گسست و بحران است که می‌توان به شیوه‌های تازه امور جهان را فهمید. حقیقت محصول لحظه‌های بکر تاریخی یعنی لحظه‌های رهایی از سنت‌های نظری است.

حزب اللهی با انتظار برای مواجهه با امر بزرگ بیگانه نبود و وقتی با رخداد، حادثه‌ای غیر از حادثه‌ها، یوم الله، مواجه شد بلافاصله اراده خداوند برای گسست از تاریخ کهنه یا آمر آغازین را درک کرد و به آن ایمان آورد. صرف همین ایمان به ظهور جهان جدید، با همه عوامانگی و غیرمدرسی بودنش، خودش دانایی بزرگ است. زیرا این فرض جدید را در خود دارد که کل دانش انسانی قبلی شایسته تغییر است و حتی می‌تواند به این فرض برسد که علوم اجتماعی مدرن صرفاً ایدئولوژی (آگاهی جهت دار و ابزارین) هستند.

اما فقط این نیست: "دانایی بزرگ" دانایی نیست اگر هربار بیشترخود را به "دانایی واقعی" تبدیل نکند؛ همچون روحی جاری شونده بر روندها و عینیات نفوذ نکند و از طریق آنها خود را هرآیینه بیشتر به عقول بشری عرضه نکند. دانش اصیل و واقعی جزئیت می‌یابد و منتشر می‌شود.

دراین میان، حزب اللهی نیروی تبدیل حقیقت نهفته به واقعیت آشکار، یا دانایی بزرگ به دانایی اجرایی است. زیرا نیروی جدیدالظهوری که در حد او ماندگار و مؤثر باشد دیده نمی‌شود. او معقول به عقل سلیم، مداوم و قدرتمندانه عمل می‌کند. او بطور نسبی در پشت عقلانیت یک دولت نیمه- مدرن پنهان است.

اما راستی را، آیا کسی که از عظمت و دانایی بزرگ خبر می‌دهد خودش عظیم نیست، از دانایی بهره مند نیست؟ کسی که از ظهور ذهن بزرگ خبر می‌دهد بی شک خود بخشی از آن است.

حزب اللهی [و نه اصولگرا، زیرا اصولگرایی یعنی عقب نشینی از آرمان‌های جسورانۀ انقلاب و قناعت ورزیدن به سنت‌ها و عرف‌های محترم] سخت و صادقانه معتقد است که مبتنی بر ذهن (یا ارادۀ) خدا عمل می‌کند. امام خمینی فرض مرکزی همین فرد حزب‌اللهی را بازنمایی می‌کند آنجا که می‌گویند "تمام مقصد برگشتن به یک کلمه است و آن معرفة الله است … مقصد عالی همین است" (صحیفه نور، ج. ۱۹، ص ۲۸۳)، اینکه "قضای خداست که غیرخدا عبادت نشود (صحیفه نور، ج. ۱۸، ص ۳۱۰)". و در این راه "ما مأمور خداوند هستیم" (صحیفه نور، ج .۱۳، صص ۱۳۲-۱۳۳). طبق عقیدۀ امام خمینی، خدا اراده کرده بعد از ۵۰۰ سال خودش را به یاد بشریت بیاورد و جهان را دگرباره موضوع خود و عرصۀ نام خود سازد. صرف این اراده، دوران تاریخی جدیدی می‌سازد.

اما این همه داستان نیست: صرف تصور خداوند تصدیق عدالت است. چون یاد خدا یا تصور خدا بلافاصله به ایده عدالت و محوریت اخلاق منجر می‌شود، پس مشخصه دوران جدید استلزام نبرد با بی‌عدالتیِ جهانیِ صهیونیزم (نه فقط رژیم اسرائیل) است؛ اندیشیده ترین، وسیع‌ترین و سازمان یافته ترین تجربه بی عدالتی در تاریخ نوع بشر.

صهیونیزم همه جهان خارج حزب اللهی یا همه "دگر" اوست: منطقه، آمریکا، جهان، غرب،.... هیچ یک در مواجهت با حزب اللهی قرار ندارند. پس حزب اللهی درگیر نبردی جهانی با صهیونیزم جهانی است؛ نبردی وجودی نه حدودی، در همه عرصه‌ها.

درحالیکه متدینینِ سنت‌گرا (یا گذشته‌گرا) ی نظام به همراه سکولارهای سیاست کشور، به حزب اللهی پوزخند می‌زنند، او عملاً و تدریجاً یک "دیانت موعودگرایانه" را بر سیاست جهان حاکم ساخته است؛ اینک دو نیروی اصلی سیاست جهان، دو روایت متضاد از همین دیانت موعودگرایانه است. نیروی مستقل سومی وجود ندارد. یکی حزب اللهی است و دیگری بدیل صهیونیستی او (اوانجلیست ها، موعودگرایان دولت ساز) که اینک در سیاست آمریکا و بنابراین تا حد زیادی در سیاست غرب حاکم شده اند. با شجاعت و مقاومت بی سابقه خود، حزب اللهی سبب شده صهیونیست- پروتستانت ها بر آمریکا حاکم شوند، یا بگوییم، حاکمیتِ هوشمندانۀ پنهان آنها بر آمریکا آشکار شود.

حزب اللهی موجب شده که عنصری دقیقاً ضد خودش و نه ضد افراد و افکار و جریانات دیگر، و این خیلی مهم است، در سیاست جهان تعیین‌کنندگی بیابد؛ وقتی دشمن اصلیِ تو نه فقط خود را از پرده برون می‌آورد، بلکه آشکارا همه نیرویش را علیه تو یک‌کاسه می‌کند، یعنی تو نیز خیلی قوی شده‌ای و نه فقط این، بلکه تو هم‌عرض او شده‌ای! قدرت یک چیز است، آشکارگیِ قدرت چیزی دیگر.

تقویت حزب‌الله و المثنای صهیونیست او در سیاست جهان، لامحاله درحکم تضعیف سیاست سکولار و غیردینی است؛ ۴۰ سال است که این دو جلو می‌آیند و قوی می‌شوند و آن یک عقب می‌رود و ضعیف می‌شود. اما در این میان، حزب‌اللهی تنها عامل عمودی و بلکه اساساً تنها عامل یا کارگزار agency در جهانِ late modern است. چرا تنها کارگزار و تنها عامل؟ زیرا معارض اوانجلیستِ او در انفعال قرار دارد و رفتارهایش گرچه قدرتمندانه اما واکنشی است.

تفکر حزب‌اللهی و خود او [فرد حزب‌اللهی با ایدۀ حزب‌الله یگانه است و یکی به دیگری اشاره دارد] حتی اگرنه بخاطر آغازگاه‌هایش، بخاطر نتایجش معتبر و معقول است: حزب‌اللهی با یک اراده بزرگ و دوران‌ساز آغاز می‌کند؛ پرسش از سلطۀ جهانیِ ناهشیار (هژمونیک) صهیونیزم. پرسش از صهیونیزم به حزب‌اللهی عقلانیت، حقانیت و دلیلِ بودن می‌بخشد. پرسش از صهیونیزم، از بزرگترین ستم بشری، به حقانیت ایجاد دولتی برای نابودی آن منجر می‌شود. حزب‌اللهی نشان داده که دانایی بزرگ به اراده بزرگ و آن در صورت پایمردی، به قدرت بزرگ منجر می‌شود.

اما چیزی که هست، اگر حزب‌اللهی مستظهر به فهم و دانشی بنیادین باشد، پس مخالفان دنیادوست او در سیاست ایران بی‌بهره از دانایی (دانایی سیاسی جدید) و نابالغ هستند. مخالفان باسواد حزب‌اللهی به دنبال تحولات جهانی حرکت می‌کنند اما همین تحولات به دنبال حزب‌اللهی حرکت می‌کند؛ به دنبال عزم او برای گسترش آرمان‌هایش و دفاع از آنها؛ تحولات سیاست جهان واکنش به عمل آرمانگرایانه حزب اللهی اند. پس، عقیده یک حزب‌اللهی در واقع، دانایی است؛ دانایی به نیروی تاریخیِ ژرفی که به پیش می‌رود و ناموس جهان جدید است. زیاد فرقی نمی‌کند که حزب اللهی مالک آن دانایی بزرگ باشد یا حامل آن.

حزب اللهی در نهایت خود کیست و در چه فردی تجسم کامل می‌یابد؟ حزب‌اللهی در نهایت، همان آقای خامنه‌ای است؛ او فرد نیست، ایده‌ای فراگیرنده است و پیروان و شهیدانش، تقویت‌کنندۀ فراگیرندگیِ او. هربار سخن او گسترش دانایی به اراده مقدس جدید است. پس در فرمان آقای خامنه‌ای فرمان خداوند و ارادۀ او جاری است. اگر بشود در فرصتی دیگر خواهیم گفت که چگونه آقای خامنه ای همۀ فضائل تاریخ ایران است که تجسم انسانی یافته؛ اینکه چگونه او به تنهایی ایرانِ افراخته است. پیشوا به تنهایی واقعیت ایران وقانون ایران است؛ امروز و همیشه…. خداوند مرا ببخشاید که بخاطر جامعه مدنی پیرامون خود! جرأت ندارم بیش ازاین در ستایش او بگویم.

به هر روی، حزب‌اللهی نه فقط آگاه به چرخش زمانه است بلکه مطابق منطق آن عمل می‌کند و نه حتی این، بلکه بر روی آن نشسته و از آن بهره می‌برد. در مثال، او نه فقط از وجود اسب آگاه است، نه فقط به استلزامات اسب‌داری واقف است، بلکه سوار بر اسب است و اسب (تحولات جهانی) متأثر از اراده اوست.

حزب‌اللهی فقط فکر خدا را نمی‌داند؛ حتی فراتر از تبلور فکر خدابودن، او خودِ فکر خداست که می‌خواهد بر جهان جاری شود؛ غیر از او، غیر از فکر خداوند، بقیه چیزها جزئیات هستند. این داوری از آن روست که در تعالیم مذهب تشیع، حقیقت قرین مرد حقیقت است و حتی خداوند به امام (نماینده حقیقت در زمین) بیشتر از حقیقتی که مبلغ آن است دوستی و محبت می ورزد. امام سخن خدا را نمی‌گوید، خدا سخن امام را می‌گوید، آن را متعلق به خود و از آنِ خود می‌داند.

شخص حزب اللهی خود بزرگترین اراده خداوند است؛ او بزرگ‌تر از فلسفه اش است. حزب الله مدیون حزب اللهی است نه برعکس. حقیقتی بزرگ‌تر از او در دوره جدید وجود ندارد. کسی که ۴۰ سال است باسوادها او را تحقیر می‌کنند، تبلور همه ظرفیت‌های تاریخ ایران، ایرانِ تمام است؛ اوج ممکن ایران یا پایان تاریخ ایران. حزب اللهی در ایران حضور ندارد، ایران در او حضور دارد.

اوج داناییِ ایرانی، دانایی و وقوف ایرانیان اندیشنده به حزب اللهی است. درحالیکه ما به حضور او در سیاست ایران رأی ندادیم!، او حضور تاریخ ایران را در سیاست جهان رقم زده است.

در این یادداشت، حزب اللهی همزمان به مثابه اوج امر ایرانی و اوج امر دینی درک شد. در واقع حزب اللهی با خون و عرق خود می‌رود که نظریه بزرگی را اثبات و آشکار کند: در گستره جهان، در گستره تاریخ جهانی، ایران جسم دین است و دین روح ایران. پس رابطه این دو رابطه نزدیکی نیست، رابطه این همانی است؛ رابطه جسم و جان. این، چیزی فراتر از گزاره مشهور دیانت ایرانی عین سیاست ایرانی و سیاست ایرانی عین دیانت ایرانی است. کل دین ایرانی است {تاریخ امر شهودی در جهان، تاریخی ایرانی است} و کل ایران دینی.

اگر پروژه جهانی حزب اللهی به ثمر برسد و صهیونیزم جهانی آشکارا ضعیف شود، نوبت به پوزخند او می‌رسد زیرا ثابت می‌شود کل سنت گرایان یا گذشته گرایان و دنیا دوستان یاسکولارهای سیاست ایران "ایرانیت" شأن ناقص و نابالغ است.

نهایتاً حزب اللهی می پرسد: آیا ایرانیِ تمام، یک ایرانی قاعد است یا قائم و اینکه یک ایران غیر جهانی، چقدر ایران است؟

کد خبر 4566241

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha

    نظرات

    • اسمعیل ابراهیم پور IR ۱۵:۲۳ - ۱۳۹۸/۰۱/۰۷
      0 0
      جدی است.