به گزارش خبرنگار مهر، حجت الاسلام والمسلمین سیدعلی طالقانی، عضو هیئت علمی مرکز تخصصی آخوند خراسانی در دومین کارگاه معرفت شناسی فقه که در دفتر تبلیغات اسلامی خراسان رضوی برگزار شد، گفت: معرفت شناسی توصیفی عبارت است از توصیف معرفت شناسی دیگران و معرفت شناسی هنجاری یعنی آن گونه که سزاوار است. با فرض اینکه دوستان آشنایی کافی با معرفت شناسی اصولیان شیعه دارند در این بحث تمرکز ما بیشتر بر اهل سنت خواهد بود و مبنای بحث چهار کتاب متفاوت معتزلی و اشعری است؛ «البرهان» «المستصفی» «العمد» از قاضی عبد الجبار و «المعتمد» ابو الحسین بصری که هر دو از بزرگان معتزله هستند. همچنین موضوعی که به آن میپردازیم، منابع و امکان معرفتی خواهد بود.
وی افزود: ابن خلدون جریان اصولیان را به سه دسته متلکمین و حنفا و جامع تقسیم میکند. این جریان شناسی معروف است و تا امروز هم کسانی مثل علی جمعه از همین تقسیم استفاده میکنند. یکی از شباهتهای متکلمان و اصولیان فرضیاتی و پیشافقهی بودن است. متمکلمان پیشا فقهی عمل می کردهاند و حنفاء، پسا فقهی. گرایشی که امروزه به دنبال کاستن از حجم اصول فقه هستند هم نگاهشان پیشا فقهی است ولی اصول را خادم فقه میدانند. در گرایش سوم، هدف، استخراج اصول پیشا فقهی است و گرایش چهارم که به دنبال کاستن حجم اصول است، در حقیقت از قبیل همان جریان پیشافقهی اول است. گرایش پنجم که در بین امامیه هم طرفدار پیدا کرده است، تنظیم اصول فقه بر پایه مقاصد شریعت است. ما در فقه باید مقاصد شریعت را کشف کنیم و روش شناسی آن در اصول باید بحث شود.
این محقق و نویسنده کشورمان با بیان اینکه من کسی در قواره غزالی که تمام نظام معرفتی دینی اش را بسازد و سازگار کند، نمیشناسم، اظهارداشت: غزالی آدمی جامعی است که فلسفه و فقه و کلام دارد و نظام معرفتیاش با هم سازگار است. من در امامیه آدمهایی در این قد و قواره نمیشناسم که توانسته باشند به طور جامع سازگاری معرفتی ایجاد کنند. از نظر معرفتی چهار بحث دارند؛ کتاب (که بحثهای مفصلی مثل نسخ دارند که ما نداریم یا من ندیدم)، سنت، اجماع (که هم پوشانی داریم چون ما هم معصوم را وارد اجماع میکنیم و به همین واسطه آن را حجت میدانیم). عقل (بحثهای عقلی را با همان نگاهی که ما اسمش را غیر مستقلات عقلی میگذاریم، دنبال میکنند. یعنی لوازم عقلی یک حکم شرعی است.
وی بیان کرد: یکی از زیباییهای ذوقی غزالی این است که کتابش را به چهار قطب تقسیم میکند؛ الثمره و المثمر و استثمار و المستثمر. در واقع فقه را به یک درخت تشبیه میکند. کاری را که ما امروز میخواهیم انجام دهیم، غزالی به خوبی ده قرن قبل انجام داده است. مباحث حکم شناسی در بخش اول میآورد، در بخش دوم بحث منابع معرفت را میآورد، در بخش سوم شیوه میوه گرفتن و روش شناسی را توضیح میدهد که قیاس در اینجا جای دارد و در نهایت شرایط مستفتی و باغبان. خیلی تعبیر خوش ذوقی است. چه بگوییم؟ آیا حتماً باید شیعه باشد (!!!)
طالقانی در مورد نقاط مشترک معرفتی اصویان شیعه و سنی گفت: منابع معرفتی کتاب، سنت، اجماع و عقل است. گزارههای عقل مستقل در فقه بسیار محدود و از تعداد انگشتان یک دست تجاوز نمیکند. خطاناپذیری منابع معرفتی. اهل سنت اجماع امت را معصوم میدانند و شیعه اجماع همراه با معصوم یا حاکی از رأی معصوم را حجت میداند. خطاناپذیری معرفت. دلالت شناسی عقلی را به رسمیت میشناسند.
در ادامه طالقانی به بررسی اجمالی مباحث و فصلهای این چهار کتاب یعنی شرح العمد، المعتمد، البرهان و المستصفی پرداخت.
وی با اشاره مختصری به تارخچه کتابهای مورد بحث داشت و گفت: بنا به گزارش ابن خلدون بهترین کتاب متکلمین «البرهان» جوینی و «المستصفی» غزالی است و بهترین کتاب حنفاء و فقهاء، کتاب العمد و شرحش المعتمد است. وی در ادامه افزود: از «العمد» چیزی نخواهیم خواند و در معرفت شناسی عمومی از البرهان در بخش العلوم و مدارکها شروع میکنیم. ابوالحسین بصری در کتاب خودش (المعتمد) منابع معرفتی را به ترتیب با اجماع آغاز میکند، سپس سنت و بعد برائت عقلی. برای من همیشه سوال بود که چرا فقهای امامیه تمام بحثها را با اجماع آغاز میکنند، پاسخش را در کلام ابوالحسین بصری یافتم که تصریح میکند اول باید سراغ اجماع رفت، چون اگر اجماعی باشد، دیگر تمام است و لازم نیست وقت بگذاریم و سراغ روایات و… برویم.
عضو هیئت علمی مرکز تخصصی آخوند خراسانی تصریح کرد: یکی از بهترین دفاعها از حسن و قبح شرعی را جوینی و غزالی کردهاند. میگویند افعال متصف به حسن و قبح نمیشوند؛ حکم متصف میشود و حکم، همان خطاب است. حکمای ما هم دست کم از زمان ابن سینا به دنبال حسن و قبح عقلایی رفتند که به آرا محموده منتهی میشود و با حسن و قبح عقلی معتزله متفاوت است. علامه طباطبایی و شهید مطهری و دیگران هم همین طور، قائل به حُسن و قبح عقلایی هستند. این با نظر واقعی گرایانه حسن و قبح عقلی در معتزله متفاوت است.
وی افزود: قاضی ابوبکر، یعنی باقلانی، عقل را صرف یک قوه شناختاری نمیداند؛ بلکه دانستن یک سری معلومات و علوم میداند. میگوید عقل، یعنی علوم. اگر انسانی اینها را نداند، عاقل نیست. منظور از این علوم، علوم نظری نیست؛ بلکه علوم ضروری یا فطری (و نه بدیهی) است. یعنی شما نمیتوانی از صفر شروع کنی. اینجا با افلاطون همراهی میکند، نه ارسطو. ارسطو میگوید ما یک لوح سفید نا نوشتهایم. در روایات ما هم همینطور است، ما لوح سفید نانوشته نیستیم. زبان شناسی چامسکی هم همین را میگوید. یک دیدگاه دکارتی است. ژرف ساخت زمان مشترک بین انسانها و ذاتی آنها است، تفاوت زبانها در روساخت است. پس منظور از عقل، علوم نظری نیست؛ علوم ضروری است، آن هم نه همه علوم ضروری. به عنوان مثال علوم حسی که از ضروریات است، ممکن است برخی کسی که اختلال حواس دارد، نباشد ولی آسیبی به عاقل بودن او نمیزند. پس از نظر باقلانی ضروریات به محسوسات و معقولات تقسیم میشوند.
نظر شما