خبرگزاری مهر - گروه استانها: ارگ تاریخی بم با بیش از ۲۵۰۰ سال قدمت نقش قابل توجهی در تاریخ و فرهنگ ایران زمین ایفا کرده است و بارها کشور را از گزند متجاوزان در امان نگه داشته است، داستانهای خیره کننده ارگ بم در زمان تجاوز آقا محمد خان قاجار و کشته شدن لطفعلی خان زند در اثر خیانت و عجایب این قلعه بزرگ تاریخی همیشه در اذهان ایرانیان بوده است.
این بزرگترین بنای خشتی جهان این روزها سر از ویرانیهای زمین لرزه سال ۸۲ بم بلند کرده است و کوچه پس کوچهها و حصارها و باروهایش پر شده است از مسافران، گویی مسافران نوروز امسال بار دیگر ارگ بم را در گوشه قلبشان به یاد آوردهاند و ارگ تاریخی و سر بلند بم را به قلب تپنده گردشگری کشور تبدیل کردهاند.
هم اکنون ارگ بم در صدر بازدید دو میلیون مسافری قرار گرفته که طی روزهای گذشته از استان کرمان بازدید کردهاند و این روند با اشتیاق همچنان ادامه دارد، این ارگ این روزها مردم بم را به یاد روزها عظمت و اوج گردشگری بم میاندازند و این نوید را میدهد که ارگ بم بار دیگر زنده شده است و بم نقش گردشگری خورد را باز مییابد.
ارگ بم یکی از عجایب معماری جهان
ارگ بم بر بلندای صخرهای سترگ، درجنوب رودخانه پشت رود جا دارد و شهر بم و دیوار شهربست قدیم آن در جنوب ارگ و درفاصله میان رودخانه پشت رود و رودخانه دیگری شکل گرفته است و امروزه بسترود به خیابانی میان شهری بدل شده است.
ارگ بم عضوی از منظومهای بزرگ از بناهای تاریخی است که آن را در میان گرفتهاند؛ شهر باستانی دارزین با قدمتی در حدود هزاره اول پیش از میلاد در اراضی شمال غربی بم امروزی برپا بوده و هنوز کوشک های میان محلههای شهردوران قرون اولیه اسلامی در آن بر پامانده اند و تنها قریه کوچکی در حوزه غربی آن آباد است؛ قلعه دختر در شمال رودخانه پشت رود و در جنوب آن بنای چارطاق و ساختمان کوشک و پیر علمدار و همچنین در مشرق و نزدیکی ارگ، بنای تاریخی مسجد حضرت رسول بر پیرامون فضای ارگ برپا بودهاند. هرچند که پیشینه این بناها سالیابی نشده است، با این حال قدمت آنها، از قرون اولیه دوران اسلامی تا دوره ایلخانی قابل تخمین به نظر میرسد.
در متون تاریخی؛ پیدایش ارگ بم را به بهمن بن اسفندیار نسبت دادهاند و او را اردشیردرازدست از شاهان دوران هخامنشی قلمداد کردهاند. در سیمای برخی از برشهای ارگ نیز لایههای ساختمانی بیشماری نمایان است که گویای ساخت و سازهایی مکرر در ارگ و تأییدی بر درستی تخمین قدمت متون تاریخی است.
ارگ بم طی عمر طولانی خود، بارها مورد مهاجمه ها، جنگها و محاصرههای طولانی دشمن تخریب و ویرانی بوده و نشانههای شاخصی از ویرانیهای آن در دست است. با این حال هر باربالنده تر از گذشته برای استقرار نسلهای بعدی انتخاب شده، مرمت شده و گسترش یافته است.
ارگ بم تا ۱۵۰ سال قبل مسکونی بوده است
ساکنان ارگ بم در حدود یکصد و پنجاه سال پیش، برای آخرین بار مأوای ارگ را ترک نموده ودرون باروی شارستان و در میان باغها و نخلستانهای بیرون از شهر سکنی گزیدند. وسعت ارگ بم به بیست هکتار میرسد جز باروی شارستان که درحوزه شمالی به باروی ارگ نزدیک است و به فاصله اندکی از باروی ارگ جا دارد. در حوزه جنوبی چهار بارو بخش فراز کوه سنگی را احاطه کرده است که به احتمال زیاد راستای هر بارو نشان دهنده گسترش حاکم نشین ارگ در دورهای از تاریخ است.
ساختمان ارگ بم در شکل توسعه یافتهاش از دو بخش مردم نشین و حاکم نشین تشکیل شده است. در فضای شمالی بیرون ارگ، بنای گنبد بزرگ یخدان و در نزدیکی آن دیواره رفیع یخ چاوون جا دارد.
بخش حاکم نشین بر فراز قله صخره و در شمال ارگ جا دارد و متشکل از بناهایی است، همچون؛ برج اصلی، چهارفصل، خانه حاکم، چاه آب، حمام، خانه رئیس سرباز خانه (ساختمان معروف به آسیاب بادی)، سرباز خانه، دروازه (ساسانی) و برج و باروی این مجموعه را شامل میشود. گفتنی است که جز بنای آسیاب بادی، دیگر بخشهای حاکم نشین بر باروهایی سنگی با بلندی نزدیک به هفت متر استوار شده است که در زیر روکش کاهگلی پنهان مانده است، چنین به نظر میرسد که در لایههای مانده در محدوده باروی سنگی به ویژه در سطوح زیرین آن کهنهترین بخش حاکم نشین باشد. در بخش شرقی حاکم نشین دروازه مسدود شدهای است که آن را کد کرم (خانه کرم) میخواندند و وجود این پدیده را سندی بر جا مانده از داستان هفتواد تلقی نمودهاند.
فضای مردم نشین یا عامه نشین با حصاری بلند در راستای شرقی غربی از بخش حاکم نشین جداشده و دسترسی این دوبخش به یکدیگر از راه دروازهای است که از شمال بنای میر آخور به سرباز خانه حاکم نشین میرسد. بخش مردم نشین را به دورهای از گسترش ارگ نسبت دادهاند، با این حال این دوبخش در میان باروی حصینی با ۳۸ برج بزرگ و کوچک جای دارد که یکپارچه به نظر میرسد وتنها دروازه این مجموعه در میان باروی جنوبی مردم نشین جاسازی شده است فضای مردم نشین شامل دروازه ورودی، بنای سردروازه، راسته بازار، مسجد جامع، بنای زورخانه (مقبره)، ساباط و خانه جهودا، میدان تکیه، مسجد پیامبر، حمام، مدرسه (خانقاه)، اصطبل، بنای میراخور و محلههای مسکونی است.
در کاوشهای سالهای اخیر در فضای دروازه اسپیکان که در باروی شارستان و در شمال غربی ارگ واقع است، تأسیسات آب رسانی مخفی ارگ آشکار شد. آب دو رشته قنات در ساختمان پخشگاه همجوار با این دروازه، چند بخش شده و بخشی از آن از طریق تنبوشه به ساختمان شترگلو واقع در خندق غربی می رسیده و به میان ارگ هدایت می شده و در ساختمان حمام بخش غربی مردم نشین ظاهر می گردیده است.
این شهر قدیمی در محوطهای محصور در شمال شرقی شهر کنونی بم، که بر روی سنگی به ارتفاع حدود دویست ذرع قرار دارد و بزرگترین قلعة سالم ایران است. این قلعه از دو قسمت تشکیل شده است: قسمت شمالی که بر روی تپهای سنگی و مرتفع قرار دارد، و قسمت جنوبی که در گودی واقع است. در دورة قاجاریه، به لحاظ عظمت قلعه، اعتمادالسلطنه آن را "قلعة خدای آفرین" ضبط کرده است.
ارگ بم در شاهنامه فردوسی
امروز همة قسمتهای این ارگ، به صورت آثار باستانی نگهداری میشود، و قسمتی از شمال آن بازسازی شده است. شهر قدیمی ظاهراً تا ۱۲۵۳ مسکونی بوده، و پس از آن بتدریج از سکنه خالی شده است.
فردوسی نیز در شاهنامه از این بنا یاد میکند به نوشتة فردوسی، هفتواد پس از کشتن یکی از امرای محلی، بر سر کوهی نزدیک کجاران دژی ساخت که احتمالاً نخستین پایههای قلعة بم بود، چون در آن نزدیکی جز کوه سنگی که امروزه ارگ بم بر روی آن است، کوهی دیده نمیشود.
فردوسی رویداد تاریخی لشکرکشی اردشیر را با افسانة شگفت انگیزی در هم آمیخته است؛ برای مثال از دختر هفتواد "اختر" (بخت و اقبال) سخن گفته که به پنبه ریسی می پرداخته است.
او با پرورش کرمی در دوکدان و استفاده از فَره «اختر» (اقبال) کرم، توانسته بود طرازی فراوان بریسد که سبب ثروتمند شدن هفتواد شده بود. بنابر مطالب شاهنامه قلمرو هفتواد که شاه آن منطقه شمرده میشد، از دریای چین تا کرمان بود.
طبق مطالب کارنامة اردشیر بابکان، هنگام لشکرکشی اردشیر به گذاران، هفتواد بر بومِ سِند و مکران و دریای پارس نیز فرمانروایی داشت. اردشیر بی شک از راه سیرجان – دارزین یا جیرفت – دارزین به بم لشکر کشیده است. چون لشکر دوازده هزار تنی او نمی توانسته است از مسیر بدون آب و چمنزار پیشروی کند، در شاهنامه بارها از واژة آبگیر در مسیر این لشکرکشی سخن به میان آمده که ظاهراً مقصود هلیل رود یا رود لاله زار است.
ارگ بم در برگ برگ تاریخ ایران زمین نقش داشته است و امروز نیز نگینی درخشان است بر پیشانی استان پهناور و تاریخی کرمان.
داستان آقا محمدخان قاجار و لطفعلی خان در ارگ بم / ببندید که دستان ایران را بستید
لطفعلی خان زمانی که از کرمان به سمت بم فرار کرد سه نفر همراه وی بودند، یکی از سه همراه لطفعلی خان، جهانگیرخان سیستانی پسر حاکم بم بود که امید بسیار و وعده یاری از طرف پدرش به او داده بود. جهانگیرخان در طوفان شن گم شد. دو روز بعد در سحرگاه وقتی لطفعلی خان به تنهایی دروازه ارگ بم را کوفت و به درون رفت، محمدحسین خان حاکم بم سراغ پسرش را از او گرفت و شنید که جهانگیرخان به دنبال او خواهد رسید.
لطفعلی خان خسته و پریشان در تالار ارگ سر به بالین گذاشت. لیکن طالع او دیگر در فلک سعد نبود با شیهه ناگهان غران اسبی که به اندازه شبدیز شهرهی تاریخ است، سراسیمه برخاست از پنجره رفیع به درون اصطبل جهید و به پشت اسب نشست تا بگریزد. لیکن تمام بامهای اطراف و درهای اصطبل پر از مردان ستیزه جو با شمشیر او را در محاصره داشتند.
حاکم به تصور دستگیری پسرش جهانگیرخان توسط آغامحمدخان، قصد گرفتاری لطفعلی خان و معاوضه او با پسرش داشت. لطفعلی درمانده، با اسب به بلندی سکوی میان اصطبل جهید. شمشیر بران نیاکان را برکشید و نبردی بی امان و کم نظیر را در تاریخ یک تنه با صدها مرد کینه جو آغاز کرد.
به روایتی مشکوک تا غروب در اطراف سکوی اصطبل از کشته پشته ساخت اما با آن دلاوری پرآوازه میتوان جنگیدن او را تا صلات ظهر پذیرفت؛ تا وقتی که حاکم از فراز عمارت حکومتی فریاد برآورد و اسب او را نشان داد. غرّان یاور و شفیق دیرینه لطفعلی خان با آن خیزشهای معروف و چرخشهای جنگاورانه ناگهان بر روی پا فرود آمد. تیغی تیز، پی ستبر غران را درید و آن شمشیرزن بزرگ فروغلتید. دیگر توانی برای رزم بدون غرّان بر خود نمیدید. معصومانه و غریب دستانش را پیش آورد. این جمله معروف و به یادماندنی از اوست: - ببندید، که دستان ایران را بستهاید.
لطفعلی خان که به حاکم بم پناه برده بود دگربار دچار خیانت گردید. خان جوان زنددر روز چهارشنبه پنجم ربیع الثانی سال ۱۲۰۹ پس از روبرو گشتن با حمله یاران حاکم بم و در حالی که تنها و بی یاور مانده بود به مبارزهای دلیرانه برخاست و سرانجام هنگامی که بر اسبش نشست تا از مهلکه بگریزد دشمنان، بر پاهای اسب محبوب او با شمشیر زدند، حیوان به زانو افتاد ولی سوارش که از سرنوشتش آگاه نبود او را هی کرد، اسب روی پای بریدهاش ایستاد ولی از درد تاب نیاورد و به زمینافتاد.
دیدن صحنه قطع شدن پاهای اسب چنان در روحیه شاه جوان تأثیر سهمگینی گذاشت که دیگر در برابر دشمنان هیچ ایستادگی نشان نداد.
نظر شما