به گزارش خبرنگار مهر؛ اتفاقات تلخ ابتدای سال جاری، اهالی هنر و ادب را به واکنشهایی در این باب کشانده است. فریده ترقی داستان نویس جنوبی ساکن جزیره زیبای کیش ومتولد شهرستان نیشابور است. از او تا به حال مجموعه داستان «عبور از نقطه تلاقی» منتشر شده است. متن یادداشت او به این شرح است:
اصلاً قرار نبود عمو نوروز نامهربان باشد، از آن سالهای دور دور تا به حالا، همیشه صبور بود، دوست داشتنی، لبخند به لب داشت، نرم و آرام میرسید، چاروق هایش را کنار هم جفت میکرد، شاخه گلی در گیس بافته ننه سرما میگذاشت، دست نوازشی بر سر شاخههای لخت درختان میکشید، نگاهی شوخ بر خاک نم کشیده میانداخت، چشمکی به خورشید میزد و میرفت، پشت بندش برفها آب میشدند، حیات جان میگرفت، اگر باران بود، رنگین کمان هم بود! پای هر قدمش زمین رنگارنگ میشد، سبز و قرمز و سفید و صورتی، قناریها، قمریها، مرغ عشقها برای جفت خود دلبری میکردند، بوی عطر شکوفهها و سبزههای نو رسته جانوران خواب مانده در سرمای زمستان را بیدار میکرد.
اما امسال فرق داشت، دارد …ابرهای ضخیم سیاه روی خورشید را پوشانده اند، برف و باران تمامی ندارد، رعد پشت رعد، باران، سیلاب…شاید امسال ننه سرما به قاعده همیشه خوابش نبرده، شاید بلاخره با هم گپ و گفتی داشته اند، سفره دلشان را برای هم باز کرده اند، این از خواب سنگین ننه گلایه کرده، او از خستگیها و چشم انتظاری هایش، این ناراحت برخاسته در را بر هم کوبیده، چاروق هایش را با عصبانیت پوشیده، بی نگاهی به پشت سر با گامهای سریع، رفته، آن دلش شکسته و های های گریه اش بلند شده، نمی دانم....بد کردی عمو نوروز، خود خواهیت کار دست تمام کسانی داد که عاشقانه دوستت داشتند، برگرد و به پشت سرت نگاهی بینداز، دختر بچههایی که هر سال این وقت لباس نو به تن داشتند، گیسهای شانه زده، گل زده…لبخند به لب، در عطر هوای بهاری میرقصیدند، پولهای عیدی شأن را بهم نشان میدادند و برایش نقشه میکشیدند…عروسکهایشان بر سطح آبهای خروشان و گل آلود شناور مانده است.
زنها تازه لچک از سر باز کرده بودند، کمر خسته شأن را کش و قوسی داده بودند، نگاهی از سر رضایت به پنجرهها و فرشهای تمیز انداخته بودند که آسمان ترکید و فردایش آب گل آلود تا سقف خانه شأن بالا آمد، بوی خوش شیرینی خانگی، سبزهها و گلهای نو رسته، در زیر آب و گل دفن شد، خاطره قدم زدنهای دو نفره در گیر و دار تلاش برای مقابله با طغیان آب کابوس شدند! حالا دیگر، دیدن ابرهای تیره در این سرزمین خشک و کم آب، شادی آور نیست، ترسناک است! شاید هم، بلاخره دل آسمان در گذر از کوهها و دشتها و شهرها و کشورها گرفت، اینجا که رسید، طاقتش طاق شد، ترکید! بارانها و بارانها… خنده را از لبها برد و فریاد کمک جای شاد باش عید را گرفت، اصلاً قرار نبود عمو نوروز نامهربان باشد
نظر شما