۳ دی ۱۳۸۲، ۱۱:۲۷

فلسفه هنر ازديدگاه ابن عربي

دكتر نصرالله حكمت : هنر عظيم ترين دليل راهنمايي به سوي خداوند است

دكتر نصرالله حكمت : هنر عظيم ترين دليل راهنمايي به سوي خداوند است

صدو دهمين نشست كتاب ماه ادبيات و فلسفه روز گذشته با حضور دكتر نصرالله حكمت و سخنراني او تحت عنوان «فلسفه هنر ازديدگاه ابن عربي» برگزار شد.

تعبير فلسفه هنر ممكن است در يك قلمرو خاص مقبول و پسنديده باشد . در دوره جديد تعبير فلسفه هنر جا افتاده و مقبول است ، اما در عرفان ابن عربي چنين تعبيري پذيرفتني نيست ، زيرا معرفتشناسي ابن عربي پايگاه معرفتشناسي حكمت مشاء را به مركز ديگري منتقل مي كند

به گزارش خبرنگار فرهنگي « مهر» دكتر حكمت در آغاز سخنراني خود گفت : پيش از ورود به بحث درباره فلسفه هنر از ديدگاه ابن عربي لازم است كه چند مقدمه كوتاه را متذكر شوم  : (1) تعبير فلسفه هنر ممكن است در يك قلمرو خاص مقبول و پسنديده باشد . در دوره جديد تعبير فلسفه هنر جا افتاده و مقبول است ، اما در عرفان ابن عربي چنين تعبيري پذيرفتني نيست ، زيرا معرفتشناسي ابن عربي پايگاه معرفتشناسي حكمت مشاء را به مركز ديگري منتقل مي كند . توضيح اين كه ، در حكمت مشاء عقل پايه حكمت شناخته شده است ، اما ابن عربي به نقد عقل و فلسفه پرداخته و پايگاه ادراك انسان را از عقل به قلب منتقل مي كند . به بيان ديگر، معرفتشناسي ابن عربي  بهايي براي عقل فلسفي قائل نيست . هنر در ديدگاه ابن عربي كاري پيامبرانه و خدايي است ، لذا تعبير فلسفه هنر ، يعني تبيين معقوليت هنر نزد وي قابل قبول نيست . قصد  من در اين جلسه اين است كه نظر ابن عربي  را درباره آن چه كه امروزه تحت عنوان فلسفه هنر از آن بحث مي شود بيان كنم .

ابن عربي درباره هنر  فصل و كتاب مستقلي را به نگارش در نياورده است . البته اين بدان معنا نيست كه وي درباره هنر چيزي نگفته است . ابن عربي ، به ويژه در كتاب « الفتوحات المكيه » درباره مولفه هاي هنر سخنان فراواني دارد

(2) بحث درباره فلسفه هنر از مسائل بارز و برجسته عرفان ابن عربي نيست ، يعني وقتي ما آثار ابن عربي را كه بسيار زياد هم است مطالعه كنيم مشاهده خواهيم كرد كه در باب انسان شناسي، اسماء و صفات الهي، زيبايي وعشق، و ... فصل مستقلي به آنها اختصاص داده شده است و حتي در برخي ازاين موارد كتاب مسقلي توسط ابن عربي نوشته شده است ، اما ابن عربي درباره هنر  فصل و كتاب مستقلي را به نگارش در نياورده است . البته اين بدان معنا نيست كه وي درباره هنر چيزي نگفته است . ابن عربي ، به ويژه در كتاب « الفتوحات المكيه » ( بخشهايي از اين كتاب توسط دكتر محمد خواجوي به زبان فارسي ترجمه شده و انتشارات مولي آن را به چاپ رسانده است) درباره مولفه هاي هنر سخنان فراواني دارد كه سعي خواهم كرد آنها را به طور اجمالي بيان كنم .

در زبان عربي امروز كلمه « فن» به معناي خاص هنر به كار مي رود ، اما در عصر ابن عربي كلمه « فن» به معناي " نوع " ، " گونه "، و " صناعت " به كار مي رفت . واژه اي كه در روزگار اين عربي دقيقا به معناي هنر به معناي خاص به كار مي رود كلمه « صنعت» است

(3) واژه هنر در ادبيات فارسي داراي معاني مختلفي است كه مجال طرح آنها را ندارم ، اما اگر قرار باشد درباره هنر از ديدگاه ابن عربي بحث كنيم - با توجه به اين كه سخنان وي به صورت پراكنده مطرح شده است - تحت چه مدخلي بايد به دنبال آن بگرديم . در زبان عربي امروز كلمه « فن» به معناي خاص هنر به كار مي رود ، اما در عصر ابن عربي كلمه « فن» به معناي " نوع " ، " گونه "، و " صناعت " به كار مي رفت . واژه اي كه در روزگار اين عربي دقيقا به معناي هنر به معناي خاص به كار مي رود كلمه « صنعت» است . واژه « صنعت» در عرفان ابن عربي ، به ويژه در كتاب « الفتوحات المكيه» ، دقيقا به معناي « techneh » يوناني به كار مي رود . يعني شامل دو عنصر تعيين كننده است : (الف) ساخته دست انسان است ، و در اين مصنوع (ب)  زيبايي، ابداع، خلاقيت، هماهنگي  و هارموني وجود دارد . با جمع اين دو عنصر ما به مفهوم « هنر» نزد ابن عربي مي رسيم . وي در جاي جاي آثارش درباره مدلول اين واژه ( صنعت) سخن گفته است . پس براي مطالعه ديدگاه ابن عربي درباب هنر بايد به دنبال مطالبي بود كه وي با واژه « صنعت»  از آن ياد كرده است .

دكتر حكمت پس از طرح نكات ايضاحي بحث اصلي خود را چنين آغاز كرد : اگر از ابن عربي بپرسيم كه « هنر چيست؟ » وي پاسخي بدين پرسش نخواهد داد ، يعني به تعريف هنر نمي پردازد .  به بيان ديگر، وي تعريفي از چيستي هنر ندارد ،  زيرا وي معتقد است بزرگان عرفان هرگز به تعريف اشياء نمي پرداختند و اهل تعريف منطقي نبودند . اينان فقط به لوازم، نتايج ، صفات ، و ويزگيهاي افراد مي پرداختند ، نه تعيين حد و حدود ذاتي و منطقي اشياء .

 اساس آشكارگي خداوند به وسيله هنر انجام گرفته است ، يعني خداوند با آفرينش موجودات به نوعي هنر نمايي كرده است . اساس و بنيان اين هنرنمايي آفرينش انسان است

وي افزود : ابن عربي از دو ديدگاه « صنعت » را براي ما توضيح مي دهد . وي درباره  هنر يك ديدگاه كلي دارد ، در يك جا به « وجود شناسي » هنر و در جاي ديگر وارد بحث هنر در ديدگاه « ادوار تاريخي » مي شود. براي بيان ديدگاه كلي« وجودشناسي»  ابن عربي نياز به چند جلسه است ، اما به طور اجمال مي گويم كه وي قائل به « وحدت وجود» است . حقيقت وجود در اختفا و مستور است و فقط تنزلات حقيقت هستي است كه براي ما آشكار مي شود و مجلاي آن حقيقت قرار مي گيرد .  انسان موجودي است كه مظهر تام و كامل كمالات الهي است ، يعني عالم به تفصيل و پراكنده كمالات الهي را منعكس مي كند و انسان به طور كامل و جامع مظهر كمالات الهي است . ابن عربي تعبير بسيار زيبايي درباره « صنعت » به معناي عام و كلي دارد و آن اين است كه : اساس آشكارگي خداوند به وسيله هنر انجام گرفته است ، يعني خداوند با آفرينش موجودات به نوعي هنر نمايي كرده است . اساس و بنيان اين هنرنمايي آفرينش انسان است . درباره « هنر » و « صنعت» به معناي كلي، اين نكته قابل ذكر است كه وقتي ابن عربي در كتاب « الفتوحات المكيه»  درباره « صنعت» و آشكارگي سخن مي گويد اين هنرنمايي را به خداوند منحصر نمي كند ، بلكه انسانها را نيز وقتي دست به آفرينش هنري مي زنند  واجد چنين هنرنمايي  هستند . اين ديدگاه در روايتي از حضرت رسول (ص) به اين مضمون « خلق الله آدم علي صورته » آمده است . هر چند كه اين تعبير در تورات هم آمده است ، اما ابن عربي نه تحت تاثير تورات و عرفان يهودي ، بلكه بر اساس آيات و روايات اسلامي چنين سخني را مي گويد . ابن عربي با يان كه با تورات و عرفان يهودي آشنايي دارد، اما تعمدا مباحث و مسائل خود را به ريشه هاي قرآني و روايات اسلامي مربوط مي داند .

اگر انسان دست به خلاقيت مي زند،  از سويي خود را متجلي مي كند و از سويي ديگر،  اين خداوند است كه در وجود انسان تجلي مي كند . در نظر ابن عربي « علم الصنعه ارفع العلوم» است ، يعني جايي كه ادراك حسي و عقلي به نهايت خود مي رسد كار هنر آغار مي شود

وي با بيان اين كه  يكي از مولفه هاي انسانشناسي ابن عربي اين است كه خداوند انسان را بر صورت خود آفريده و او جامع كامل اسماء و صفات خداوند است اضافه كرد : بنابراين انسان نيز مانند خداوند است . اگر انسان دست به خلاقيت مي زند،  از سويي خود را متجلي مي كند و از سويي ديگر،  اين خداوند است كه در وجود انسان تجلي مي كند . در نظر ابن عربي « علم الصنعه ارفع العلوم» است ، يعني جايي كه ادراك حسي و عقلي به نهايت خود مي رسد كار هنر آغار مي شود .

استاد فلسفه دانشگاه شهيد بهشتي در بخش ديگري از سخنان خود به بحث « هنر در ديدگاه تاريخي » از ديدگاه ابن عربي پرداخته و گفت : از نظر ابن عربي هر يك از ادوار تاريخي مظهر و مجلاي يكي از اسماء الهي است . در هر دوره اي يكي از اسماء برساير اسماء غلبه كرده و ويژگيها و خواص آن اسم صورتي بر ماده آن دوره مي شود  .

 تاريخ انساني و بشري تاريخي است كه از روز و روشنايي آغاز شده و به سمت تاريكي در حركت است و انسان به سمت تاريكي در حركت است . ابتداي تاريخ روز بود و انتهاي آن شب و پيامبر به عنوان خاتم پيامبران در آغاز شب تاريخ ظهور كرده است . در نتيجه ، اگر قرار است انسان دست به خلاقيت هنري كه اوج فعاليت انساني انسان است  بزند بايد كاري انجام بدهد كه كتناسب با وضعيت وجودي او در تاريخ باشد

وي پس از ذكر اين مقدمه كوتاه افزود :  تاريخ انساني و بشري تاريخي است كه از روز و روشنايي آغاز شده و به سمت تاريكي در حركت است و انسان به سمت تاريكي در حركت است . ابتداي تاريخ روز بود و انتهاي آن شب و پيامبر به عنوان خاتم پيامبران در آغاز شب تاريخ ظهور كرده است . در نتيجه ، اگر قرار است انسان دست به خلاقيت هنري كه اوج فعاليت انساني انسان است  بزند بايد كاري انجام بدهد كه كتناسب با وضعيت وجودي او در تاريخ باشد . براي مثال وي به حضرت عيسي اشاره كرده و مي گويد  چون در دوره عيسي(ع) هنر صورتگري و نقاشي رواج و غلبه دارد شمايل سازي و نقاشي به درون كليسا نيز راه پيدا كرده  و مسيحيان آنها را واسطه عبادت الهي مي دانند . مسيحيان چون پيامبرشان بر اساس تصوير به وجود آمده به هنر صورتگري و نقاشي توجه دارند و روح و حقيقت دوران برايشان در تصوير آشكار مي شود . اما ، پيامبر خاتم (ص)  نقاشي و صورتگري را تحريم مي كند ، چرا؟  به نظر ابن عربي پيامبر خاتم (ص) نا را به  عالم خيال برده است ، يعني  پس از پيامبر (ص) ما بايد به عالم خيال برويم .

دكتر حكمت در توضيح اين مطلب گفت :  به نظر ابن عربي روزگار هنر تجسمي با پيامبر خاتم (ص) به پايان مي رسد ، زير آرام آرام به شب تاريخ وارد شده و انسان كامل به عنوان خورشيد اين عالم ازميان ما غايب مي شود - اشاره به مسدود شدن وحي و غيبت كبري حضرت مهدي (ع) - ؛ در شب تاريخ نقاشي و ديگر هنرهاي تجسمي ديده نمي شوند ، لذا  در اين وضعيت بايد از عالم بصر خارج شده و به عالم سمع وارد شويم . اين كه معجزه حضرت رسول(ص) كلام و سخن ( قرآن ) است ازاين زاويه قابل تامل است ، چرا كه سخن و كلام با گوش سروكار دارد نه با چشم . هنري كه مي تواند در روزگار معاصر به داد انسان برسد هنري است كه به گوش توجه دارد نه به چشم .

انسان در قوس صعودي ،  به سمت خداوند حركت مي كند . در اين حركت به سوي خدا ( معراج صوفيانه به سوي حقيقت) انسان  به وسيله قوه تخيل صورتهايي  از خداوند را در درون خود خلق مي كند . چرا كه ما با ذات خداوند سر وكار نداريم و نمي توانيم آن را ادراك كنيم .  پيامبري كه حاضر نيست ، امام هم كه غايب است ، ما هم كه در تاريكي به سر مي بريم ، ذات خداوند هم كه ادراك شدني نيست ، پس تنها راه ما اين است كه با خلق صورتهايي از خداوند به سوي او برويم . البته انسان بايد از اين صورت به صورتهاي ديگر عبور كرده و به اين وسيله گام به گام به خداوند نزديكتر شود

وي در بخش پاياني سخنراني خود به بخش سوم بحث خود يعني « هنر در روزگار معاصر»  پرداخته و گفت : با توجه به مطالب پيش گفته پس اين دوره دوره چه هنرهايي است . چنان كه گفتم عالم خيال در نزد ابن عربي بسيار مهم است ، هم در قوس نزولي كه به بحث وجود شناسي عالم خيال ارتباط دارد و هم در قوس صعودي كه به مباحث معرفتشناسانه اختصاص دارد . ازنظر ابن عربي ما دو گونه هنر داريم : (الف) هنر دروني ، و (ب) هنر بيروني .  هنر دروني نيز خود به دو گونه تقسيم مي شود : ( الف-1) ابتدا صورتگري و خلق اعتقادات است . توضيح اين كه انسان در قوس صعودي ،  به سمت خداوند حركت مي كند . در اين حركت به سوي خدا ( معراج صوفيانه به سوي حقيقت) انسان  به وسيله قوه تخيل صورتهايي  از خداوند را در درون خود خلق مي كند . چرا كه ما با ذات خداوند سر وكار نداريم و نمي توانيم آن را ادراك كنيم .  پيامبري كه حاضر نيست ، امام هم كه غايب است ، ما هم كه در تاريكي به سر مي بريم ، ذات خداوند هم كه ادراك شدني نيست ، پس تنها راه ما اين است كه با خلق صورتهايي از خداوند به سوي او برويم . البته انسان بايد از اين صورت به صورتهاي ديگر عبور كرده و به اين وسيله گام به گام به خداوند نزديكتر شود . (الف-2) هنر دروني دوم صورتگري اعمال است . يكي از نعمتهايي كه خداوند در اين روزگار به انسان داده است نعمت انجام تكاليف ( نماز، روزه، و ... ) است . از آن جا كه ما وارد عصر ترديد شده ايم نمي دانيم كه چه كاري درست و چه كاري غلط است ، از اينرو اين كه بداند كار درست چيست نعمت بزرگي محسوب مي شود و تكاليف چنين نعميتي به شمار مي روند .

وي در توضيح « هنر بيروني» گفت : وقتي وارد تاريكي مي شويم هنر ما ديگر نمي تواند بصري باشد بلكه بايد سمعي باشد . در تاريكي نمي توان نقاشي را ديد ، اما مي توان آواز و موسيقي و ... را شنيد . هنر كلام با سمع ارتباط دارد و اوج هنر در شعر و ادبيات جلوه گر مي شود . شعر مشتمل بر دو عنصر اساسي است يكي شعور و ديگري اجمال . ابن عربي شعور را در برابر علم و اجمال را در برابر تفصيل به كار مي برد . ما در دنياي شهادت ( محسوسات) مي توانيم به نحو تفصيلي به اشياء علم پيدا كنيم ، اما دنياي غيب وراي اين دنياي محسوس و مشهود است و نمي توان به نحو تفصيلي از آن آگاهي پيدا كرد . تنها راه ارتباط ما با اين عالم اين است كه به صورت اجمالي از آن چه در مي گذرد آگاهي پيدا كنيم . به نظر ابن عربي هنر عظيم ترين دليل راهنمايي به سوي خداوند است .   

کد خبر 46505

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha