به گزارش خبرنگار مهر، نجمه کیخا استادیار دانشگاه شهید بهشتی در مورد کرسی ترویجی مناسبات اخلاق و سیاست در حکمت متعالیه که ۲۰ تیرماه در پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی برگزار می شود، گفت: در باب نوع مناسبات میان اخلاق و سیاست، از دوگانگی مطلق تا یگانگی مطلق، ابراز نظر شده است.
وی افزود: دوگانگی اخلاق و سیاست، محصول جهان مدرن است، حال آنکه وحدت این دو، بیشتر در فلسفه سیاسی کلاسیک (اعم از فلاسفه یونان و حکمای مسلمان)، تعقیب می شده است. این نزدیکی و وحدت آن قدر جدی است که تایلور نظریه سیاسی ارسطو را نه متمایز از نظریه اخلاق او میپندارد، و نه حتی آن را حاصل کاربرد نظریه اخلاقی در قلمرو سیاسی میداند، بلکه از همه اینها بالاتر، آن را حوزهای علمی منضمّ به نظریه اخلاق میداند و این نکته مهمی است.
این استاد دانشگاه در ادامه سخنانش اظهارکرد: البته درک این نکته، چندان اعجاب آور هم نیست، به شرط آنکه به این مساله توجه شود که نقطه کانونی نظریه اخلاقی ارسطو، سعادت است و سعادت نیز جز در بسترِ حیاتِ سیاسی و زیست مدنی، امکان تحقق ندارد. با درک همین دقیقه فکری است که سیاست، اخلاق فردی و اخلاق، سیاست جمعی دانسته میشود.
وی در مورد ایده مناسبات اخلاق و سیاست در حکمت متعالیه هم گفت: مناسبات اخلاق و سیاست در حکمت متعالیه، دست کم با تلقی ارسطویی در این نکته مشترک است که ماهیت دوگانهای برای اخلاق و سیاست قائل نیست (و حتی بر یکی شدن آن دو با استعانت از ایده خیال صدرایی تأکید میکند).
کیخا تصریح کرد: با آغاز دوران تجدد، اخلاق دیرین رو به زوال رفت و وحدت اخلاق و سیاست به نوعی نسبتِ دوگانگی (اگر نگوئیم بیگانگی)، تغییر ماهیت داد. نتیجه عملی این تلقی و تأثیر آن بر سیاست و دانش سیاسی این بود که سیاست را از ذات آن (که نوعی پیشه است)، تهی کرد و به نوعی بی پیشگی و ناپیشگی کشاند.
این محقق و نویسنده کشورمان بیان کرد: سیاستمداران هم در این میان، وارد دعواهای قدرت و زد و بندهای سیاسی شدند. شأن علم سیاست هم در این میان، به جای تلاش برای دست یابی به غایات تجویزی سیاست، صرفاً به توصیف گری این وضعیت بغرنج و غیراخلاقی تنزل داده شد، البته ناتوانی ایدهی دوگانگی اخلاق و سیاست (به مثابه ایده محوری جهان تجدد)، به دلیل بحرانهای ذاتی جهان تجدد (از جمله اینکه طبق تلقی مک اینتایر، تجدد اساساً محمل اخلاقی ندارد)، بیش از هر زمان آشکار شده است و همین مسئله، ضرورت معرفی الگوهای جدید در باب مناسبات اخلاق و سیاست را به ما گوشزد میکند.
این استاد دانشگاه تأکید کرد: ایده مناسبات اخلاق و سیاست در حکمت متعالیه، دست کم در بعد انتقادی و سلبی خود، میتواند چالشی نظری برای ایده اخلاقیِ جهان مدرن (که مبتنی بر نوعی فردانگاری و فایده گرایی است)، باشد، اما اینکه این ایده چقدر توانسته ایجاباً به طرحی خلاقانه، انضمامی و با وضوح بالا، دست یازیده باشد، در ارائه این ایده و ارزیابی نقادانه آن (که نشست پیش رو، عهده دار این مهم است)، مشخص میشود.
کیخا تصریح کرد: خروجی کار، حداقل از جهتی اهمیت مضاعف پیدا میکند و آن اینکه با توجه به اینکه حکمت متعالیه، اگر نه مثابه یک نظریه انقلاب، بلکه از آن رو که ادعا میشود بار بنیانهای نظری و فلسفی انقلاب اسلامی را بر دوش میکشد، باید بتواند طرحی را از منظر فلسفه سیاسی و یا فلسفه اخلاق، در جهت فائق آمدن بر چالشهای پیش روی انقلاب اسلامی (و نظام سیاسی برامده از آن) در حوزه اخلاق و سیاست، درافکند و یا حداقل تمهیداتی نظری برای تحقق آن طرح فراهم آورد؛ چنانکه در این میان نباید از ظرفیت بالای حکمت متعالیه به ویژه نگاه وجودی آن در این راستا غفلت کرد.
نظر شما