خبرگزاری مهر، گروه جامعه- مسعود بُربُر: اغلب محیطبانان خاطراتی از رویارویی با حیات وحش یا درگیری با متخلف دارند و همین باعث شده هر اندازه که رسانهها از مشکلات معیشتی محیطبانان نوشتهاند اما هنوز تصور غالب درباره این شغل، به گونهای باشد که گویا محیطبانی شغلی توریستی است و بسیار آن را شغل ایدآل زمان بازنشستگی خود میدانند.
به مناسبت سالروز ولادت امام علی بن موسی الرضا (ع) که از سوی سازمان حفاظت محیط زیست به عنوان روز ملی محیطبان نامگذاری شده است به سراغ سه تن از افرادی که در عرصه طبیعت به دفاع از حیات وحش میپردازند رفتیم و پای سخنان اسماعیل میرانزاده، محیطبان پیشکسوت و فرمانده پیشین یگان حفاظت محیط زیست استان تهران، محمودرضا خسروی، رئیس منطقه حفاظت شده کویر و محمد فریدی، رئیس اداره حفاظت محیط زیست دماوند نشستیم.
علیرغم همه مشکلاتی که در رسانهها از شغل محیطبانی نشان داده شده اما هنوز هم تصور مردم از محیطبانی شغلی جذاب و توریستی است از کسانی که دائماً درجنگل و طبیعت هستند و خاطراتی دلچسب از حیات وحش دارند. چه اندازه این تصور درست است؟ واقعاً محیطبانان چقدر از رویارویی با حیات وحش خاطرات خوش دارند؟
میرانزاده: ابتدا میلاد امام رضا را خدمت همه عزیزان و همکاران در سازمان حفاظت محیط زیست تبریک عرض میکنم. تصور عموم تقریباً این است که آنهایی که در لباس و شغل محیط بانی هستند، روزگار را خوب سپری میکنند غافل از اینکه در پشت این تصور، گونهای دیگر میتواند رقم بخورد. محیطبان در محیط کارش مدام در طبیعت است که به صورت یک قراری به عنوان شیفت است. وضعیت کاری محیط بانی به گونهای است که شب و روز، گرما و سرما، باران و برف و.... نمیشناسد. در حین کار و فعالیت در حیطه کار با فراز و نشیبها و خاطرات خوب و خوشی روبرو میشود ولی تصور اینکه همیشه خاطره خوب و خوشی دارند، تصور خوبی نیست، خاطرات تلخ هم هست.
کجای کشور ما ارگانی را سراغ دارید که مأمور آن ۱۸ روز پیاپی در مناطقی که حتی موبایل آنتن نمیدهد، آب و برق و … ندارد، کار میکند؟ سختترین و پرمشقتترین کار را دارد و تنها ۱۲ روز استراحت دارد آن هم با حقوق دو میلیون تومان؟ وقتی محیطبانان ما در جهت حفاظت از عرصهها، حیات وحش درگیر میشوند، خاطرات تلخ است. در دفاع از طبیعت ممکن است مورد اصابت گلوله قرار بگیرند، به شهادت برسند، مجروح شوند، پرت شدن از کوه و ارتفاع، واژگون شدن وسایل نقلیه وجود دارد. اینها خاطرات خوشی نیست و دوری از خانه و زندگی، زن و فرزند که مقطعی است قطعاً شادی آور نیست. لحظات شیرینی وجود دارد که ممکن است هر چند سال یک بار یک اتفاق کوچک بیفتد، لحظات شیرینی است که به طور مکرر ممکن است برای محیطبانان اتفاق بیفتد مثل دیدن گونههای نادر حیات وحش و یا دیدن جرگههای حیات وحش.
مثلاً صحبت از این بود که گونههایی مثل یوزپلنگ و گورخر در ایران در حال انقراض است. در آن زمان من در پارک ملی کویر خدمت میکردم اعتقاد داشتیم در پارک ملی یوزپلنگی نیست. در سال ۱۳۷۳ من در کنار همکارانم مرحوم آقای محمدی و آقای شیرازی در گشت منطقه به دو یوزپلنگ رسیدیم که خیلی خوشحال شدیم. البته وسایل عکاسی و فیلمبرداری همراهمان نبود. آنقدر به آنها نزدیک شدیم که آنها برای خودروی ما گارد گرفتند. یکی از آنها متواری شد و یکی دیگر کنار لاشه ماند. ما متوجه شدیم گردن آن حیوان که کنار لاشه مانده مقداری جراحت دارد و تصمیم گرفتیم علیرغم اینکه وسایل بیهوشی نداشتیم، آن را زندهگیری کنیم. این کار را کردیم و به داخل ساختمان قصر بهرام آوردیم. تیم دامپزشکی از سازمان حفاظت محیط زیست اعزام شد که از آنجا کم کم پروژه حفاظت از یوزپلنگ و حفاظت بین المللی کلید خورد. خوشحال بودیم که هنوز بقایایی از این گونه در کشور است و فعالیتهای زیادی پیرامون این گونه صورت گرفت، تعدادی شناسایی شدند و مشخص شد در حد مطلوب در زیستگاه خود وجود دارد. این صحنهها، صحنههایی نیست که یک فرد عادی بتواند ببیند، ممکن است یک گردشگر یا توریست که در یک حوزه بتواند ببیند اما از این اتفاقات تلخ و شیرین زیاد برای محیطبانان پیش میآید.
محیطبانان در مناطق گاهی چنان به سرعت و دقت حیات وحش را میبینند، که حتی فعالان طبیعتدیده را هم شگفتزده میکنند. چشم محیطبان چطور پرورده میشود که اینقدر سریع با حیات وحش خو میگیرد و سریع و دقیق آن را میبیند؟
خسروی: در مرحله اول به علاقه محیطبان به شغلش بر میگردد اما بر اثر تکرار مکررات که در منطقه میشود و کار محیطبان در مناطق سازمان محیط زیست که یکی از مسئولیتهای اصلی آن حفاظت از محیط زیست است. طبیعتاً طی سالهایی که کار میکند چشمش عادت میکند که سریع حیات وحش را ببیند، خواه شکار باشد، چهارپا باشد یا حیواناتی مثل گرگ و کفتار باشد. چشم محیطبان در محیط سریع عادت میکند که بتواند سریع حیات وحش را شناسایی کند.
در سال ۷۲ با آقای میرانزاده بودیم از دو قلاده یوزپلنگ آسیایی در تنگه شاه سیاهکوه فیلمبرداری کردیم که آن فیلم از شبکههای مختلف تلویزیونی معتبر دنیا پخش شده است، همچنین از شبکههای تلویزیون خودمان. عوام باورشان بر این بود که نسل یوزپلنگ آسیایی منقرض شده است ولی وقتی آن فیلم را با آقای میرانزاده در سال ۷۳ تهیه کردیم، به اداره کل محیط زیست استان تهران دادیم و از آنجا به سازمان مرکزی آمد و سپس فیلم به صندوق جهانی حیات وحش رفت و سازمان حفاظت محیط زیست توانست ثابت کند که این یوزپلنگ در کشور ما از بین نرفته است و از آن زمان به بعد بودجههایی برای این مسئله تخصیص دادند در قالب طرحهای مختلف از جمله طرح حمایت از یوز آسیایی. برای این طرح مأمور استخدام کردند و بعداً متوجه شدند که حدود ۵۰ قلاده یوزپلنگ آسیایی در ایران در جاهایی مثل دره انجیر یزد، میان دشت شاهرود و پارک ملی کویر هنوز زیست میکند و خوشبختانه هنوز نسل آن است.
فریدی: در منطقه حفاظت شده کویر یک گربه پالاس را دیدیم که اتفاقاً خیلی هم پنهان کار و کم و در معرض انقراض است. بعد از ورامین به فیروزکوه رفتیم که شهرستانی است که نسبتاً دورتر از مرکز شهر است و دست اندازی و تخریب کمتری در آنجا صورت گرفته و از نظر طبیعی هم به قول عوام همه جا آب و علف خوبی دارد و به طور طبیعی از نظر غنا و هم تنوع، فون و فلور در اوج خودش است. در آنجا پلنگ زیاد دیدیم.
یک بار در کاوهده نیم ساعت فیلمبرداری کردیم و یک بار زمانی که داشتیم با موبایل فیلمبرداری میکردیم حیوان به ما نگاه میکرد و نمیرفت. دوربین در منزل آقای قاسم کیانی در روستای پیرده بود که با نقطهای که ما بودیم ۴۰ دقیقه فاصله داشت. زمان رفت و آمد نزدیک به یک ساعت و نیم طول کشید و این حیوان هنوز نرفته بود و با دوربین هم توانستیم از آن پلنگ فیلم بگیریم که مجموعاً دو ساعت مشاهدهاش کردیم. نزدیک انتخابات مجلس یا شورا بود که گروهی به روستا آمده بودند تا محیط را برای انتخابات بررسی کنند. گروهی هم که از فرمانداری فیروزکوه آمده بودند هم حیوان را دیدند که به آنها گفتیم برگردند و آنها هم همکاری کردند.
کل و بزها روی یک تاقچه بودند و پلنگ از بالا به آنها مسلط بود. یک لحظه دم پلنگ به یک سنگریزه برخورد کرد، سنگریزه شروع به ریختن کرد. اگر این سنگ قبل از پلنگ به پایین میافتاد حیوانها فرار میکردند، به محض اینکه این سنگ تکان خورد پلنگ روی هوا این سنگ را گرفت و آن را کنار گذاشت.
یک بار حتی ۴ تا خرس پشت سر هم در شیبها با هم میرفتند. البته زیستگاه آنها در جنگلهای شمالی البرز است اما به محض اینکه برفهای شمال آب میشود به پایین می آیند که از قارچ، کندوهای عسل و ریشههایی که تازه درآمده تغذیه کند، آنجا بیشتر از همه جا دیدم. در شهرستان ورامین نیز گونههای گربه پالاس، سیاهگوش و در تالاب بندعلیخان جمعیت بزرگی از پرندهها در سال ۸۲ وجود داشت. صحبت از چند ده هزار پرنده بود. چیزی که فکر میکنم که در شمال کشور هم وقتی به عنوان دوره رفتیم این طوری ندیدیم. این تعداد پرنده را حتی در تالاب انزلی یک جا و متمرکز ندیدیم. تمام پرندگان، غاز، قو و..... تنوع بسیار جالبی داشت.
میرانزاده: فکر میکنم زمستان سال ۷۸ بود. یک محیطبان پیر داشتیم که از اتباع عراق بود شبکه لوله کشی قصر بهرام تا چشمه ۶ کیلومتر بود. یخبندان شده بود و بعضی از جاها ترکیدگی داشت. حدود ۲۰ سانت برف از نیمههای شب مانده بود. برف در کویر ماندگار نمیشود و به محض اینکه بارش آن قطع شود، ظرف یکی دو ساعت آب میشود. با آن پیرمرد به دنبال ترمیم شکستگی لولهها رفتیم. نزدیک ارتفاعات که رسیدیم متوجه شدم روی برفی که ریزش آن تمام شده، یک جسمی وجود دارد ولی مشخص نیست که چیست و فاصلهمان حدود ۱.۵ کیلومتر بود و با دوربین هم مشخص نشد. فکر کردم شاید برگ روزنامه باشد که بادآورده یا پتویی پاره باشد. همینطور با این دیدگاهها به آن نزدیک شدیم در فاصله ۲۰۰ تا ۲۵۰ متری متوجه شدم که پلنگ است و در کمین یک گله بز. جالب بود که در ارتفاعی بود که کل و بزها روی یک تاقچه مانندی ۱۵-۲۰ متر پایینتر از آن بودند و پلنگ از بالا به آنها مسلط بود. نشستم این صحنه را با یک دوربین ابتدایی که کیفیت چندانی نداشت فیلمبرداری کردم و با دوربین صحرایی که کیفیت خوبی داشت نگاه کردم. یک لحظه این پلنگ در حال سرکشی به حیوانات که ببیند چه میکنند یا شاید در حال تنظیم فاصله برای پرتاب، دمش به یک سنگریزه برخورد کرد، سنگریزه شروع به ریختن کرد. اگر این سنگ قبل از پلنگ به پایین میافتاد حیوانها فرار میکردند، به محض اینکه این سنگ تکان خورد پلنگ در هوا این سنگ را گرفت و آن را کنار گذاشت و من منطقه را آرام ترک کردم تا آرامش را به هم نریزم و فردای آن روز متوجه شدم که بزرگترین کَل آنجا را شکار کرده. چنین صحنههایی ممکن است اصلاً برای یک گردشگر یا بازدید کننده عادی پیش نیاید اما این صحنههای دلچسب که رفع خستگی میکند، را میبینیم.
شغل شما شغل پرتنش است، گاهی مجبورید بر روی هموطن خود یا کسی که ممکن است حتی آشنای شما باشد، یا اهل همان منطقه باشد، اسلحه بکشید. یا ممکن است با تنشهای دیگری مثلاً مرگ یک حیوان رویارو شوید. سختترین لحظهای که از دوران محیطبانی به خاطر دارید چیست؟
میرانزاده: بدترین خاطرهای که از این باب دارم بیماری پی پی آر بود، طاعونی که برای اولین بار در پارک ملی کویر در سال ۸۰ رخ داد و میتوانم بگویم خاطره بدی بود به این علت که زحمات چندین ساله محیطبانان تلف شد و در اولین صحنهای که شاهد آن بودم با یک دوربین فیلمبرداری حیات وحش که سازمان به من داده بود تا تعدادی از گونهها را به تصویر بکشیم دیدم یک بز وحشی در زیر صخره و نیم سایهای خوابیده است، من گفتم از آن یک فیلم بگیرم، مدام نزدیک و نزدیک تر رفتم تا حدی که نزدیک بود لنز دوربین به آن حیوان بخورد که متوجه شدم این حیوان بینایی اش را به دلیل بیماری پی پی آر از دست داده است. زمانی که با همکاران چند مورد این چنینی را زندهگیری کردیم اینها را روی دوش گرفتیم و به پایین آوردیم که تا ساعت ۱۲ شب به طول انجامید. شبانه گزارشی را همراه با این گونهها به اداره کل (آن زمان در خیابان خارک) فرستادم ولی متأسفانه اقدام عاجلی نمیشد و ما شاهد تقریباً از بین رفتن نزدیک به ۱۵۰۰ رأس کل و بز بودیم که واقعاً خیلی صحنه غمناک و غم انگیزی بود و دلیل آن این بود که محیطبانان واقعاً خسته شدند، ثمره و محصول چندین سال زحمتشان از بین رفته بود و صحنه ناگواری بود. صحنههای درگیری با متخلف داشتیم اما خوشبختانه در کویر هیچ گاه درگیری مسلحانه نداشتهایم و همیشه در همین درگیریهای محدود هم خوشبختانه موفقیت با محیطبانان بود مگر اینکه طرف وسایل را در کویر رها میکرد و فرار میکرد و به طور کلی صحنه خاص دیگری نداشتیم.
خسروی: در سالهای گذشته در امر حفاظت و کنترل منطقه درگیریهای مسلحانه نداشتیم اما درگیریهایی بود که مأمورین من با عدهای از شکارچیان در دو سال گذشته درگیر شدند و یکی از مأمورین را هدف چوب قراردادند، سر مأمور خونی شد و به بیمارستان رساندیم که از تلویزیون هم خبر آن پخش شد، متخلفین را همان شب دستگیر کردند. ولی در کل خاطره بدی که در طول ۲۸ و نیم سالی که در سازمان محیط زیست هستم را بخواهم به آن اشاره کنم این است که ما در سالهای گذشته مخصوصاً ۱۰ سال گذشته در کویر با خشکسالیهای پی در پی مواجه شدیم. ما با دو دستگاه کامیون که در اختیار داشتیم اقدام به آب رسانی به آبشخورهای مصنوعی که در کنار چشمهها احداث کرده بودیم، کردیم. جمعیت حیات وحش مثل کل و بز، قوچ و میش و جبیرمان هم خیلی بالا رفته بود ولی دو سال گذشته به دلیل خشکسالیهای زیادی که حاکم شد، با توجه به اینکه با کامیونهایی که در دسترس داشتیم هم آبرسانی به آبشخورهای مصنوعی منطقه میکردیم و هم یونجه داخل منطقه پخش میکردیم، یک حس خدادادی به حیات وحش داده بود که آنها دیدند به محض اینکه خشکسالی بیش از اندازه به منطقه حاکم شده بود، دوسال گذشته خیلی از حیات وحش منطقه را ترک کردند و حتی حیات وحش پارک ملی کویر، بیشتر کل و بز و جبیر منطقه، مهاجرت کردند به حوزه کوههای تالاب بیدگل.
دیدم یک بز وحشی در زیر صخره و نیم سایهای خوابیده است، من گفتم از آن یک فیلم بگیرم، مدام نزدیک و نزدیک تر رفتم تا حدی که نزدیک بود لنز دوربین به آن حیوان بخورد که متوجه شدم این حیوان بینایی اش را به دلیل بیماری پی پی آر از دست داده است متأسفانه در ۱۰ سال گذشته که وظیفه آب رسانی و تهیه علوفه به اینها را انجام میدادیم وقتی با این صحنه مواجه میشدیم عملاً حیات وحش به مناطق آزاد کوچ کردند و خیلیها به مناطق آزاد رفتند و شکار شدند. این باعث شد خیلی از زحماتی را که انجام دادیم برباد رفته دیدیم و به نوعی این قضیه برای ما دردآور و رنج آور بود که زحماتی که برای حیات وحش کشیده بودیم، به علت خشک سالیهایی که حاکم شده بود بر کشور، حیات وحش از منطقه کوچ کردند.
فریدی: یک نکته تلخی که در این چند سال با آن مواجه بودیم، تعارض منافع بین حیات وحش و جوامع انسانی است. در یک روستایی شغل اکثریت مردم آنجا زنبور داری است. خرس زمانی که بوی عسل را احساس کند، میآید و خسارت میزند. خرس را با تفنگ کشتند و به کنار خیابان انداختند. یا مثلاً گراز در اراضی سیب زمینی میآید و زمین را برای خوردن سیبزمینیها شخم میزند. خرس جایی که درختان میوه است، درختان را می شکند و این تعارضی است که بین حیات وحش و جوامع انسانی ایجاد میشود که گاهی از دست محیط زیست خارج است و مردم از این موضوع به محیطبان مراجعه میکنند و خیلی معترض هستند و نمیتوان به آنها گفت که به اینجا نیایید.
وقتی میگوئیم حیات وحش، مردم کل و بز، قوچ و میش، آهو و نهایتاً گرگ و پلنگ به ذهنشان میآید. به ندرت کسی به افعی البرزی و آگاما به عنوان حیات وحش فکر میکند. حتی گفته میشود در قدیم خود محیط بانانان مارها را میزدند که یک زمانی قوچ را نزند که جمعیتشان کم شود در حالی که جوندگان را و از آن طریق بیماریهایی مثل پیپیآر را کنترل میکردند.
میرانزاده: ما در مورد خزندگان در کشور لغزش فرهنگی داریم، حوزه رسانههای گروهی هم تا حدودی قصور دارند چون اطلاع رسانی واقعی، وقت و سرمایه گذاری لازم را نداشتند. خیلی از مردم مار را به عنوان یک موجود موذی اگر در محل زندگی ببیند، در ۷۰-۸۰ درصد ممکن است مار را تلف کنند چون آگاهی کافی نیست. مار، عقرب، مارمولک و آگاما را جز جانوران موذی میدانند در حالی که آنها میتوانند نقش مهمی را در طبیعت بازی کنند.
وقتی با متخلفی روبرو میشویم، اگر متخلفین بزنند، ما کشته میشویم و اگر ما با یک متخلف برخورد کنیم، باز ما قصاص و کشته میشویم. این لایحه هم که به مجلس بردهاند به عنوان لایحه حمایت از محیطبان، این مشکل را حل نخواهد کرد برداشت مردم از حیات وحش کل و بز، میش و آهو و نهایتاً گرگ و پلنگ است در حالی که ما تعداد بسیار زیادی گونه داریم که تعداد قلیلی از آنها زیان کار تلقی میشوند مثل گونههایی مانند گراز که به مزارع کشاورزی آسیب میرسانند. اما خداوند متعال اکثر گونهها را مفید آفریده و لازم است اطلاع رسانی شود که مردم به محض اینکه گونهای را در محل زندگی خود دیدند به ادارات محیط زیست اطلاع رسانی کنند تا به مناطق بکر محیط زیست هدایت شوند که گونه از بین نرود. خوشبختانه در یکی دو سال گذشته چنین حرکتهایی انجام شده با همکاری سازمان آتش نشانی اگر واقعاً حیوانی در خانه و زندگی کسی دیده شود، اگر اطلاع رسانی شود، آن را میگیرند و اگر مردم با گونههای هیکل درشت، درشت پیکر و یا گونههای ریزی مثل عقرب روبرو شوند، آنها را تلف نکنند، نکشند، به ادارات محیط زیست اطلاع رسانی کنند و از طریق همکاری سازمان محیط زیست و آتش نشانی، اینها به زیستگاههای اصلی خود بازگردند.
خسروی: ما مجری قانون هستیم و چه مار باشد و چه هر نوع از گونههای حیات وحش، اقدام به حذف اینها نمیکنیم و بنابر رسالت و مأموریتی که داریم کار اصلی ما حفاظت از حیات وحش است. چه حیات وحش چهارپا باشد و چه مار و خزندگان دیگر. حتی در منطقه حفاظت شده کویر تعداد زیادی گرگ داریم ولی هیچ وقت رأساً به حذف اینها اقدام نمیکنیم. چندین بار به اداره کل محیط زیست تهران نامه زدیم که تعداد گرگهای منطقه زیاد شده است و آنها هستند که باید تصمیم بگیرند در مورد هر حیوانی خزنده، چارپا و درنده تصمیم گیری کنند و یا تمهیداتی اندیشیده شود که آنها را بگیرند و به منطقه دیگر منتقل کنند. ما مار و بقیه حیوانات دیگر را از نظر حفاظتی در یک سطح میبینیم نمیگوییم چون مار است باید حذف شود.
اگر گزارشی به شما برسد که در منطقه گرگ زیاد شده، چه به دلیل حذف پلنگ به عنوان گونه رقیب و چه به هر دلیل دیگر، به عنوان یک کارشناس چه خواهید کرد و چه تصمیمی میگیرید؟
فریدی: قوانین میگوید که اگر یک گونه آسیب بزند و زیان کار باشد با نامههایی که به سازمان داده میشود، کارشناسان مربوطه بررسی میکنند و اگر جمعیتی زیاد شده باشد (که اغلب هم به دلیل دخالتهای انسانی است که جمعیت یک گونه غیرطبیعی زیاد میشود) به افراد معتمد برگههایی داده میشود و مجوز میدهند که میتوانند شکار کنند. به هر حال چند اکوسیستم یک زیست بوم میسازند. سیستم یعنی اینها با هم در تعامل هستند، هم با خودشان و هم در تعامل با محیط خودشان. گونهها در روابط متقابلی با یکدیگر هستند و اگر یک اکوسیستم در شرایط طبیعی خود باشد، گونهها خودشان را کنترل میکنند. اگر جمعیت قوچ زیاد باشد، جمعیت گرگ و پلنگ و گوشتخوار هم بالا میرود و این هر دو را کنترل و بالانس میکند، البته اگر دخالتهای انسانی نباشد.
مشابه همین استدلال در یکی دو سال اخیر برای صدور مجوز شکار به کار رفته است که در منطقهای که آب و علف کافی نداریم، جمعیت قوچ بالا رفته و باید مجوز شکار بدهیم. آیا در پاسخ به این هم میشود گفت که اجازه بدهید اکوسیستم خودش تعادل پیدا کند؟
فریدی: اگر شرایط منطقه به صورت طبیعی و دست نخورده باشد یعنی دخالت انسانی در اکوسیستم نداشته باشیم، قطعاً اکوسیستم خودش را کنترل میکند کما اینکه از دوران یخبندان همینطور بوده است. به عنوان یک کارشناس محیط زیست و نه یک مسئول می گویم اگر جمعیت حیات وحش به حد نرمال رسیده باشد آنچه در دنیا متعارف است، در آمریکا، اروپا و حتی در کشوری مثل آلمان که حزب سبز دارد و خیلی هم قدرتمند است و در کابینه نفوذ دارد، در سال ۲۰۰۶، پروانه ۵۰۰ هزار گراز، ۶۰۰ هزار مرغابی سرسبز، ۱۵۰ هزار شوکا و ۱۲۰ هزار مجوز شکار گوزن زرد اروپایی دادهاند. اما آن را به خوبی کنترل میکنند، شکار غیرمجاز ندارند، شکارگاههای خصوصی دارند و باید بپذیریم که بخشی از ارباب رجوعهای سازمان محیط زیست شکارچی هستند و شکار در شرع اسلام هم به عنوان یک کار مذموم نیست و از قدیم بوده است. البته اگر برای تفریح و لهو و لعب باشد مقام معظم رهبری آن را حرام اعلام کردند. ولی در تمام دنیا بحث شکار وجود دارد. یک کشور مثل آمریکا چندین میلیارد دلار برای گردش مالی وسایل صید و شکار دارد مثل قلاب، تور، پروانه، تور، تفنگ، کفش کوهنوردی، مالیات بر شکار و در این شرایط هیچ معدن، راه و خط گازی توان رقابت با این صنعت اکوتوریسم شکار را ندارد.
البته اگر در امریکا مجوز شکار میلیونی برای گونهای مثل گوزن دم سفید داده میشود یک دلیل دیگر این است که گوزن دم سفید مثلاً ۵۰ میلیون جمعیت دارد و بخش بزرگی از آن جمعیت اضافه بر ظرفیت زیستگاه است.
فریدی: بله و اینکه آنها تکثیر هم میکنند. اگر دو تا بزنید باید ۴ تا رها سازی کنید تا تکثیر کنند اما محیط زیست ما آنقدر تخریب شده و اکوسیستم ما آنقدر شکننده است که الان در این دوره شاید اصلاً چنین رویکردی به صلاح نیست.
در مقایسه با مجوز ۵۰۰ هزارتایی شکار یک گونه که شما اشاره کردید، کل جمعیت همه چونههای قبال شکار ما آخرین بار کمتر از ۱۲۰ هزار برآورده شده بود.
فریدی: نمی دانم ولی در مقابل یک کشور اروپایی که وسعت کشورش از کشور ما کوچکتر هم هست، ۱۵۰ هزار گوزن زرد دارد و ما خیلی عقب هستیم و خیلی کار داریم به آنجا برسیم.
شما با سه نوع سختی در ارتباط هستید. اول سختی ذاتی شغل که مثلاً باید در بیابان باشید، از زن و بچه به مدت طولانی جدا باشید و درگیر با شکارچی باشید. دیگر اینکه یک سری مسائل شغلی مثل حقوق، بیمه و قرارداد و غیره دارید و دسته سوم هم مسائل قانونی و حقوقی است که مثلاً شما در دفاع از محیط زیست متخلفی را می زنید و خانوادهای بدبخت میشوند و بعد باید درگیر بحث اعدام و دیه و.. باشید. شما کدام یک از این مسائل را جدی تر و مسئله سازترمی دانید؟ حقوق پایین و مسائل معیشتی، سختی کار و یا خلأ قانونی، کدام مهمتر است؟
میرانزاده: در مورد سختی کار، خوشبختانه روش کار محیط زیست به گونهای است که افراد غیرعلاقه مند برای مدتی کوتاه میمانند و نهایتاً خداحافظی میکنند. افراد باقیمانده سختی کار را به جان می خرند و با سختی کار کنار میآیند که سختی و دوری از خانواده دارد، تعطیلی ندارد، برف و باران و شب و روز نمیشناسد، ماندگار شدن با آن به دلیل عشق و علاقه به کار بوده که با این شرایط به سازش و توافق رسیدهاند. یک سری مسائل هم هست که مربوط به مسئله حاکمیتی میشود، یعنی تأمین معاش محیطبانان. بخش محیط بانی نزدیک به ۶-۷ دهه از خلقت و ابداع آن میگذرد. خاطرات محیطبانان قبل از انقلاب را هم ببینیم آن زمان هم مسئله عدم معیشت بوده است و تمام رؤسای سازمان که سازمان را تحویل میگرفتند، شعار اصلی شأن تأمین، تجهیز و بهبود وضعیت و تأمین معاش بوده است در شرایط اقتصادی امروز اگر حقوق یک محیطبان ۱۰۰ هزار تومان اضافه شود که مسئول بخش سازمان به دنبال آن بوده که به وعده خود عمل کند باز میبینید در برابر ناملایمات اقتصادی که هست نمیتواند اثر مثبتی داشته باشد و این مشکل کماکان وجود دارد و قشر محیطبان از نظر معیشتی در محدودیت به سر میبرند و این محدودیت باعث میشود که در روحیات آنها تأثیر بگذارد، انگیزهها را تقلیل میدهد و ماحصل اینها باعث میشود کیفیت کار کاهش پیدا کند و این اصلاً به صلاح نیست.
چندسال پیش از یک متخلف تورهای بلدرچینگیری گرفتیم. قاضی از او پرسید چه کار میکنی؟ روش کار تلهاش را توضیح داد و گفت که صدای بلدرچین را در میآورم و جفتش میآید و با این ساز و کار در تله میافتد. قاضی گفت این کار اصلاً یک هنر است و شما تبرئه هستید
خوشبختانه قرار است یک سری لوایح را در مجلس تصویب کند که بخش مسلح محیط بانی ما تقریباً مسائلشان با ضابطین و مأمورین حفظ امنیت، و مأمورین نیروی انتظامی در یک افق باشد اما متأسفانه تا قبل از این هر جا درگیری پیش میآمد ناخواسته ممکن است در درگیری حواس پنج گانه کفایت لازم را نداشته باشد و با خطایی روبرو شود و اتفاقی میافتاد و طرف شکارچی زخمی میشد یا به قتل میرسید و تبعات زیادی برای محیط بان داشت. البته هیچ محیط بانی فی نفسه به دنبال درگیری نیست و به دنبال استفاده از سلاح برای هموطن خود نیست و شعار ما هم همیشه این بوده که این سلاح برای درگیری و بگیر و بکش نیست و تنها باید براساس دستورالعملهای قانونی به کار گرفته شود و برای دفاع در برابر جانوران وحشی است و کسی که میخواهد در عرصهای کار کند که اشباع از حیات وحش است ممکن است با گرگ، پلنگ و خرس درگیر شود و باید تیر هوایی بزند و ایجاد ارعاب کند که در دماوند هم شاهد بودیم.
تسلیح محیطبانان به خاطر درگیری با نفر نیست و اصلاً چنین فکری نیست ولی در دفاع از همین سلاح و نگهداشتن همین سلاح که برای محیطبان مهم است، یک جا ممکن است او را خلع سلاح کنند و ناچارا باید دست به سلاح شود و یک جا میبیند که همکارش را شهید کردند، خودش در معرض تیر است، اینجاست که دولت و حاکمیت باید از او حمایت کند.
ضمن اینکه تفاوتهایی هم از نظر موقعیت کاری با مأمورین انتظامی دارند که این کار را مشکل میکند. مأمورین انتظامی طبق قانون در شرایط ضرورت تیراندازی، اگر اول به مچ پا و ساق پا بزند، خونریزی به محض رسیدن به بیمارستان رفع میشود اما در اینجا نزدیک به ۴ ساعت و گاه بیشتر طول میکشد تا مجروح را از منطقه خارج کنند و نجاتش امکانپذیر نیست و یا برفرض مأمور انتظامی در خیابان در یک سطح افقی درگیر میشود اما محیطبان در تاریکی شب در شیب تند کوه است که ممکن است دقت عمل لازم را نداشته باشد.
میرانزاده: حتی یکی از علل شهادت همکاران ما به همین علت بوده است. مثلاً طرف چه همکار و چه طرف مقابل در عمق یک منطقه که ۵۰-۱۰۰ کیلومتر بوده تیر خورده و تا زمانی که آن را به بیمارستان برسانند، تلف میشود.
فرض کنید شما فردا اختیار کامل دارید مثلاً در مقام رئیس جمهور، یا رئیس مجلس، یک دستور بدهید که یکی از مشکلات محیطبانان را حل کنید. کدام را در درجه اول میگذارید؟ نخستین اقدام شما چه خواهد بود؟
خسروی: اکثر سازمانها و ارگانهای نظامی و انتظامی امکانات جانبی برای نیروهایشان دارند که مایه دلگرمی است، مثلاً در شهرهای بزرگ سیاحتی و زیارتی، هتل دارند، یا با بیمارستانهای خوب طرف قرارداد هستند. اینها مایه دلخوشی نیروهاست. اما این امکانات در سازمان محیط زیست نیست که مثلاً به یک مأمور که روزها از خانواده دور است و در بیابان گذرانده بگوید که شما به همراه خانواده سه روز به مسافرت به خراسان رضوی برو. با هیچ بیمارستان خوبی قرارداد ندارد. کارکنان محیط زیست و خانوادههایشان همیشه از نظر امکانات رفاهی در مضیقه هستند. گذشته از این بحث معیشت و فقری که در جامعه محیط بانی ما هست و با توجه به حقوقی که محیط زیست به آنها میدهد در مضیقه هستند. به سازمان پیشنهاد میکنم که سالی یکی، دو بار مأمورین خود را به شهرهای سیاحتی و زیارتی بفرستد که تنوعی برای آنها بشود تا بهتر کار کنند.
حیات وحش با شکار از بین نمیرود. با تخریب زیستگاه، از بین میرود. هر جایی که جاده و معدن و شهر و دام آمده حیات وحش از بین رفته است. باید قانون ارزیابی محیط زیست را درست تعریف و اجرا کنیم مورد بعد که در جامعه محیط بانی سازمان است کمبود موتورسیکلتها و خودروهای بیابانی است چرا که متخلفان چند قدم از ما جلوتر هستند، خیلی از سازمانهای نظامی موتورسیکلتهای خوبی دارند ولی مصوبه دولت محترم این است که سازمان حفاظت محیط زیست باید حتماً از موتورسیکلتهای داخلی استفاده کند. آنها موتورهای چینی هستند و کاری نمیکنند اما میتوانند موتورهایی که در پارکینگها و انبارها متوقف است و در اختیار دیگر نهادهاست را سازمان میتواند نامه بنویسد و از موتورهای خوب استفاده کند و این باعث میشود که بتوانند بهتر از مناطق محافظت کنند.
اما اولین چیزی که درست میکنم وضعیت مأمورین محیط زیست را در مناطق کشور اصلاح میکنم. یعنی اگر با متخلفی روبرو میشوند، اگر متخلفین بزنند، ما کشته میشویم و اگر ما با یک متخلف برخورد کنیم، باز ما قصاص و کشته میشویم. این لایحه هم که به مجلس بردهاند به عنوان لایحه حمایت از محیطبان، این مشکلی حل نخواهد کرد و باید اصلاح شود. اگر میخواهند سازمان محیط زیست در عرصه حفاظت از حیات وحش مثل کشورهای اروپایی باشد این را اصلاح کنند. ما با شکارچیان جنگی نداریم. جنگ مأموران محیط زیست با شکاردزدان است نه شکارچیان قانونی. اگر سازمان محیط زیست و کلاً مسئولین این سازمان قصدشان این است که حیات وحش را نگهدارند باید این مشکل را بردارند و دست مأمورین در رابطه با شکار دزدها مقداری باز باشد تا حیات وحش ما یک نفس بکشد و بیشتر شود. ولی وقتی قرار باشد اینگونه طی شود که برای هر تیراندازی به دادگاه برویم و قاضی نداند محیطبان با چه رنج و مشقتی بعد از ۴۸ ساعت یا حتی ۷۰ ساعت موفق شده متخلف را بگیرد و متخلف دروغ بگوید که به دنبال شتر آمده بودم، قاضی هم او را تبرئه کند. باید در دادگاهها قاضیای را منتصب کنند که آشنا به مسائل محیط زیست باشد و دست مأمور محیط زیست در استفاده از سلاح دررابطه با شکاردزدها باز باشد.
چندسال پیش از یک متخلف تورهای بلدرچینگیری گرفتیم. قاضی از او پرسید چه کار میکنی؟ روش کار تلهاش را توضیح داد و گفت که صدای بلدرچین را در میآورم و جفتش میآید و با این ساز و کار در تله میافتد. قاضی گفت این کار اصلاً یک هنر است و شما تبرئه هستید.
و در سطح کارشناسی، برای بهبود و نجات حیات وحش از شرایط کنونی اولین اقدام عاجل با فرض اینکه تمام اختیارات و منابع را داریم، چه باید باشد؟
فریدی: حیات وحش با شکار از بین نمیرود. با تخریب زیستگاه، از بین میرود. هر جایی که جاده و معدن و شهر و دام آمده حیات وحش از بین رفته است. مناطق طبیعی ما به قدری وسیع هستند که خودشان را حفظ میکنند اما در کشور در درجه اول زیستگاه و آمایش سرزمین باید حفظ شود. در این مملکت باید مشخص شود که شهرک صنعتی باید کجا باشد. این منطقه حفاظت شده کجاست. پروژه آبزی پروری باید کجا باشد. جنگلکاری ما باید کجا باشد. باید قانون ارزیابی محیط زیست را درست تعریف و اجرا کنیم. امروزه در دنیا کشور و سرزمین را از نظر توان اکولوژیکی و مسائل فرهنگی و اجتماعی بررسی و مطالعه میکنند و روی نقشهها با مقیاسهای مختلف بررسی و رنگ بندی میکنند و دعوا نداریم که بگویند از پارک خجیر باید خط دو رد شود و از پارک ملی کویر، راه آهن اصفهان به کجا را بزنیم. موضوع قانون میشود برای یک بار و بسته میشود. دوم اینکه قانون ارزیابیهای محیط زیست مان در یکی دو سال گذشته به مجلس رفت و نمایندگان رأی ندادند. حتی کشور چین که این هم توسعهگراست و به محیط زیست اهمیت نمیدهد قانون ارزیابی دارد. ارزیابی زیست محیطی یعنی یک پروژه را بررسی میکنیم و میگوئیم قبل از اینکه اجرایی شود چه اثری بر محیط زیست دارد دو دو تا چهار تا میکنیم و اگر به صرفه باشد ایجاد میکنیم و اگر به صرفه نباشد خط بطلان می کشیم یا مشروط به یک سری بندها و تمهیدات زیست محیطی میکنیم. اگر این دو کار آمایش سرزمینی و زیستگاه قانونی شود حیات وحش خود به خود حفظ میشود.
جدیداً آموزشهایی فشرده در بدو خدمت به محیطبانان داده میشود. به عنوان یک محیطبان پیشکسوت چقدر آن را مفید میدانید؟
میرانزاده: آنچه میتواند اثربخش باشد ابتدا نوع گزینش است نه اینکه شما عدهای را با یک مدارک خاص بپذیرید. الان در بین هزار نفر آگهی پذیرش میدهید، هزار نفر مراجعه میکنند، ۷۰-۸۰ درصد آنها به عنوان یک حرفه آن را قبول میکنند اما اینها نمیتواند مؤثر واقع شود. سازمان باید افراد علاقه مند را جذب کند. اگرچه تخصص مهم است اما علاقه مندی مهمتر است. در سال ۶۹ که پارک ملی کویر را به عنوان مسئول تحویل گرفتم با کمبود شدید نیرو مواجه بودم که دست به دامن سازمان شدم و سازمان گفت ۵ تا ۱۰ نفر را به شما میدهیم. من آگهی ندادم و اعمال نفوذ نکردم. از روستاهای حاشیه کویر نیرو گرفتم. از نظر روانی مهم است، نمیشود یک نفر که نسل اندر نسل در کوهستان متولدشده و به شرایط سردسیری و ییلاقی عادت دارد، برای پارک ملی کویر گزینش کنید، این دو قطب ناهمخوان است و سازگار کردن آنها زمان و وقت و هزینه میبرد. از بافتی از عشایر روستا که با این حرکت در کویر و زندگی در بیابان آشنایی داشتند، انتخاب کردیم و نیرو گرفتیم و بسیار مثمر ثمر بود. هر زیستمندی در زیست بوم خود میتواند دوام بیاورد. نمیشود خرس قطبی را به کویر آورد و توقع ازدیاد نسل داشت.
نمیشود یک نفر که نسل اندر نسل در کوهستان متولدشده و به شرایط سردسیری و ییلاقی عادت دارد، برای پارک ملی کویر گزینش کنید، این دو قطب ناهمخوان است و سازگار کردن آنها زمان و وقت و هزینه میبرد. نمیشود خرس قطبی را به کویر آورد و توقع ازدیاد نسل داشت پس یکی از فرآیندها بومی گرایی در مناطق است و دوم اینکه در بین این افراد، افراد علاقه مند را انتخاب کنند و سوم اینکه برای آنها آموزشهای میدانی بگذارند. نه اینکه به آنها بگویند که ما به شما آموزش میدهیم، صبحانه، ناهار و شام را سروقت میدهیم دو ماه بعد هم یک امتحان میگیریم. قبلاً به مدت دوماه آموزش میدانی به محیطبان میدادند، آنقدر شرایط را برای محیطبان سخت میکردند و کسانی که میآمدند افراد علاقه مندی بودند و یک عده هم شکارچی بودند.
اتفاقی که برای من رخ داد در گزینش سال ۶۲ در اداره استان به خاطر اینکه سوالات ابتدایی بود و هم آشنایی کامل با بافت عشایری داشتم نمره ۲۰ گرفتم. میدانستم کَل و بز در کجا زندگی میکند، چه زمانی زایمان میکند، چه زمانی باردار میشود. مقداری شک کردند که من سوالات را میدانستم. اما مصاحبه شفاهی کردند و من گفتم که در این طبیعت بزرگ شدهام و قبول شدم. ابتدا به ساکن، باید افراد علاقه مند و بومی شناخته شوند. آموزش در هر لحظه لازم است، آموزشهای بدو خدمت و حین خدمت هم حتماً مؤثر است. اماآنچه مؤثر است یک مقدار از نیروهایی که حالت تحمیلی دارد که باید این تعداد نیرو جذب کنند، باید خودداری کرد. مثلاً اینکه هزار نفر ظرفیت داشته باشیم و بعد بگویند باید این هزار نفر را جذب کند درست نیست مگر آنکه از بین ۱۰ هزار نفر، هزار نفر را جذب کند. با این شرایط، زمانی، ۱۰۰ نفر را پذیرش کردیم اما بعد از مدتی ۲۰-۲۵ نفر ریزش داشتیم که این هزینه بر بود و ۲۵ نفر دیگر بعد از دو ماه آمدند. این دوری که قرار است بعدها زده شود ابتدا قبل از گزینش انجام شود. کاری که قبلاً سازمان محیط زیست افرادی را قبول میکرد که دو ماه آموزش میدانی را سپری میکردند و افراد علاقه مند میماندند و طرف میدید که شرایط کار این چنین است. بعد از دو سال خود را منطبق میکرد و میماند. افرادی هم که در حوزه بومی خود ماندند و خدمت کردند و افراد مفید و مستعدی بودند. گزینش نیرو از آموزش نیرو بسیار مهمتر است.
پسر یا نوه شما میخواهد محیطبان شود. چه میکنید؟
خسروی: با این شرایط که الان بر سازمان حاکم است، مخالفت میکنم و قبول نمیکنم. چرا که اولاً معیشت جامعه محیطبان، کم و فقیرانه است. نداشتن امکاناتی که طی این سالها دیدم که همکاران و خانوادههایشان نداشتند. اگر از نظر حقوقی وضعیت معیشت آنها بهتر شود، حکم قصاص مأموران محیط زیست داده نشود و… شاید بشود پذیرفت اما با این روندی که الان وجود دارد نه.
نیروهایی که به تازگی جذب سازمان میشوند، مخصوصاً در یکی دو سال گذشته، این نیرو اصلاً زبده نیست و در بدو امر هم پیمانی یا رسمی میشوند. بدون هیچ آموزشی که باید در بدو امر داده شود. در این کار بهتر است که اول فیزیک بدنی او را ببینند، آزمونهای بدنی بگیرند که آیا اصلاً او میتواند در کوه و دشت و کویر بدود و خدمت کند. نیرو داریم در یکی دو سال اخیر که شاید ۱۰۰ متر نمیتواند راه برود. بار کاری که نمیتواند انجام دهد، روی دوش بقیه است. این بهتر است که حل شود و شاید سازمان در آینده وضعیت بهتری داشته باشد.
خیلیها به محیطبانی به چشم شغل بازنشستگی نگاه میکنند که با توجه به شرایط خاص این کار ممکن نیست، اما علاقمندان جوان اساساً چطور میتوانند محیطبان شوند؟
فریدی: راه قانونی این است که سازمان محیط زیست از طریق جراید عمومی اعلام نیاز میکند و میگوید تعداد مشخصی محیطبان در این مناطق و استانها جذب میکنم. افراد مدارک میفرستند، مراجعه میکنند. اینها از طریق گزینشهایی که انجام میشود که باید شرایطی داشته باشند مثل یک سری شرایط عمومی و یک سری اختصاصی است مثل مدرک تحصیلی که باید مرتبط باشد.
و اگر فردی علاقه مند باشد و سازمان هم ظرفیت جذب نداشته باشد، اما فرد بخواهد داوطلبانه و به میزان محدود، مثلاً ماهی دو سه روز در منطقه کمک محیطبانان باشد، چه راهکاری وجود دارد؟
فریدی: خوشبختانه جذب همیار محیط زیست در سازمان مطرح و مصوب شده است. میتوانند اگر شرایط استخدام نباشد، به یگان حفاظت مراجعه کنند و مدارکی را به سازمان محیط زیست ارائه کنند و به عنوان همیار محیط زیست ثبت شوند و میتوانند با مأموران همراه شوند.
سخن پایانی؟
میرانزاده: به محیطبان و بحث معیشتی او کمک کنند. دولت کمکهایی کرده است و مثلاً ۱۰۰ هزار تومان به حقوق محیطبان اضافه میکنند اما با این نرخ تورم عددی به حساب نمیآید. حتی اگر وعده مسئول سازمان محقق شود که میگوید ۴۰۰ هزار تومان اضافه میکنم در این شرایط اقتصادی دردی را دوا نمیکند. یک مقدار باید بیشتر تلاش کنند.
تجهیزات را باید به روز کرد. ما از نظر تجهیزات عقب و از استاندارد جهانی پایینتر هستیم. در کشور خودمان نیز از نظر استاندارد ملی هم پایین هستیم. افرادی که در قشر شکارچی هستند، افراد مرفه هستند خودروهای آنها، خودروهای ۲۰۲۰ است ولی یک محیطبان با یک پاژن و یا یک پاترول ۲۰۰۵ و ۱۹۹۵ تعقیب و گریز کند، مفید به فایده نیست. البته نسبت به سه دهه قبل خیلی بهتر شده و قدیم بیسیمهایی داشتیم که اصلاً امکان تماس نداشت. الان تجهیزات بهتر شده، اما باز هم باید تجهیزات را رسیدگی کنند و به سر و لباس و زندگی محیطبانان رسیدگی شود.
کمی حقوق آنها را بالا ببرند. در گزینشها دقت عمل داشته باشند تا دور باطل کمتر شود. یک نفر ۶-۷ ماه در سازمان میماند، یکی دو دوره میبیند، وقت خود و دیگران را میگیرد اما ممکن است با ندانم کاری بار کار بقیه را زیاد کند و بعد هم رها میکند و میرود. در گزینشها به این مسئله توجه شود. بومی گرایی را مدنظر قرار دهند. بحث مدرک تحصیلی بالا را حذف کنند. ممکن است طرف مدرک دیپلم داشته باشد اما همین که میتواند گزارشی از وضعیت خود و شماره ماشین متخلف را ارائه دهد، کافی است و به جای مدرک تحصیلی بومی سازی کنند.
افراد علاقمندی داریم که اعلام آمادگی میکنند اما نمیتوانند بیایند و شرایط را ندارند. به ما مراجعه میکنند که ما خیلی دوست داریم و با شناختی که ما از بعضی از آنها داریم از بافتی هستند که به درد این کار میخورند.
افرادی که در قشر شکارچی هستند، افراد مرفه هستند خودروهای آنها، خودروهای ۲۰۲۰ است ولی یک محیطبان با یک پاژن و یا یک پاترول ۲۰۰۵ و ۱۹۹۵ تعقیب و گریز کند، مفید به فایده نیست علاوه بر آن حمایتهای قضائی که عزیزان در مجلس و قانونگذاری باید اعمال کنند، از نظر عددی تعداد محیطبانان کمی داریم. حدود ۶۱۰ پاسگاه داریم، پاسگاهی که قرار است با یک یا دو نفر بچرخد، فکر میکنم که در عمل موفق نیست. گرچه در بعضی جاها اعتقاد داریم طبیعت خودش را حفظ میکند و ما تأثیر کمی داریم اما اگر بخواهیم به یک استاندارد جهانی برسانند باید حداقل وضعیت محیطبان از سه هزار و ۴۰۰ و خوردهای به دو برابر برسد و خوشبختانه این قول را در مصاحبه آقای کلانتری خواندم که سالی ۳۰۰-۴۰۰ محیطبان اضافه میکنند تا به میزان رایج جهانی برسانند. اگر تجهیزات و وضعیت معیشتی درست شود و تعداد نیروها به حد استاندارد برسد، یعنی تقریباً نزدیک به استاندارد جهانی هر هزار هکتار یک محیطبان برسیم، خوب پیش خواهیم رفت. البته باید فرهنگ سازی شود، آگاهی بخشی در مورد حفظ حیات، اهمیت مناطق و پارکهای ملی، اهمیت طبیعت این کشور، اینها موضوعاتی است که رسانهها و دوستان در رسانهها باید کمک کنند، و در این صورت آیندهای خوب پیش رو خواهیم دید و میتوانیم امانتی که دست ما بوده نسل به نسل به دست صاحبانش برسانیم.
دولت یا مسئولین سازمان در درجه اول برای دلگرمی مأمورین به وضع معیشتی و حقوقی محیطبانان توجه کنند تا بهتر شود. سپس خودروها و موتورسیکلتهایی که در دست مأمورین است، به روز رسانی و بهتر شود. از نظر حقوقی، سازمان یا مسئولین محیط زیست، پروندههایی را به دادگاه میبرند، یک سری قوانینی را تصویب کنند که بدانند این قوانین به نفع سازمان یا مأمورین در حاکم قضائی شود. اشخاص زبده و کارآمد و علاقه مند به این کار را استخدام کنند. نیروهایی که فقط به خاطر حقوق به این سازمان میآیند، مسلماً کارایی نخواهند داشت. کسانی که بتوانند با این طبیعت کنار بیایند و علاقه مند به حفظ محیط زیست و حیات وحش باشند و مطمئناً آینده خوبی برای سازمان خواهد بود.
فریدی: کجای کشور ما ارگانی را سراغ دارید که مأمور آن ۱۸ روز پیاپی در مناطقی که حتی موبایل آنتن نمیدهد، آب و برق و … ندارد، کار میکند؟ سختترین و پرمشقتترین کار را دارد و تنها ۱۲ روز استراحت دارد آن هم با حقوق دو میلیون تومان؟ چه کاری برای سازمان محیط زیست کردهایم که انتظار بهبود شرایط محیط زیست کشور را داریم؟
نظر شما