مترجمانی که از قبل با انواع ادبی آشنایی دارند کارشان در ترجمه اثر بسیار آسان تر از مترجمانی است که با این انواع آشنا نیستند و نمونه هایی از آنها را در زبان مقصد نخوانده اند. در واقع، می توان گفت که بعید است مترجمی نا آشنا با این شکل های ادبی اصولا بتواند اثری را که به یکی از این ژانرها تعلق دارد، به خوبی ترجمه کند به طوری که خواننده به راحتی و با لذت و بدون گیرهای زبانی بتواند آن را بخواند و درست مانند خواننده زبان مبدا، به لذت ادبی برسد. ترجمه های فارسی چندی را می توان یافت که از این لحاظ نقص دارند .
لزومی ندارد مترجم ادبی به تمام انواع ادبی مسلط باشد. البته مانعی برای این امر وجود ندارد، اما مترجم ممکن است بخواهد صرفا در یکی از دو ژانر کار کند . به همین علت است که گاه مشاهده می کنیم مترجمی صرفا به ترجمه نمایشنامه یا شعر یا رمان تاریخی یا رمان علمی - تخیلی علاقه مند است . در واقع باید بگوئیم که بهتر است چنین باشد، و این چیزی نیست جز همان حرکت کردن در جهت تخصصی شدن ترجمه که امروز همگان به آن اذعان دارند . البته هستند مترجمانی که در طیف وسیعی از ژانرها، از ادبیات گرفته تا علوم اجتماعی و علوم دقیق، طبع آزمایی کرده و موفق نیز بوده اند، اما باید گفت که ایشان اولا استثنایی و ثانیا مربوط به گذشته اند ؛ هر چه زمان پیش رود، قطعا از تعداد این گونه مترجمان کاسته خواهد شد. بنابراین ، شناخت حوزه کار در ترجمه بسیار اهمیت دارد .
برای سهولت کار ترجمه، شاید لازم باشد که ما گنجینه ادبی خود را طبقه بندی کنیم. این کار احتمالا یکی از شاخه های ادبیات تطبیقی خواهد بود . در این طبقه بندی، می توان آثار نظم و نثر فارسی را از لحاظ سادگی و پیچیدگی و همچنین از لحاظ نوع ادبی - حماسه، طنز، درام و غیره - تقسیم کرد . می توان چیستان، حکایت، فابل، نمایشنامه ، بحر طویل، شعر سنتی، شعر نو، تمثیل، سفرنامه و بقیه انواع ادب بومی را طبقه بندی کرد و به نحوی هر یک را به عنوان مخزن اصلی همتای خود در زبان های اروپایی قرار داد . چنانچه این طبقه بندی صورت گیرد، تعلیم دانشجویان رشته مترجمی، با استفاده از چنین تدبیری، جهتی درست تر پیدا خواهد کرد .
به سخن دیگر، باید بدانیم که آثار کلاسیک ما در حوزه شعر- سعدی، حافظ، فردوسی، مولانا، نظامی، خاقانی و دیگران - و همچنین آثار منثوری نظیر سفرنامه ناصر خسرو، تاریخ بیهقی، قابوس نامه، کیمیای سعادت، اسکندرنامه، مقامات حمیدی، سندبادنامه، جوامع الحکایات، تاریخ جهان گشا، مرزبان نامه و هزار و یکشب دستمایه ترجمه کدام یک از انواع ادبی اروپایی خواهند بود. در عرصه معاصر نیز همین امر صادق است. باید بدانیم دهخدا، جمالزاده، هدایت، علوی، چوبک، افغانی، آل احمد، ساعدی، دانشور، دولت آبادی، محمود، گلشیری، قاسمی و پیرزاد و دیگران زبان و نثرشان در ترجمه آثار کدام یک از داستان نویسان غربی به کار می آید .
این طبقه بندی هنوز صورت نگرفته است اما بدون تردید می توان گفت که در ذهن برخی از مترجمان ما وجود دارد. می توان گفت که مترجمان ادبی موفق ما از این زمره اند . ایشان در واقع، مترجمانی اند که سیر ادبی و مطالعاتی خود را از شرق به غرب انجام داده اند. بررسی زندگینامه این مترجمان و گذشته مطالعاتی آنان به احتمال قوی این امر را ثابت خواهد کرد. برای مثال، ترجمه سعید نفیسی از ایلیاد هومر نشان می دهد که مترجم خود را از چشمه شاهنامه سیراب کرده است.
این گفته که " بی مایه فطیر است " مصداق کامل این موقعیت است . این موضوع نه فقط درباره مترجمان ایرانی، بلکه درباره تمام مترجمان دیگر نیز صادق است و به همین دلیل می توان گفت که افرادی نظیر فیتز جرالد یا نیکلسن، مترجمان خیام و مولانا در غرب، مسلما از ادیبان و فرهیختگان زمان خود بوده اند . به سخن دیگر، این تنها مسیری است که احتمال رسیدن به تعادلی پویا در ترجمه را به حداکثر می رساند. (ادامه دارد)
نظر شما