به گزارش خبرنگار مهر، حجت الاسلام وحید واحدجوان مدیرگروه اخلاق و منابع اسلامی دانشگاه تهران در یادداشتی به درسهای عاشورا پرداخته است:
عاشورا و کربلا در ظاهر تمام شده و تاریخش گذشته است؛ اما در واقع، همواره در همه زندگی انسانها جاری و ساری است. عاشورا مظهر آزادگی، شجاعت، ایثار، عزت، نرفتن زیر بار ذلت، مبارزه با ظلم و فساد، مبارزه با انحرافات دینی، مبارزه با سران کفر و نفاق، مبارزه با جهل و جهالت و مانند آن است. این چنین مسأله ای در واقع تمام میشود؟ کسانی که به خاطر ترس از مرگ، یا دلبستگی به دنیا و لذتها، یا هواهای نفسانی و مانند آن، با سیدالشهدا (علیه السلام) همراه نشدند، چه شدند؟ اکنون کجایند؟ غیر از این است که بعد از چند سال، عمرشان تمام شد و رفتند؟
اگر چند سال زودتر از دنیا میرفتند اما با شجاعت، عزت، ایثار، سعادت و شهادت، بهتر و عاقلانهتر بود یا ماندن و نفله شدن به خاطر چند لذت زودگذر دنیا! به فرض، ماندند و چهل سال سراسر لذت بردند! بعداً چه شدند؟ اکنون که ما سال ۶۰ ـ ۶۱ هجری را نگاه میکنیم، ۱۰ سال بیست سال زندگی بیشتر انسانهای آن زمان را مانند عدم میبینیم. اصلاً به چشم نمیآید. اساساً بیست سال بیشتر در آن زمان برای ما ارزش ندارد. بالاخره که مردند. انسان به خاطر بیست سال زندگی حیوانی، حق و حقیقت را رها کند؟! کجای این کار عاقلانه است؟ اینکه برخی می گویند کار حسینی با عقل سازگار بود یا نه؟ چون محدود میبینند و تنها دنیا میبینند! اگر با نگاه وسیعتر بنگرند باید بپرسند آنها که حقیقت را یاری نکردند، و به استقبال شهادت نرفتند، کارشان عاقلانه بود؟
۱۰۰۰ سال بعد درباره عمر ما نیز همین قضاوت میشود. کمتر از صد سال دیگر، هیچکدام از من و شما در این دنیا زنده نیستیم. آنچه میماند، ایمان و عمل صالح و سمت حق و حقیقت رفتن من و شماست. ۵۰ سال زندگی با هوای نفس، الان در چشم برخی از ما بزرگ است، در چشم ملکوت هستی و آیندگان، به اندازه یک شب خواب، ارزش ندارد! یزید بن معاویه، کسی که به تمام معنا فاسد و مفسد بود، در رأس حکومت به ظاهر اسلامی قرار گرفت. خاصیت حکومت فاسد این است که به حق، عمل نمیکند و باطل فراگیر میشود.
نهضت حسینی با افشا کردن ماهیت کفر و نفاق بنی امیه و چهره آنان، به ویژه یزید به تاریخ بشر و به مسلمانها درس داد تا بیدار و هوشیار باشند و فریب چهرههای نقابزده و پنهان شده در پشت ماسک دین را نخورند. هیچ فریب کاری به اندازه فریب کاری دینی، زشت و خطرناک نیست. گاهی کار به جایی میرسد که باید خون و شهادت، افشاگری کند. با زبان و فریاد نمیشود.
سیدالشهدا (علیه السلام) در نقلی فرمود: «أَلا تَرَوْنَ أَن الْحَق لا یعْمَلُ بِهِ، وَأَن الْباطِلَ لا یتَناهی عَنْهُ، لِیرْغَبَ الْمُؤْمِنُ فِی لِقاءِ اللهِ»؛ ای یاران من! آیا نمیبینید که حق فراموش شده و باطل صحنه جامعه را فرا گرفته است؟ در چنین شرایطی انسان مؤمن باید (در مسیر زنده کردن حق و میراندن باطل) آماده لقای الهی باشد. (تحف العقول، ص ۱۷۴)
درس حسین (علیه السلام)، درس دنبال حق بودن و پیروی از حقیقت طلبی است. اشک و گریه و عزاداری، باید روح انسان را با روح و اهداف سیدالشهدا (علیه السلام) پیوند دهد؛ وگرنه کم نبودند ظالمان و مفسدانی که عزاداری حسینی را وسیله اهداف شوم خود کردند. حرکت و تلاش سیدالشهدا (علیه السلام) برای امر به معروف و نهی از منکر بود. چه منکری بزرگتر از این که حکومت و خلافت مسلمانان، دست فاسقی مثل یزید بیفتد.
حسین بن علی (علیهما السلام) درس شناخت امر به معروف و نهی از منکر داد. امام در زمان معاویه، قیام نکرد اما بعد از معاویه، در زمان یزید، حرکت کرد و کوتاه نیامد و تا شهادت پیش رفت و با خون خود حقیقت را روشن نمود. این درس بزرگ زمان شناسی و شرایط سنجی است. حسین (علیه السلام) به همه درس داد که شرایط امر به معروف و نهی از منکر را باید شناخت؛ زمان سنج و وقت شناس بود؛ هر زمانی، برای هر کاری مناسب نیست.
اگر امر به معروف و نهی از منکر، سنجیده و حساب شده و صحیح و درست انجام نگیرد، نتیجه نمیدهد و چه بسا خرابتر میکند. هر فریضه الهی چنین است. اگر درست و با شرایط انجام گیرد بهترین نتیجه را میدهد، اما اگر چنین نباشد ممکن است تخریب هم بکند. شما ببینید داعش و امثال داعش فریضه جهاد را چگونه در ذهن میلیونها انسان، تخریب کردند. وهابیت، توحید را چگونه مبتذل کرد. مداحیهای نادرست، روضههای بی سند، عزاداریهای غلط، قمه زنیهای ناپسند، چگونه فلسفه گریه و عزاداری برای امام حسین (علیه السلام) را تخریب میکند.
گاهی یک امر به معروف، کافری را مؤمن میکند و گاهی یک امر به معروف، مؤمنی را به شک میاندازد و گرفتارش میکند؛ و گاهی امر به معروف و نهی از منکری بنام قیام حسینی سالها و قرنها و تا قیامت روشنگری میکند و مصباح هدایت و سفینه نجات میشود.
در عاشورا بین عقل و عشق، تقابل و تعارض نیست.
آنکه مُردن پیش چشمش تَهْلُکه است
اَمر «لا تُلْقُوا» بگیرد او به دست
وآنکه مردن پیش او شد فتح باب
«سارِعُوا» آید مَر او را در خطاب
آن کس که مرگ را هلاکت و نیستی میبیند و یا به معاد، اعتقاد ضعیفی دارد آیه «لَا تُلْقُوا بِایدیکمْ اِلَی التهْلکهِ» یعنی خود را به دست خود، به هلاکت نیفکنید را دستاویز خود میکند و میگوید مرگ، هلاکت است و نباید انسان خود را به هلاکت بیندازد. عقل چنین انسانی تا همین اندازه است.
اما کسی که معاد را باور دارد و مرگ جسمانی در نظر و دیدگاهش باعث گشوده شدن درهای معرفت و سعادت است و شهادت در راه خدا را هلاکت نمیداند بلکه فتح و پیروزی میداند، مشمول آیه «سارِعُوا إِلی مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِکمْ وَ جَنَةٍ عرضها السَماواتُ وَ الْأَرْضُ أُعِدَتْ لِلْمُتَقِینَ» میشود، یعنی برای نیل به آمرزشی از پروردگارتان و بهشتی که وسعت آن به قدر آسمانها و زمین است و برای پرهیزکاران آماده شده، بشتابید.
گاهی برخی با عقل کوچک خود می گویند که چرا حسین بن علی (علیهما السلام) خود و خانواده خود را به هلاکت انداخت؟! این کار، خلاف عقل بود! انسان عاقل چنین نمیکند! پاسخ این است که: امام حسین (علیه السلام) فرمود: «إِنی لا أَرَی الْمَوْتَ إِلا سَعَادَةً وَ الحَیاةَ مَعَ الظالِمِینَ إِلا بَرَما»، یعنی من مرگ را جز سعادت، و زندگی با ستمگران را جز ملالت و امر غیر قابل تحمل، نمیبینم!
برای احیاء دین خدا و رسوا کردن فساد و ظلم و روشن کردن صراط مستقیم، شرایط طوری شد که نیاز به شهادت امام و یارانش بود و جز با شهادت، این امر، محقق نمیشد. امام حسین (علیه السلام) و یارانش اگر در دنیا میماندند نهایت، مدتی بعد، از دنیا میرفتند؛ اما با قیام و خون خودشان، درسهای بزرگی به بشریت دادند. اتفاقاً این کار با توجه به شرایط آن زمان، عاقلانهترین کار ممکن بود که از انسان کامل، صادر شد و همین کار عاقلانه، پر از محبت و عشق بود.
فلسفه گریه و عزاداری
امام حسین (علیه السلام) با هدف متعالی خود، به شهادت رسید. اصحاب و اهل بیت (ع) ایشان نیز او را همراهی کردند. بارها امام فرمود اینها با من کار دارند، هر کس میخواهد برود. اما کسانی که ماندند، عاقلانه و عاشقانه ماندند و به بالاترین خوشبختی و سعادت رسیدند. از سوی دیگر، دشمن پست و زبون، جنایات بزرگی مرتکب شد که دل هر انسان آزادهای را به درد آورده، اشکش را جاری میکند. در این میان، امامان معصوم (علیهم السلام)، با قول و عمل، همه را تشویق به گریه و عزاداری بر مصائب امام حسین (علیه السلام) کردند.
فلسفه برپایی عزاداری و رمز تأکید ائمه اطهار (علیهمالسلام) بر حفظ آن، وقتی روشنتر میشود که بدانیم شیعیان در عصر صدور این روایات به شدت در سختی به سر میبردند و تحت فشارهای گوناگون حکومت امویان و عباسیان چنان گرفتار بودند که قدرت بر انجام کوچکترین فعالیت و حرکت سیاسی و اجتماعی نداشتند. مجالس عزای امام حسین (علیهالسلام) آنان را نجات داد و در پناه آن، تشکل و انسجام تازهای یافتند.
هر ملت و مکتبی برای بقا و موفقیت خود محتاج عامل وحدت است. بهترین عامل وحدت پیروان اهل بیت (علیهمالسلام) که میتواند تودههای میلیونی را حول یک محور جمع کند، همین مراسم عزاداری حسینی است. تأثر و اشک، قلب انسان را با معشوق پیوند میدهد و بر این اساس تلاش میکند به رنگ معشوق در آید. مجالس عزای امام حسین (علیهالسلام) در طول تاریخ و در شرایط مختلف، مجالس تحول روحی و مرکز تربیت و تزکیه نفس بوده است.
در این مجالس مردمی که با گریه بر مظلومیت و مصائب امام حسین (علیهالسلام) آن حضرت را الگو قرار میدهند، در واقع زمینه تطبیق اعمال و کردار خویش و همرنگی و سنخیت خود را با سیره عملی آن حضرت فراهم میسازند.
افراد زیادی در این مجالس، دگرگونی عمیقی یافته و تصمیم بر ترک گناه و معصیت گرفته و راه نجات را پیدا کردهاند. این مجالس به آدمی درس عزت، آزادگی، ایثار، فداکاری و درس تقوا و اخلاق میآموزد. این مجالس مهد پرورش انسانهای حق طلب و عدالت گستر و شجاع است. اضافه بر این، در طول تاریخ، این جلسات به مثابه کلاسهای درس برای مردم بوده و آنان را با معارف و حقایق دینی، تاریخ، رجال، احکام و موضوعات گوناگون دیگر آشنا میکرد.
بنابراین گریه و عزاداری به این جهت است که پرتوی از روح امام حسین(علیه السلام) به روح ما بتابد، آنگاه در توحید، در عبادت، در مراعات حقوق دیگران، در راستی و درستی، در ایمان و تقوا، در مبارزه با ظلم و فساد، در آزادی خواهی و زیر بار ذلت و ظلم نرفتن، پیرو امام خود باشیم؛ اگر چنین شد، یک قطره اشک، به اندازه دنیا ارزش پیدا میکند.
آسیبهای عزاداری
متأسفانه در سخنرانیها به آسیبهای عزاداری، کمتر اشاره میشود. کجایند امثال استاد مطهری(ره) که آسیبهای عزاداری را عالمانه تبیین کنند، اگر عزاداری دچار انحراف شد، فلسفه خود را از دست میدهد و برکاتش میرود.
اگر عزاداری، وسیلهای برای اهداف نادرست قرار گرفت؛ برای خودنمایی، برای رسیدن به قدرت کاذب، برای شهرت و شهوت، برای دنیاطلبی و مانند آن، این عزاداری ارزش ندارد. اگر عزاداری، هدف نهایی دانسته شد و نتایج و ثمرات صحیح آن، در نظر گرفته نشد، آن نیز به انحراف کشیده میشود. آن وقت هر رفتار و گفتاری در عزاداریها درست قلمداد شده و از شعائر حسینی محسوب میشود. شما ببینید شخصی که برخی او را مرجع تقلید میدانند رسماً میگوید: «هیچ چیز جای قمه زدن روز عاشورا را نمیتواند بگیرد، لذا مؤمنان و محبان اهل بیت (علیهم السلام) سعی بر آن داشته باشند که روز عاشورا قمه بزنند.»
خب چنین فردی، یا از اسلام جز تیمم و غسل چیزی نمیداند و اسلام شناسیاش در محدوده همین مسائل است، یا با طرح این امور، دنبال اهداف سیاسی خود است! خوب است به ایشان بگویند چرا خودتان بر کله خود، چند ضربه قمه نمیزنید؟ بر فرض اگر مصلحت دیدند قمه بزنند، خب این قمه زدن چه برکاتی دارد؟ کدام مسلمان خفته را بیدار میکند؟ کدام غیرمسلمان یا غیرشیعه را به سمت امام حسین(علیه السلام) میکشاند؟ برعکس، دیگران را میترساند و وحشت زده میکند! عزاداریهای نادرست، در حد خود، برکات و ثمرات اجتماعی عزاداریهای درست و صحیح را از بین میبرد.
نظر شما