به گزارش خبرنگار مهر، روز جهانی فلسفه بهانه ای بود تا به سراغ برخی از اهالی اندیشه برویم و از شأن و جایگاه فلسفه از آنها پرسش کنیم. یحیی یثربی، استاد بازنشسته فلسفه دانشگاه علامه طباطبائی و نویسنده آثاری چون قلندر و قلعه (داستان زندگی سهروردی)، تاریخ تحلیلی انتقادی فلسفه اسلامی، حکمت متعالیه (بررسی و نقد حکمت صدرالمتالهین)، مفاهیم فلسفی در ادبیات فارسی از جمله اساتید دغدغه مندی است که به گفتگو با ما نشست.
فلسفه یعنی آموزش خردورزی و درست اندیشی
یثربی در پاسخ به پرسشی درباره اهمیت فلسفه در زندگی فردی و اجتماعی به خبرنگار مهر گفت: انسان هر کاری که به نفع خود و همنوعانش انجام داده، به کمک عقلش بوده است. اگر به کسی ایمان آورده، یا اگر کار خیری کرده، اگر اختراعی کرده، یک بیماری را ریشهکن کرده، قحطی را از بین برده یا وسیله نقلیهای را درست کرده، همه اینها با عقل و اندیشه بوده است. فلسفه تنها کارش تلاش بر این است که شما بتوانید از عقل تان استفاده کنید، یعنی عقل تان را راه میاندازد. آنوقت جای این سؤال نمیماند که فلسفه به چه دردی میخورد. چون ما هر پیشرفتی داشته باشیم و هر کار خوبی کنیم، آموزش خوب، پرورش خوب، اقتصاد خوب همه اینها با خردورزی امکان دارد و کار فلسفه این است که خردورزی و درست اندیشی را به شما یاد دهد. فلسفه کارش این است.
جهان را نمیشود با افسانه و اسطوره تفسیر کرد
وی افزود: درباره نقش فلسفه در جامعه، من فقط یک نشانی میدهم که همیشه در نوشتههایم این نشانی را مطرح کردم. ما برای کل دستاوردهای بشر دو عنوان داریم؛ فرهنگ و تمدن. تمدن یعنی شیوه زندگی، فرهنگ نیز فکر، ارزشها، کارکردها، مدیریتها و ... است. برای هر دوی اینها تاریخ وجود دارد. تاریخ تمدن و علم. از اول پیدایش دانش و تمدن، شما میبینید که این فلسفه بوده که راهگشا بوده است. بشریت با اسطوره و افسانه خوش بود؛ همینطور که عده زیادی هنوز هم این گونه هستند. تمام تحولات بشری مدیون عدهای است که به این نکته پی بردند که جهان را نمیشود با افسانه و اسطوره تفسیر کرد باید عقل را به کار برد و این تلاش به نام یونانیها در تاریخ ثبت شده است که نخستین بار آنها تلاش کردند که رویکرد عقلانی برای فهم جهان داشته باشند و آن تفسیرهای افسانهای دوران باستان را کنار بگذارند یا کافی ندانند.
فلسفه، تعیین مسأله می کند
یثربی در پاسخ به این پرسش که آیا فلسفه می تواند مشکلات اجتماعی را حل کند، گفت: الآن مدیریت مدرن و مدیریت جدید که در اقتصاد، سیاست، آموزش و پژوهش جواب میدهد اینها همه نشانه به کار گرفتن عقل انسان است و راه اینها را فلسفه باز کرده است. فلسفه به ما میگوید که در آموزش شما نباید دانشآموز یا دانشجو یک مطلب را یاد بگیرد حفظ کند، بلکه باید خودش بفهمد. آزمایشگاه محصول دوران جدید است. آزمایشگاه یعنی اینکه خودت ببین؛ کاری نداشته باش نیوتن، انیشتین یا دیگری چه گفته است. خودت ببین. پس اگر عقل مان را درست به کار بگیریم فکر میکنیم مشکل اقتصادی، سیاسی و فرهنگی ما چیست. این تفکر مشکلها را شناسایی میکند و بعد از شناسایی تبدیل به مسئله میکند.
وی گفت: مسئله یعنی چیزی که باید روی آن تحقیق کرد. وقتی تبدیل به مسئله کرد محققان را فرامیخواند که بیایید مشکلات را حل کنید. مثلاً در کشور ما مشکلات انتخابات یا مشکلات اقتصادی چیست؟ یا مشکل آموزشی ما چیست؟ اینها را عقلانیت تعیین میکند و راهحلش را عقلانیت به ما یاد میدهد. پس بنابراین فلسفه پدر تمام علوم بشری است. فلسفه است که به ما تفکر و درست اندیشی میآموزد و ما میتوانیم با این درستاندیشی مشکلات خودمان را بشناسیم و راهحل این مشکلات را پیدا کنیم.
فلسفه، نقل قول نیست
این پژوهشگر و نویسنده آثار فلسفی اظهار داشت: ما الآن در فلسفه فقط نقل قول دیگران را میکنیم. ابنسینا گفته از یکی جز یکی صادر نمیشود. ملاصدرا گفته اصالت با وجود است. اما اینکه خودم چه میگویم در فلسفه ما نیست. در حالی که مدیریت زندگی امروز با «خودم چه میگویم» ها پیش میرود. یعنی ما خودمان باید فکر کنیم. فلسفههای مضاف یعنی دقتهای مربوط به حوزههای مختلف.
وی گفت: فرض کنید شما به تشییع جنازه میروید. تا اینجا علم است؛ شما میدانید فلان کس مرده است و باید او را دفن کنیم و من به دلایلی که فامیل یا دوست او هستم شرکت میکنم. اما تفکر فلسفی همیشه یواشکی یقه ما را میگیرد میگوید این که این فرد مرده یعنی چه؟ اصلاً مرگ چیست؟ چرا انسان میمیرد؟ چرا در این جهان همه چیز زوالپذیرند؟ بعد از مرگ چه میشود؟ یک مثال شادیبخش هم بگویم؛ ما به یک عروسی میرویم. این علم و آگاهی است. ما میدانیم الآن به عروسی آمدیم، این شیرینی است، این کادویی است که دادیم، این عروس و این داماد است، اما تفکر فلسفی میآید این جا چندین سؤال ایجاد میکند. ازدواج یعنی چه؟ چرا باید ازدواج کنیم؟ هدف از ازدواج چیست؟ محرم و نامحرم چیست؟ چرا باید یک زن و مرد به هم حلال شوند. چرا ولنگاری و هرزگی در جامعه خوب نیست؟ چرا اینطور است؟ این سؤالها را فلسفه مطرح می کند و جواب میدهد و ما را قانع میکند. پس کار فلسفه این است. اندیشه ما را عمیقتر و بنیادیتر و ریشهای میکند. اینها را دقتهای منطقهای میگویند که مثلاً آن دقتی درباره مرگ و این یکی دقتی در مورد عروسی بود. میتوانید نامش را فلسفه مرگ و فلسفه ازدواج بگذارید.
یحیی یثربی در ادامه با بیان اینکه فلسفههای مضاف یعنی دقتهای مربوط به حوزههای مختلف، گفت: در جامعه شما تاریخ دارید. تفکر فلسفی میآید دقتهایی روی تاریخ میکند. تاریخ به ما میگوید شاهعباس آمد و فلانی رفت، اما فلسفه میگوید این آمدن و رفتن یعنی چه؟ این حادثه چرا اتفاق افتاد؟ چرا این ضعیف شد چرا آن قوت گرفت الیآخر. این همان تحقیق و دقت درباره ظهور و سقوط قدرتهاست و نامش را فلسفه سیاست یا تاریخ میگذاریم. از آنطرف فلسفه روی حوزه فیزیک، شیمی و علوم تجربی میآید دقتهایی میکند و سؤالاتی مطرح میکند و ما نام این را فلسفه علم میگذاریم. همینطور در سیاست. فلسفه به شما یاد میدهد قدرت چه خاصیتی دارد و چگونه میتوان از مشکلات قدرت جلوگیری کرد. چگونه میتوان قدرت را منتقل کرد؟ چگونه میتوان کار حاکمان را ارزیابی کرد؟ اینها میشود فلسفه مدیریت و سیاست.
وی افزود: فلسفه مضاف یا کل فلسفه یک حرف بیشتر نیست: روش بنیادی و فراگیر درست اندیشی. فلسفه در همه زمینهها مطرح میشود چون بهخودیخود، یک چیز انتزاعی نیست. شما بنشینید یک جا و بگویید آیا الف ب میشود یا خیر؟ یکی بگوید میشود یکی بگوید نمیشود، خیر. فلسفه میآید روی همین چیزهایی که شما با آن ها درگیر هستید دقت میکند. الآن مشکل ما این است که فلسفه را از این حالت درآوردیم. ما با عقل دیگران کار میکنیم. می گوییم ملاصدرا گفته اصالت وجود؛ خیلی هم خوب. اما خود شمای دانشجو بیا تلاش کن. نه یک روز، نه یک ماه، نه یک سال. ما اینطور برخورد نمیکنیم. ما میگوییم نخیر، آن فلسفه است هر کسی هم بگوید ضعیف یا فلان است خیلی بی خود گفته است. پس فلسفه ما باید فلسفه امروز ما باشد. مدام نیاییم بگوییم سهروردی گفت جهان ترکیبی از نور و ظلمت است. خب چطور ترکیبی از نور و ظلمت است؟ و با این مسئله کدام مجهولی را معلوم میکنیم؟ اینها را باید خودمان بفهمیم. اما ما حفظ میکنیم. در دانشگاه به ما یاد میدهند دانشجو نمرهاش را میگیرد و رساله خود را دفاع میکند میرود پی کار خود. اما تفکر پیشرفت نمیکند.
یثربی در ادامه سخنان خود گفت: فلسفه یعنی همین که بفهمید اخلاق، دین، علم، زندگی و مدیریت چیست و عمیق و بنیادی بفهمید. مشکل ما این است که فلسفه را به معنی درست آن به کار نگرفتیم. مدام نقل قول است. باید تفکر فلسفی در جامعه باشد. یعنی فلسفه، فلسفه امروز ما باشد. آنوقت ما صاحب فلسفه مضاف میشویم. در دینشناسی، اخلاق، سیاست و اقتصاد هم تحول پیدا میکنیم ولی ما این را نداریم. الآن در دینشناسی به تقلید از غرب یک حرفهایی میزنند که برخی اوقات آدم واقعاً خندهاش میگیرد. من در این باره یک کتابی نوشته بودم به نام «ماجرای غمانگیز روشنفکری در جامعه ما». واقعاً وضع تفکر در جامعه ما از نظر من خیلی رضایتبخش نیست و شما انتظار دارید فلسفه در اقتصاد ما کارگر باشد؟ کدام فلسفه؟ ما باید فلسفه ای را داشته باشیم که در اقتصاد ما کارگر باشد یعنی الآن متفکرانی بنشینند درباره اقتصاد به بنیادیترین سؤالها و جوابها بپردازند. این را ما نداریم. یک چیزی از غرب میگیریم آن را درس میدهیم. اخلاق هم دیدید چطور شده است. از بیتالمال دزدیدند خیلی وحشتناک است آن هم در مکتب علی و فاطمه سلامالله علیهما. این دلیلش این است که ما در آموزشوپرورش و در تربیت و تحول فکر مردم کار نکردهایم. اینهمه خرافات دلیلش این است که تفکر فلسفی بهروز نیست. یک داستانی میگوییم و رد میشویم و استاد پولش را میگیرد و دانشجو مدرک خود را. نه آن تدریس در جامعه سودمند است نه آن مدرک به درد این جامعه میخورد. لذا میبینید یک استادی رقم بالایی رساله در فلسفه گذرانده است، راهنما بوده، اما کدام مشکل را حل کرده است؟ همه رسالهها این است درباره علیت ابنسینا، غزالی چه میگوید؟ دوباره رساله بعدی می گوید مقایسه کنید بین نظر ابنسینا و غزالی. علیت الآن در روزگار ما یک مسئلهای است حرکت در روزگار ما یک مسئله دیگر است. ما باید خودمان روی اینها کار کنیم. هنوز اشیاء را با جنس و فصل تعریف میکنیم. امروز دیگر در دنیا کسی با جنس و فصل تعریف میکند؟ ما باید بیاییم تعریف آب و هوا را امروزی کنیم. ما هنوز از ۴ عنصر حرف میزنیم.
استاد سابق فلسفه دانشگاه علامه طباطبائی گفت: دینشناسی تفکر عمیق میخواهد. اسلام ظرایفی دارد که انسان باید خیلی قوی باشد که آن را درک بکند تا به درد امروزش بخورد. ما تولید علم را اصلاً جدی نگرفتیم. از غربیها این جا آمده و ما هم به تقلید شروع کردیم نظریهپردازی و تولید علم. خصوصاً در علوم انسانی در علوم تجربی باز با آنها هماهنگ هستیم و نسبتاً میدانیم باید چه کار کنیم. قرآن به ما گفته تولید علم. «وَمَآ أُوتِیتُم مِّنَ الْعِلْمِ إِلَّا قَلِیلاً» از علم جز اندکی بهره ندارید. در آیه دیگر به ما میگوید «فَوْقَ کُلِّ ذِی عِلْمٍ عَلِیمٌ» از هر دانایی داناتر امکان دارد. یعنی حرف در ابنسینا و انیشتین ختم نشده است. ما به اینها هنوز نمیپردازیم ولی دیگران سالهاست میپردازند. هر ثانیه یک چیز جدید اختراع میشود. مدام میگوییم علوم اجتماعی غرب را قبول نداریم خب قبول نداشته باشیم من هم میگویم قبول نداریم. ولی این چاره کار ما نیست. مهم این است ما بیاییم در دانشگاههای خود علوم اجتماعی خودمان را تأسیس کنیم.
وی افزود: در یک هفته میشود علم اجتماعی بومی خودمان را تأسیس کنیم. مگر علوم اجتماعی چیست؟ ببینیم جامعه چه شرایطی دارد و آن را مطالعه میکنیم. ببینیم در این جامعه اعتیاد هست یا نیست؟ اگر هست چقدر است و چرا هست و اگر نیست چرا نیست؟ در جاهای دیگر چرا هست، چرا اینجا نیست؟ همینطور تمام مسائل را میتوانیم خودمان بررسی کنیم. این میشود جامعهشناسی خودمان. مشکل ما اینجاست راجع به فلسفه خودمان به میدان نیامدیم کار کنیم. هر کسی هم خواسته حرفی بگوید فوراً جلویش را گرفتیم.
اسلام مانند مسیحیت، نزاع عقل و دین ندارد
این استاد فلسفه اظهار داشت: یکی از چیزهایی که به خاطر ضعف تفکر فلسفی در جامعه به آن توجه نمیشود، این است که ما اسلام را با مسیحیت در یک ترازو میگذاریم. مسیحیت دینی است که عقلانی نیست. در متن انجیلها عقلانیت نکوهش شده، در متن تورات عقلانیت نکوهش شده است. اصلاً گناهی که بهوسیله آن بشر دچار گناه ازلی و ابدی شد، عقلانیت و دانایی بود. این متن تورات است. آنها حق دارند یک عقل و یک دین داشته باشند و جنگ علم و دین داشته باشند، اما اسلام به ما تأکید میکند عقل خود را به کار بگیرید. در قرآن یک مورد ندارید حمله به دانایی شود و نادانی تجلیل شود. بعضی از آقایان غیردقیق ما که دقت نمیکنند حرف میزنند دم از جهل مقدس در جهان اسلام میزنند. ما جهل مقدس نداریم. در هیچ متن دینی ما جهل تقدیس نشده است. جهل مقدس یعنی چه؟ ولی در مسیحیت جهل تقدیس شده است. دین اسلام به ما میگوید اصول دین تان را باعقل تان بفهمید و دین تان را باعقل تان انتخاب کنید و این یکی از امتیازات اسلام است.
وی در این باره افزود: در نتیجه اسلام نمیگوید فلسفه ارسطو را بیاورید معیار فهم خود کنید، میگوید خودتان فکر کنید. آب، خاک، زمین، آسمان، آینده، گذشته دنیا، آخرت چیست اینها را باید فکر کنید. سراپای قرآن دعوت به تفکر است. بله من هم با این آقایانی که میگویند فلسفه باید کنار گذاشته شود به نوعی موافقم چرا که اگر فلسفه همین باشد که الآن داریم این فلسفه نیست. این افکار دیگران است که ما نقل میکنیم. اسلام هیچوقت این را به ما نگفته که از ارسطو یا ملاصدرا یا ابنسینا پیروی کنید. اسلام میگوید عقل خود را به کار بگیرید. ابنسینا در زمان خودش به کار گرفت به آن نتیجهها رسیده است. ملاصدرا در زمان خود به کار برده به آن نتیجه رسیده اما الآن باید عقل مان را در فهم قرآن و دین به کار بگیریم و به نتایجی میرسیم که به ذهن ملاصدرا هم خطور نکرده است.
پس فلسفه بهخودیخود بد نیست. فهم، بد نیست. ولی برخی دینها با فهم لج هستند و از نظر آنها فهم یک چیزی است دین هم یک چیز است. دو نوع جهانبینی داریم؛ یکی فهمی یکی دینی. اما اسلام به ما میگوید زمین و زمان را بفهمید و بدانید: «هَلْ یَسْتَوِی الَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَالَّذِینَ لَا یَعْلَمُونَ» دانا و نادان یکسان نیستند. «قُلْ رَبِّ زِدْنِی عِلْماً» خدایا آگاهی من را بیفزا. این دستور به پیغمبر(ص) است که بگو خدایا بر دانایی من بیفزا، تا چه برسد به من و شما. بنابراین دینشناسی ما الآن بهروز نیست و فرق اسلام و مسیحیت از زمین تا آسمان است. برخی از مراکز مسیحی گلایه کردند که فلانی از هر فرصتی استفاده میکند علیه مسیحیت حرف میزند. خیر من علیه مسیحیت حرف نمیزنم. من بهعنوان یک اهل فلسفه تحقیقم را میگویم. میگویم این دین ضد عقل نیست، آن دین ضد عقل است. میگویم این متن شما و این آیههای ضد عقل شما. این هم کتاب ما، شما یک مورد پیدا کنید آن وقت من استغفار و توبه می کنم.
وی افزود: هایدگر که خودش فیلسوف دیندار است، دین را از علم جدا میکند. اینها میگویند حوزه علم جدا و حوزه دین هم جداست. ایمان یک چیز است عقل چیز دیگر. همین را برخی از آقایان ما هم به تقلید به زبان میآورند. می گویند معنویت آن جاست که عقلانیت نباشد، چه کسی گفته؟ اینها سوغات غرب و مسیحیت است. آنها این دو حوزه را جدا میکنند. از نظر تقدم و تأخر هایدگر اصالت را به دین میدهد. میگوید اول بیا ایمان بیاور و همه چیز را قبول کن، اگرچه ضد عقلت و ضد علمت باشد. بعد همین دین شما را هدایت میکند. همین دین شما را راه میبرد و به شما عقلانیت یاد میدهد. یعنی عقل شما میشود. یعنی اصالت با دین است. اما در اسلام اصالت با عقل است. اگر شما دین ات را با عقل انتخاب نکنید و با تقلید انتخاب کنید، اسلام قبول نمیکند. پس اسلام ما را به شناخت همه چیز دعوت میکند. پیامبر(ص) مسئول ابلاغ و هدایت است. هدایت یعنی توجیه، یعنی بگویید من این را میگویم چون دلیلش این و آن است تا ذهن طرف قانع بشود و این را بپذیرد.
وی در پایان سخنان خود گفت: در روز جهانی فلسفه آرزویم این است که ما که مراسم این روز را برگزار میکنیم، هر ساله کسانی که ادعای فلسفی دارند، از دستاوردهای خودشان سخن بگویند. جریان روز فلسفه را با کلیگوییها، تبریکها و اینجور چیزهای بیحاصل برگزار نکنند. این که اصلاً آن هیچ چیز ندارد و ما همه چیز داریم و غیره، اینها را کنار بگذاریم. نظریهها را روشن به میدان بیاوریم و امیدوارم روزی اینطور شود.
نظر شما