خبرگزاری مهر، گروه فرهنگ: حسن گل محمدی
این روزها، هنگامی که سخن از رشد و تعالی ادبیات و فرهنگ کشورمان به میان میآید، همه گلهمندند که نقد از جامعه ما رخت بربسته و اگر نویسندهای به نقد بپردازد، آن نقد یا از دریچه تعریف و تمجید است یا در راه زشتگویی و عقدهگشایی. در حالیکه آنچه که از هر چیز دیگری میتواند جامعه را به سوی پیشرفت و تعالی ببرد، گسترش فرهنگ نقد و نقدپذیری است. نقد موجب پذیرش عقاید دیگران میشود و زمینههای اولیه دموکراسی در جامعه را فراهم میآورد. اگر چه مطالب فوق درباره هرگونه نقد و انتقادی در جامعه جاری است ولی نقطه نظر نگارنده در این مقاله پرداختن به نقد ادبی است.
اصول نقد ادبی از سه مشخصه مهم برخوردار است. اول صاحب اثر، نویسنده یا شاعری که یک اثر ادبی را بوجود میآورد و آن را نشر میدهد. هنگامی که اثری منتشر میشود، دیگر آن اثر از حیطه حضور و مالکیت نویسنده یا شاعر خارج میگردد و متعلق به جامعه ادبی میشود که میتواند توسط آحاد افراد آن جامعه مورد مطالعه، بررسی، اظهارنظر و نقد قرار گیرد و صاحب اثر نمیتواند مانع از این کار شود. مشخصه دوم، منتقد یا نقاد است که با توجه به روش، اسلوب و دستورالعملهای مورد قبول جامعه ادبی، یک اثر را مورد بحث، بررسی و اظهارنظر قرار میدهد. مشخصه سوم، نوع اثر است که حاصل کار نوشتن و خلق کردن نویسنده یا شاعر است و پس از آن که متن نهایی آن مورد قبول و رضایت صاحب اثر قرار گرفت آن را برای مخاطبان جامعه فرهنگی منتشر میکند.
اگرچه لزوم نقد در جامعه بدیهی و محرز است ولی باید این سوال را از خودمان بپرسیم که آیا اصولا جامعه ادبی، خوانندگان و اهل کتاب پذیرای نقد هستند، به عبارت دیگر آیا جامعه نقدپذیر است؟اصولا نقد ادبی موجب میشود که نویسنده یا شاعر از چگونگی پذیرش افکار ونوشتار خود که به صورت یک اثر ادبی درآمده است توسط مخاطبان و خوانندگانش مطلع شود. هر چقدر این نقد درست، علمی، کارشناسی و بیطرفانه باشد تاثیر بیشتری در صاحب اثر و سایر مخاطبانش دارد. در حقیقت منتقد ادبی واسطهای بیغرض است بین نویسنده و خواننده او و وظیفهاش روشن کردن گوشه و زوایای مثبت و منفی آن اثر برای خوانندگان است. بدیهی است صلاحیت منتقد برای حضور در یک چنین جایگاهی باید محرز و به ثبوت رسیده باشد تا خوانندگان و جامعه ادبی نقطه نظرات او را درست و منطقی تلقی کنند.
البته دسترسی منتقد به ریشههای اصلی مضامین و مفاهیمی که در ذهن نویسنده یا شاعر بوده و به صورت اثر ادبی درآمده، بسیار سخت و مشکل است، لذا یک منتقد ادبی ممکن است با داشتن دانش لازم و بکارگیری اصول و روش علمی مرسوم، باز هم به طور مطلق نتواند از عهده این کار برآید، بنابراین ابراز عقیده و اظهارنظر او را باید با در نظر گرفتن نسبیت اشراف به آن اثر پذیرفت. ولی مرجع صاحب تشخیص برای آنچه که منتقد میگوید و مینویسد، جامعه مخاطب نویسنده و خود منتقد است که نسبت به نقد نوشته شده، حساسیت نشان میدهند، یا آن را میپذیرند، یا رد میکنند و یا آنکه به طور نسبی با درجات مختلف مورد قبول یا رد قرار میدهند. یعنی جایگاه پذیرش اصلی نقد یک منتقد روی یک اثر یک نویسنده، جامعه فرهنگی مخاطب است که با عکسالعمل خود موضوع نقد را ارزیابی میکند.
در روند انجام کار نقد، چون نقادی قضاوت درباره آثار ادبی است، لذا منتقد برای شناخت و معرفت آن اثر باید به اصول و موازینی مسلط باشد و آن را به کار گیرد و چون اصول و روش ثابت و یکنواختی برای انجام این کار موجود نیست، همین موضوع باعث میگردد که هر منتقدی سلیقه و دانش خاص خود را هم در کارش دخالت دهد و همین یکی از مشکلات عمده نقد است.
ولی رویهمرفته میتوان گفت که نقد ادبی موجب تحول زیادی در ادبیات شده است و آثاری که مورد نقد و بررسی قرار گرفته، زمینه رشد پیدا کرده است و نویسندگان و شاعرانی که آثارشان نقد شده، هم مخاطبان بیشتری پیدا کردهاند و هم نوشتههایشان کاملتر و بینقصتر شده است. به عبارت دیگر اگر نقد وجود نداشته باشد، ارزش آثار نویسندگان و شاعران مشخص نمیشود و اگر چنین اتفاقی بیفتد کار نویسندگی و شاعری دچار رکود و تکرار میشود. درست مثل زمان حاضر در جامعه ادبی ما، که نه تنها نقد و انتقاد در همه زمینهها به فراموشی سپرده شده است بلکه بسیاری ار صاحبان اثر و حتی مخاطبان و علاقمندان آنها پرداختن به نقد ادبی را تحمل نمیکنند و با بدترین ادبیات ممکن درصدد مقابله با نقد و منتقد برمیآیند و این کار تیر خلاصی است به آثار ادبی و فرهنگی. اگر چنین اتفاقی بیفتد، چنانکه در ایران افتاده است، ادبیات منحط و سخیف همه جا را فرا میگیرد و دکانداران و کتاب سازان با همدستی ناشران منافع طلب بازار را در دست میگیرند و دور از چشم هر منتقدی کالاهای ادبی غیر ضرور خود را به خوانندگان عرضه میکنند.
بنابراین، اگرچه لزوم نقد در جامعه بدیهی و محرز است ولی باید این سوال را از خودمان بپرسیم که آیا اصولا جامعه ادبی، خوانندگان و اهل کتاب پذیرای نقد هستند، به عبارت دیگر آیا جامعه نقدپذیر است؟
چون پذیرش نقد ظرفیت و سعهصدر میطلبد که ممکن است در بسیاری از خوانندگان وجود نداشته باشد. در یک چنین حالتی نقد به جای آن که سره را از ناسر تشخیص دهد و در درک واقعیتها به خواننده کمک کند، موجب عصبانیت و ناراحتی او میشود. چون بسیاری از افراد پیدا میشوند که آثار ادبی را فقط به خاطر نام نویسنده یا شاعر مربوطه میخرند، در حالیکه توجه به محتوا و آنچه که نوشته شده بسیار مهمتر از کسی است که آن اثر را خلق کرده است. یعنی جامعهای نقدپذیر است که به جای تعصب روی خالق اثر، روی موضوع و محتوای اثر عرضه شده حساسیت داشته باشد.
جامعه نقدپذیر همواره پدیدههای ادبی و فرهنگی را با چشم پژوهش و تحقیق مینگرد و از بتسازی و قداستپروری و مراد و مریدی که این روزها در جامعه ادبی ما اشاعه پیدا کرده است، دوری میجویدپس باید گفت جامعه نقدپذیر به جامعهای گفته میشود که به فهم مطلب از طریق تحقیق و پژوهش توجه دارد و به طور یک طرفه هر مطلب یا مضمونی را که نویسنده در اثر خود بیان کرده است، بدون تجزیه و تحلیل نمیپذیرد. جامعه نقدپذیر همواره پدیدههای ادبی و فرهنگی را با چشم پژوهش و تحقیق مینگرد و از بتسازی و قداستپروری و مراد و مریدی که این روزها در جامعه ادبی ما اشاعه پیدا کرده است، دوری میجوید. اگر جامعهای نقدپذیر نباشد به وضعیتی میرسد که اگر نویسندهای که برای او قداست کاذب ایجاد شده است، دست به کتاب سازی بزند یا موضوعاتی را که در ادبیات متعهد و ادبیات مدرن و جدید مطرح است، به صورت نادرست به جامعه ارائه دهد، دیگر نمیتوان به اینگونه افراد که جایگاه پدرخواندگی پیدا کردهاند، ایرادشان را گوشزد کرد. در یک چنین حالتی جامعه ادبی به جای برخورد درست علمی و آکادمیک به آثار اینگونه نویسندگان به برخورد عاطفی و مرید و مرادپروری روی میآورد و جلوی هر نوآوری و رشد و تعالی فرهنگی و ادبی گرفته میشود. جامعهای که دچار این حالت شود، افراد کمسواد و فرصتطلبان منفعتجو، معرکه گردان گردهماییها و جلسات فرهنگی و ادبی میشوند و دنیایی کاذب و غیرعلمی، از جایگاه نقد، تحقیق و پژوهش در رویدادهای فرهنگی و ادبی جامعه ایجاد میکنند. در چنین جوامعی، اگر محققی یا منتقدی بخواهد واقعیتهای جامعه فرهنگی را به نقد درست علمی و روشنگرانه بکشد، به منظور پیشگیری از ترویج و گسترش اندیشههای اینگونه منتقدین دلسوز و مطلع، توطئه چینیها و دسیسه آفرینیها شروع میشود تا آن محقق روشنگر را به جریانهای مختلف سیاسی، اجتماعی و فرهنگی منتسب کنند و شخصیت او را مخدوش نمایند. بدیهی است اینگونه نگرشها و برخوردهای مغرضانه که موقعیت و منافع یک عده و دکاندار را تامین میکند، ناشی از عدم خردورزی و درستاندیشی است که در یک جامعه واپسگرا و جزماندیش بوجود میآید. این بیماری واگیردار و مسری روز به روز در کشور ما ذهنیات را مخدوش کرده و رو به توسعه است. این بیماری تنها در جامعه ادبی نیست بلکه در اغلب مباحث اجتماعی، سیاسی و اقتصادی نیز مشاهده میگردد که ما فقط از جنبه مباحث ادبی به آن پرداختهایم.
به باور نگارنده، هیچ اثر ادبی نباید مصون از نقد درست علمی و آکادمیک باشد. چه نویسنده آن اثر آدم معروف و صاحب کرسی دانشگاهی باشد یا دانشپژوهی جوان و جویای نام. اینک باید دید چگونه با این سد محکم و کاذب ایجاد شده برخورد کرد. به باور نگهدارنده، باید با کار زیاد، نقد فراوان و با تابو شکنی، باورهای جامعه فرهنگی را عوض کرد و این شناخت را بوجود آورد که ممکن است فردی در مقام استادی دانشگاه و یا سالهای سال نوشتن و قلم زدن، افکار و آثارش به درد جامعه امروز ما نخورد. با نقد درست، علمی و روشنگرانه لازم است اینگونه تابوها را با رعایت کامل اصول نقد بیطرفانه، دلسوزانه و محترمانه، در هم شکست و واقعیتها را از پس این قداستهای کاذب ایجاد شده، به جامعه ادبی و فرهنگی نشان داد.
نظر شما