شهيد مطهري معتقد بود كه كتاب خوب كتابي است كه مفيد باشد ؛ آيا كتابهاي فلسفي امروز چه در زمينه فلسفه غرب و چه در زمينه فلسفه اسلامي مفيدند؟
مشكل ما اين است كه چرا جامعه ما نمي تواند از كتابهاي سودمند، سود ببرد؟ اكنون تمام كتابهاي بنيادي و مسائل عمده اي كه باعث تحول غرب شده، ترجمه و يا با قلمهاي مختلف براي ما گزارش شده است |
نظر شهيد مطهري را چنين تكميل مي كنم كه جامعه نيز بايد بتواند از كتاب خوب بهره برد؛ به نظر من در حوزه فلسفه براي اهل فلسفه ، استادان، دانشجويان و علاقه مندان، كتاب سودمند كم نيست، اما مي توان گفت كه اين كتابها هيچ سودي نداَشته اند. مشكل ما اين است كه چرا جامعه ما نمي تواند از كتابهاي سودمند، سود ببرد؟ اكنون تعداد زيادي از كتابها و مسائل عمده اي كه باعث تحول غرب شده، ترجمه و يا با قلمهاي مختلف براي ما گزارش شده است. آثار افلاطون ، ارسطو و نيز كتابهاي اصلي روشن انديشان عصر جديد غرب مانند فرانسيس بيكن، جان لاك، دكارت، هيوم و كانت ، همه به زبان فارسي ترجمه شده است و كسي نمي تواند ادعا كند كه اين آثار در دسترس او نبوده است. گزارشهاي متعددي از قلم ويل دورانت گرفته تا برتراند راسل و كاپلستون و ديگران به دست ما رسيده است و همچنين تك نگاريهايي نيز توسط محققان ديگر ترجمه و يا تاليف شده است. بنابراين از بابت كتاب جاي هيچ گلايه اي وجود ندارد.
در زمان نوشته شدن "سير حكمت در اروپا" مردم حق داشتند بگويند كه كتابي در دسترس ما نيست ، اما اكنون چنين وضعي نيست و اطلاعات مردم نيز از نظر زبان بالا رفته است . شايد در زمان "محمد علي فروغي" كه كتاب "سير حكمت در اروپا" را نوشت ، بيش از 10نفر نبودند كه انگليسي مي دانستند اما اكنون هزاران نفر به اين زبان مسلط هستند و مي توانند علاوه بر ترجمه ها، از اينترنت و متنهاي اصلي نيز كه در بازار موجود است استفاده كنند |
در زمان نوشته شدن "سير حكمت در اروپا" مردم حق داشتند بگويند كه كتابي در دسترس ما نيست ، اما اكنون چنين وضعي نيست . اطلاعات مردم از نظر زبان نيز بالا رفته است . شايد در زمان محمد علي فروغي كه كتاب " سير حكمت در اروپا" را نوشت ، بيش از 10نفر نبودند كه انگليسي مي دانستند ، اما اكنون هزاران نفر به اين زبان مسلط هستند و مي توانند علاوه بر ترجمه ها، از اينترنت و متنهاي اصلي نيز كه در بازار موجود است استفاده كنند. در چنين شرايطي، شگفت انگيز اين است كه نه فلسفه اسلامي وارد زندگي ما مي شود و نه فلسفه غرب! بلكه زندگي ما با افكار سنتي اداره مي شود. مثلا ما سالهاي سال و از زمان اوايل كار معاويه، با جبرگرايي مخالف بوده ايم ، اما هنوز هم افكار عمومي جامعه ما جبرگرا و اشعري است! حتي در سطح تحصيلكرده هاي حوزوي و دانشگاهي نيز چنين فضايي حاكم است.
اطلاع رساني ما در روزنامه ها و تلويزيون، بر مباني اشعريت استوار است و حتي در تبيين برد بازي فوتبال هم نمي خواهيم تبيين كنيم كه نقش مربي، نقش فلان بازيكن و نقش شرايط رواني چقدر بوده است، بلكه با كلمه اي خود را راحت مي كنيم كه خدا به ما كمك كرد و ما توفيق يافتيم و در اين مسابقه اول شديم فقط در شكستها به سراغ تحليل فلسفي مي رويم، آن هم براي آنكه خودمان را تحقيرنكنيم چون اگر در آنجا نيز بگوييم كه اين كار خواست خدا بوده است به معني آن است كه خداوند ما را دوست نداشته است. دراين گونه مواقع سعي مي كنيم كه اشعري نباشيم ، متخصص ، فيلسوف و متفكر مي شويم و دنبال علل و اسباب مي گرديم با اينكه 1300 سال است كه ديدگاهي مخالف اشعريت داريم و هر چند كه در اين زمينه كتابهاي زيادي داريم، اما هنوز ديدگاهمان در جامعه وارد نشده است و شرايطي نداريم كه از كتابها مطلب بگيريم. اين وضعيت از مراكز علمي ما سرچشمه مي گيرد؛ يعني بايد متفكران تحول پيدا كنند و اين تحول را در جامعه نشر وگسترش دهند.
با قاطعيت مي توان گفت كه مراكز فلسفه ما در دانشگاهها، آشفته ترين وضع را دارند. اصلي ترين شرط يك حكيم آن است كه درگير زندگي مادي نباشد؛ اما كساني را كه به عنوان حكماي جامعه مي شناسيم، چند جا استخدام هستند و اين امر نشانگر آن است كه كار اينان تفكر نيست بلكه فقط مي خواهند خود را اداره كنند |
برخي از دانشمندان معاصر اروپايي معتقدند كه فلسفه يك تحقيق است، تحقيقي كه فقط در گفت وگو و مباحثه تحقق مي يابد؛ مثلا سقراط براي رسيدن به يك نتيجه فلسفي ، شاگردانش را به كتاب خواندن دعوت نمي كرد ، او سعي مي كرد كه با آنها بحث كند تا در نتيجه بحث ، به مطلوب خود دست يابد. نظر شما چيست؟
اين اصل ، اصلي ترين اصلي است كه من به آن باور دارم و اخيرا نيز در يك مجموعه مقاله اي با عنوان " روش روشن انديشي" چاپ كرده ام ؛ به نظر من در روشن انديشي، هيچ گاه حكم صادر نمي كنند در حالي كه جامعه ما - حتي جامعه تحصيلكرده ما - نيز با اين روش فاصله دارد. اگر زندگي كسي را كه مي گويد من غرب را فهميده ام و تابع روشنفكري هستم ، بكاويد، مي بينيد كه
آنچه در غرب به آن توجه شد وبسيار سازنده بود، اين بود كه همه بايد فكر كنند. سقراط معتقد بود كه من نبايد به تو بگويم كه عدالت ، فضيلت و ... چيست ، چون فايده اي براي تو نخواهد داشت . تو خود بايد به آن برسي و تو مي تواني به آن برسي |
متوجه آن روش نيست بلكه هنوز در سنت خودمان است و حكم صادر مي كند در جامعه مان مي بينيم كه اين طرف مي گويد كه بايد چنين باشد و طرف ديگر مي گويد بايد چنان باشد و هر يك كليت طرف مقابل را نفي مي كند. غالب حكمها حتي در حد حكم فتوايي هم نيست چون در حكم فتوايي براي حكمي كه صادر مي شود، از كتاب و سنت منبع و مدرك پيدا مي كنند، اما اين حكمها در حال و هواي حكمهاي دگمهاي كليساهاي قرون وسطاي مسيحيت اند.
يعني بي دليل مي گويد كه بايد چنين باشد، بدون آنكه تحليل كند و نكات مثبت و منفي را به دست آورد. اما ما هنوز به طور مطلق حكم مي كنيم. آنچه در غرب به آن توجه شد وبسيار سازنده بود، اين بود كه همه بايد فكر كنند. سقراط معتقد بود كه من نبايد به تو بگويم كه عدالت ، فضيلت و ... چيست ، چون فايده اي براي تو نخواهد داشت . تو خود بايد به آن برسي و تو مي تواني به آن برسي؛ درست مانند زن حامله اي كه مي تواند بچه داشته باشد ، چرا من بچه اي در بغل او بگذارم، بايد به او كمك كنم تا خودش بچه را بزايد و صاحب بچه خود شود. تفكر براي هر كس مانند فرزندي است كه از درون خود مي زايد؛ بنابراين ما بايد كمك كنيم كه هر كس خودش حكم كند، نه آنكه بگوييم هر چه هست نزد ماست و شما بايد از ما ياد بگيريد. بايد به مردم ياد بدهيم كه خودشان فكر كنند و شايد اگر چنين كنيم آنها بيند يشند و ببيند كه درصدي از فلان عقيده درست است و درصد ديگري بهمان عقيده .
اما در سنت ما ، هر كس سعي مي كند طرف مقابل را حذف و نفي كند. مثلا قاجار نمي خواست كه با صفويه و زنديه مملكت را اداره كند، بلكه مي خواست او نباشد و پهلوي نيز نمي خواست با قاجار كار كند و هر چه به او گفتند كه او شاه باشد و تو فرمانده، قبول نكرد و در اولين فرصت او را خلع كرد و خودش جاي او نشست. اكنون نيز در جامعه ما همين طرز تفكر وجود دارد . هر كس مي خواهد ديگري را خلع كند و خودش جاي او بنشيند و لذا مانند دگمها بدون اينكه انديشه ايجاد كنند، حكم صادر مي كنند.
"متيوليپمن" محقق معاصر در گفت وگويي كه به زبان فارسي نيز ترجمه شده است معتقد است : انديشيدن ، بگو مگو كردن، مطلق نگاه نكردن و خوب و بد را با هم ديدن را بايد از دبستان به بچه ها ياد داد ، به بچه ها بايد انديشيدن را آموخت نه انديشه ها و حفظيات را .
ما بايد به سمت آموزش درستي برويم كه غرب در زمان گذشته مديون سقراط و اكنون مديون فرانسيس بيكن ها، هيومها و دكارتهاست . دكارت مي گويد : شيوه من اين است و من آن را براي تو گزارش مي كنم نه آنكه بگويم تو نيز مثل من باش، بلكه خودت اقدام كن، شايد بتواني بهتر از من ذهن خود را بسازي |
فلسفه دانشي است كه به مردم روش انديشيدن را ياد مي دهد. اما اينكه فيلسوف مطلبي بنويسد تا مردم بروند و به آن عمل كنند، چيزي در حد همان حكم است و اين با تفكر همخواني ندارد و نتيجه نمي دهد چون مردم روشي را فرا نگرفته اند. مشكل ما اين است كه نمي دانيم مردم با چه روشي رشد مي كنند . آن روش اين است كه مردم شخصا به ميدان بيايند و با فلسفه درگير شوند و خودشان فكر كنند، اما اگر مدام كتاب بنويسيم و اميدوار باشيم تا مردم بخوانند و عقيده شان تغيير كند ، كاري بي نتيجه است و به دليل همين اوضاع است كه مردم ما پس از 1300 سال باز هم اشعري فكر مي كنند چون به آنها ياد داده نشده است كه چقدر جبر علي و معلولي مطرح است و چقدر خداوند. حتي به دانشجوي فلسفه نيزهمه چيز را نقلي و قصه وار منتقل مي كنيم ، يعني فلسفه كانت را چنان تدريس مي كنيم كه گويي تاريخ زندگي نادرشاه را نقل مي كنيم. ما بايد به سمت آموزش درستي برويم كه غرب در زمان گذشته مديون سقراط و اكنون مديون فرانسيس بيكن ها، هيوم ها و دكارت ها است . دكارت مي گويد : شيوه من اين است و من آن را براي تو گزارش مي كنم نه آنكه بگويم تو نيز مثل من باش، بلكه خودت اقدام كن، شايد بتواني بهتر از من ذهن خود را بسازي.
در غرب اين موضوع را كه مردم را به تفكر واداريم و به آنها ياد بدهيم چگونه تفكر كنند، به صورت تفكر انتقادي مطرح شده است . نظر شما در مورد آن چيست و چه ميزان با سنت ما سازگار است و چگونه مي توان آن را با ديدگاه اسلامي سازگار كرد؟
انتقاد صد درصد با اسلام سازگار است. چون در متن قرآن آمده است : " به آن دسته از بندگانم بشارت بده كه حرفهاي مختلف را مي شنوند و بهترين را انتخاب مي كنند ". بنابراين ، دين اين عقيده را كه هر كس به هر عقيده اي كه دارد دل ببندد تحقير كرده است ، سعدي گفته است : گر از بسيط زمين عقل منهدم گردد، به خود گمان نبرد هيچ كس كه نادانم |
تفكر انتقادي به اين معناست كه ما همان گونه كه هنگام خريد در بازار به چند مغازه مي رويم و جنسهاي مختلف را مي بينيم، سبك سنگين مي كنيم و در نهايت يكي را انتخاب مي كنيم و دليل انتخابمان را هم مي دانيم، در تفكر انتقادي نيز بايد حرف طرف مقابل را سبك سنگين كنيم و با آنچه در گذشته گفته شده است و يا نتايجي كه در آينده خواهد داشت، مقايسه كنيم و سپس آن را انتخاب يا رد كنيم. آن كه فلان جنس را نمي خرد به اين معنا نيست كه آن جنس بدي است، بلكه در مجموع ارزيابيهايش ، اين جنس را به آن جنس ترجيح داده است و ممكن است شخص ديگري آن را به اين ترجيح دهد. انتقاد صد درصد با اسلام سازگار است. چون در متن قرآن آمده است : " به آن دسته از بندگانم بشارت بده كه حرفهاي مختلف را مي شنوند و بهترين را انتخاب مي كنند ". بنابراين ، دين اين عقيده را كه هر كس به هر عقيده اي كه دارد دل ببندد تحقير كرده است ، سعدي گفته است : " گر از بسيط زمين عقل منهدم گردد / به خود گمان نبرد هيچ كس كه نادانم .
اسلام نه تنها اجازه تامل و تفكر مي دهد، بلكه برخلاف مسيحيت ايمان تعصبي را قبول نمي كند. مسيحيت بر اين باور است كه انسان بايد در عين ناباوري، باور كند، اما اسلام مي گويد اگر باور نكني و و به زبان بياوري منافق و از كافر بدتر هستي |
اسلام مي گويد كه مسلمان بايد كتاب كافر را داشته باشد و مذهب ما مي گويد كه شيعه بايد كتاب اهل سنت را داشته باشد و اكنون همه علماي شيعه، كتاب غزالي را دارند، اما ممكن است كه اصلا كتاب شيخ مفيد را نداشته باشند. اما سنت جامعه ما، اجازه نقد نمي دهد، سنت جامعه ما خاكستري نگاه كردن نيست، بلكه فقط سياه و سفيد مي بيند، يكي سياه و ديگري سفيد و در اين ميان جايي براي ارزيابي نمي گذارد و اين عقيده با نقد نمي سازد. نقد به اين معناست كه چند مغازه بي طرف را ببيني و هر دو را زير و رو كني و پس از آن انتخاب كني؛ اما اكنون سنت اجتماعي ما اجازه نمي دهد كه در زمنيه انديشه به دو يا چند مغازه برويم.
براي بهبود وضع فلسفه و تفكر در كشور و نيز در دانشكده هاي علوم انساني چه بايد كرد؟
اگر من در اينجا حكم صادر كنم، روش درستي نيست؛ همين قدر مي گويم كه تا ما دانشگاهيان تحول پيدا نكنيم، در جامعه تحول پيدا نمي شود. ما بايد در دانشگاها نقادي كنيم . البته من با چنين حكمي نمي توانم انتظار داشته باشم كه از فردا چنين شيوه اي در دانشگاهها به كار رود اما من به نوبه خود تا آنجا كه بتوانم در كلاسها، نوشته ها و فرصتهايي كه برايم پيش مي آيد براي تحقق اين شيوه، تلاش مي كنم. به نظر من اگر اين تلاش از طرف تعدادي پي گيري شود مي توانيم راه خود را به سوي آينده بهتر باز كرده، اين شيوه را در جامعه به صورت هنجار درآوريم.
آيا به نظر شما اجراي برنامه هايي مانند " فلسفه براي كودكان " كه در بيش از 30 كشور بزرگ جهان در حال انجام است مي تواند گامي در ايجاد اين فرهنگ، براي ما به ارمغان بياورد ؟
در كشور ما نيز بايد چنين كارهايي انجام شود و براي چنين كاري بايد يك بيداري و هوشياري در فلسفه و علوم انساني دانشگاههاي ما ايجاد شود . بايد بر مراكز دانشگاهي و مراكز تصميم گيري در آموزش و پرورش فشار بياوريم تا بلكه بتوانيم شيوه آموزش را از حالت حفظي و معلم مداري درآوريم. اكنون روش ما اين است كه دانش آموز بايد از معلم و كتاب تحويل بگيرد و حفظ كند و خودش احتياجي به تفكر ندارد. اين شيوه، شيوه اي قديمي و منسوخ است.
روش صحيح آن است كه دانشجوبا واقعيت روبرو شود ، و نقش معلم و كتاب اين است كه تجربه پيشينيان را در اختيار دانشجو قرار دهد تا دانشجو بتواند قدمي از پيشينيان جلوتر برود ، چون تجربه آنان را دارد و مثل آنان استعداد هم دارد، بتواند قدمي پيش نهد. ما فيزيك گذشته را با معلمان فيزيك در اختيار نسل امروز قرار مي دهيم اما نبايد وضعيت نسل امروز مانند وضعيت نسل گذشته اي باشد كه چنين معلوماتي نداشته اند و انتظار مي رود كه از گذشتگان قدمي جلوتر باشد.
متاسفانه چنين شيوه اي در جامعه ما وجود ندارد ، بلكه سعي مي كنيم تا به دانشجو چنين القا كنيم كه ديگران مطلب را فهميده اند و تنها كسي كه آن را مي داند معلم است و تو بايد پاي درس او بنشيني و كتاب را باز كني و آن را ياد بگيري؛ و چنين تلقين مي كنند كه تو نمي تواني همه آنچه هست را بفهمي! در چنين فرهنگي چون دانشجو از اول تحقير شده است، رشد نمي كند و سازنده و اهل ابتكار نمي شود |
براي كودكان نيز همانگونه كه" متيوليپمن" طرح داده است بايد از سنين پايين ، رويارو شدن با طبيعت و حقيقت را به كودك ياد داد. نبايد ميان او و واقعيت حجاب شويم. من خواستم تا سلسله كتابهايي در اين زمينه بنويسيم و حتي يك جلد با نام " ترسيدن نه پرسيدن" چاپ كردم، اما متاسفانه به خاطر گرفتاري، نداشتن ناشر خوب و توجه نكردن جامعه به چنين كتابهايي، اين مجموعه در همان جلد اول متوقف شد. اما من از شيوه هاي ديگر، براي رسيدن به آنچه باور دارم، استفاده مي كنم و اين كار را با هيچ چيز عوض نمي كنم.
نظر شما