به گزارش خبرگزاری مهر، یوسا در کتاب " چرا ادبیات؟ " (ترجمه عبدالله کوثری) آورده است: توجیه سنتی این وضع این است که زنان طبقه متوسط و در قیاس با مردان ساعات کمتری کار می کنند و بسیاری از آن ها با وجدانی آسوده تر از مردان می توانند اوقاتی را صرف خیال پروری و موهومات کنند. من نسبت به این نگرش که زن و مرد را به دو مقوله خشک و نرمش ناپذیر تقسیم می کند و فضایل و معایبی به هریک از این دو جنس نسبت می دهد حساسیت دارم، اما در این تردیدی نیست که خوانندگان ادبیات روز به روز کمتر میشوند و در میان خوانندگان باقیمانده هم شمار زنان بیشتر از مردان است.
اگر این آدم ها مایه تاسف من می شوند تنها برای این نیست که نمی دانند چه لذتی را از دست میدهند، بلکه به این دلیل نیز هست که معتقدم جامعه بدون ادبیات، یا جامعه ای که در آن ادبیات – مثل مفسده ای شرم آور- به گوشه و کنار زندگی اجتماعی و خصوصی آدمی رانده می شود و به کیشی انزواطلب بدل می گردد، جامعهای است محکوم به توحش معنوی و حتی آزادی خود را به خطر می اندازد.
هیچ چیز بهتر از ادبیات به ما نمیآموزد که تفاوتهای قومی و فرهنگی را نشانه غنای میراث آدمی بشماریم و این تفاوتها را که تجلی قدرت آفرینش چند وجهی آدمی است بزرگ بدانیم. مطالعه ادبیات خوب بی گمان لذت بخش است، اما در عین حال به ما می آموزد که چیستیم و چگونه ایم، با وحدت انسانی مان و نقص های انسانی مان، با اعمال مان، رویاهامان و اوهام مان، به تنهایی و با روابطی که ما را به هم می پیوندد، در تصویر اجتماعی مان و در خلوت وجدان مان...
جامعه ای بی خبر از خواندن که از ادبیات بویی نبرده، همچون جامعه ای از کر و لال ها دچار زبان پریشی است و به سبب زبان ناپخته و ابتدایی اش مشکلات عظیم در برقراری ارتباط خواهد داشت. این در مورد افراد نیز صدق می کند. آدمی که نمی خواند، یا کم می خواند یا فقط پرت و پلا می خواند، بی گمان اختلالی در بیان دارد، این آدم بسیار حرف می زند اما اندک می گوید، زیرا واژگانش برای بیان آنچه در دل دارد بسنده نیست.
به راستی گزافه نیست اگر بگوییم آن زوجی که آثار گارسیلاسو، پترارک، گونگورا یا بودلر را خوانده اند در قیاس با آدمهای بی سوادی که سریالهای بی مایه تلویزیونی آنان را بدل به موجوداتی ابله کرده، قدر لذت را بیشتر میدانند و بیشتر لذت میبرند. در دنیایی بی سواد و بیبهره از ادبیات، عشق و تمام چیزی متفاوت با آنچه مایه ارضای حیوانات میشود نخواهد بود و هرگز نمی تواند از حد ارضای غرایز بدوی فراتر برود.
آقای بیل گیتس ... چندی پیش در مادرید ... اعلام کرد قصد دارد پیش از آن که بمیرد والاترین هدف زندگیاش را تحقق بخشد. این هدف، به گفته خود او، حذف کاغذ و بعد حذف کتاب است. به نظر آقای گیتس، کتاب پدیدهای منسوخ شده است. او چنین استدلال کرد که صفحه مانیتور کامپیوتر میتواند همه کارکردهایی را که کاغذ داشته برعهده بگیرد. همچنین بر این تاکید کرد که کامپیوتر گذشته از آن که کم هزینه تر است، جای کمتری می گیرد و حمل و نقل آن آسان تر است و انتقال اخبار و ادبیات از طریق این رسانه، به جای روزنامه و کتاب، امتیازات زیست محیطی دارد و از نابودی جنگل ها که از اثرات صنعت کاغذ است جلوگیری می کند.
گیتس به شنوندگان اطمینان داد که مردم باز هم خواهند خواند، اما بر صفحه کامپیوتر و در نتیجه محیط زندگی ما کلروفیل بیشتری خواهد داشت. من در جلسه سخنرانی گیتس حاضر نبودم، این نکات را در مطبوعات خواندم. اما اگر در آنجا میبودم حتما آقای گیتس را هو میکردم، که این طور بی شرمانه اعلام می کند قصد دارد من و همکارانم، یعنی نویسندگان کتاب را سرراست به صف بیکاران اعزام کند. علاوه بر این، سرسختانه با این تحلیلاش مخالفت میکردم. آیا صفحه کامپیوتر واقعا میتواند در همه جنبهها جانشین کتاب شود؟ چندان مطمئن نیستم.
من کاملا از انقلاب عظیمی که تکنولوژی های جدید، مثل اینترنت،در عرصه ادبیات و انتشار اطلاعات پدید آورده خبر دارم و اعتراف میکنم که اینترنت در کار روزانهام کمکهای پرارزشی میکند، اما قدرشناسی من به خاطر این تسهیلات بهراستی فوقالعاده، به معنای اعتقاد به این ادعا نیست که خواندن بر صفحه کامپیوتر میتواند جانشین مطالعه کتاب شود. این ورطهای است که گذشتن از آن کار من نیست. من نمیتوانم بپذیرم که عمل مطالعه آنگاه که نه در پی مقصودی عملی است و نه در طلب اطلاعات و برقراری ارتباطی فوری، میتواند بر صفحه کامپیوتر آن رویاها و لذات حاصل از کلمات را با همان حس صمیمیت و همان تمرکز ذهنی و خلوت معنوی که از مطالعه کتاب حاصل میشود، در یک جا گرد آورد. این شاید حاصل تعصبی باشد برخاسته از نداشتن تجربه عملی و از ملازمت دیرین ادبیات با کتاب و کاغذ.
اما من اگرچه برای دریافت اخبار جهان به اینترنت رجوع می کنم، هیچ گاه برای خواندن شعر گونگورا یا داستانی از اونتی یا مقاله ای از پاز به سراغ کامپیوتر نمیروم چون یقین دارم که تاثیر این دو شیوه مطالعه یکی نخواهد بود. من یقین دارم، هرچند قادر به اثباتش نیستم که با برچیده شدن کتاب، ادبیات لطمه ای جدی، حتی مرگبار خواهد خورد. البته واژه "ادبیات" از میان نخواهد رفت اما کم و بیش به یقین می توان گفت که این واژه بر متونی اطلاق خواهد شد که فاصله آنها با آنچه امروز ادبیات میخوانیم، همان فاصله سریالهای آبکی از تراژدیهای سوفوکلس و شکسپیر است.
ادبیات برای آنان که به آنچه دارند خرسندند، برای آنان که از زندگی بدان گونه که هست راضی هستند، چیزی ندارد که بگوید. ادبایت خوراک جانهای ناخرسند و عاصی است،زبان رسای ناسازگاران و پناهگاه کسانی است که به آنچه دارند خرسند نیستند. انسان به ادبیات پناه می آورد تا ناشادمان، ناکامل نباشد...
نظر شما