به گزارش خبرگزاری مهر، کتاب «لبخندی به معبر آسمان» شامل خاطرات دوستان و همرزمان شهید حاجمحسن دینشعاری جانشین گردان تخریب لشگر ۲۷ محمدرسولالله (ص) بهتازگی توسط انتشارات شهید کاظمی چاپ شده و بناست فردا پنجشنبه ۱۶ مرداد همزمان با سیوسومین سالگرد شهادت اینشهید سر مزار او رونمایی میشود.
اینکتاب، شامل خاطراتی از شهید دینشعاری است که برادران و همرزمان او بیان کردهاند و گروه تحقیقاتی فتحالفتوح، آن را برای چاپ و انتشار به انتشارات شهید کاظمی سپرده است. مطالب اینکتاب در ۷ فصل و ۲۴۰ صفحه گردآوری و چاپ شدهاند. انتهای کتاب نیز به درج تصاویری از شهید دینشعاری اختصاص دارد.
شهید حاجمحسن دینشعاری اول مرداد ۱۳۳۸ در تبریز به دنیا آمد و ۲۸ سال و ۱۵ روز بعد، در ۱۵ مردادماه ۱۳۶۶ مصادف با عید قربان در ارتفاعات دوپازا (سردشت) به شهادت رسید.
ویراستاری اینکتاب با عالمه محمدی و زینب گلمحمدی بوده و طراحی جلدش نیز بهعهده مهدی مصطفوی بوده است.
یکی از خاطرات اینکتاب از حمید داودآبادی است که با عنوان «میریم صفا، کوچه وفا!» چاپ شده است. در قسمتی از اینخاطره میخوانیم:
« پاییز سال ۱۳۶۵ همه نیروهای لشکر۲۷ در اردوگاه کرخه مستقر بودند. محل استقرار بچههای گردان تخریب با اردوگاه لشکر مقداری فاصله داشت. یکروز میخواستم آنجا بروم تا به چند نفر از بچه محلهایمان سربزنم. کنار جاده خاکی ایستادم. اتوبوسی از سمت تدارکات و خدمات که حمام هم آنجا بود، آمد. دست بلند کردم و ایستاد. بلافاصله در باز شد، جوانی را دیدم که صورتش را با ماشین تراشیده بود. گفتم: برادر کجا میروید؟
گفت: "میریم صفا... کوچه وفا... پلاکش هزار... اهلشی بیا بالا...! جا خوردم. از این لاتبازیها در جبهه ندیده بودم. به ناچار سوار شدم. غیر از او و راننده، کس دیگری توی ماشین نبود. به چشمهای او که نگاه کردم، احساس کردم خیلی آشناست اما هر چه فکر کردم نتوانستم او را به یاد بیاورم. اتوبوس در دستاندازهای جاده شنی، بالا و پایین میشد و او میخندید و با همان لفظ حرف میزد. وقتی دید بدجوری نگاهش میکنم، با خنده گفت: "مشتی، ما رو نشناختی؟" گفتم: نه. گفت: "بابا منم، حاج محسن! نشناختی؟ منم حاج محسن دینشعاری." گفتم: جلّ الخالق! به حق چیزهای ندیده! معاون گردان تخریب، آن هم با این قیافه! پس آن همه ریش حنایی چی شد؟!
او را اولین بار اوایل سال ۱۳۶۴ در گردان تخریب با همان ریش بلند دیده بودم. هر موقع برای دیدن دوستانم میرفتم او را هم میدیدم و سلاموعلیک داشتم. دینشعاری بر خلاف قیافهاش با آن تیپ و ریشش که بعضیها فکر میکردند خشن و باجذبه است، خیلی آدم خوشمشربی بود. چون فضای گردان باز و اردوگاهی بود و ساختمان نداشت وقتی در چادر مینشستی همه را میدیدی که چه کسی میرود یا میآید.
دینشعاری آدم فعال و پر رفتوآمدی بود و همیشه در مقر دیده میشد. او کسی نبود که در چادر بنشیند و فرماندهی کند. همیشه بین بچهها بود و بهخصوص با آن قیافه متفاوتش بین همه شاخص بود. هر وقت آنجا میرفتم با اینکه من جزو آن گردان نبودم اصلا انگار نه انگار، برخوردش خیلی عادی بود. از همانجا قیافه و آن ریش بلندش در ذهنم مانده بود.»
مراسم رونمایی از اینکتاب فردا پنجشنبه ۱۶ مرداد از ساعت ۸ صبح، با رعایت پروتکلهای بهداشتی و فاصلهگذاری، سر مزار اینشهید واقع در بهشتزهرای تهران، قطعه ۲۹، حوالی مزار شهید آوینی برگزار میشود.
نظر شما