به گزارش خبرنگار مهر، علیرضا انوشیروانی استاد دانشگاه شیراز در ابتدای سخنرانی اش درباره نظریه های ادبیات تطبیقی به دو مکتب فرانسوی و آمریکایی این حوزه پرداخت و گفت: ادبیات تطبیقی در فرانسه و با ویلمن آغاز شد و تاکنون که ما به مکتب آمریکایی آن رسیده ایم، تحولاتی را از سر گذرانده است. نظریه های آن نیز بسیار متنوع، متفاوت و گسترده است و یک نظریه واحد منسجمی وجود ندارد و این نکته نشانه توانایی ادبیات تطبیقی است.
وی سپس به نظریات موجود در مکتب فرانسوی اشاره کرد و افزود: مکتب فرانسوی با گویار در سال 1961 آغاز شد. او ادبیات تطبیقی را شاخه ای از تاریخ ادبیات می دانست و این رشته بر اساس تعریف او روابط و مبادلات ادبی بین ملت ها را بررسی می کند. ژان ماری کاره، پل ونتیگم و محققان مصری مانند غنیمی هلال و در ایران نیز کسانی مانند عبدالحسین زرین کوب و محمد علی اسلامی ندوشن کم و بیش از این نظر پیروی می کنند.
انوشیروانی اضافه کرد: در مکتب فرانسوی ادبیات تطبیقی، تطبیق هدف نیست بلکه مبادلات ادبی ملل مختلف مورد بررسی قرار می گیرد. اما این در مکتب آمریکایی متفاوت است؛ نگاه مکتب آمریکایی گسترده تر است و ادبیات را به عنوان یک کلیت و پدیده ای جهانی مورد بحث قرار می دهد.
این پژوهشگر گفت: در واکنش به مکتب فرانسوی رنه ولک – پایه گذار مکتب آمریکایی - در دومین کنگره بین المللی ادبیات تطبیقی تاکید کرد که مرکز توجه این رشته باید ادبیت، زیبایی شناسی و هنر باشد؛ این در حالی است که ما در مکتب فرانسوی از اثر هنری دور می شویم. در واقع او پژوهش های مکتب فرانسوی را کمرنگ شده توصیف می کند. هنری رمک از اساتید ادبیات تطبیقی نیز در سال 1961 در مقاله ای اظهار داشت که ادبیات تطبیقی از یک سو مطالعه ادبیات در ورای کشوری خاص و از سوی دیگر مطالعه ادبیات در بسترهای دیگر تفکر و ذوق بشری است.
استاد ادبیات دانشگاه شیراز افزود: در مکتب آمریکایی بر محدود نبودن به گونه ای از ادبیات که به آن ادبیات معتبر باید گفت، تاکید می شود. آنها قائل به توجه به همه گونه های ادبی دیگر از جمله عامه پسند هستند. در این مکتب بین سه گونه ادبیات؛ جهانی - که گوته بسیار از آن دفاع می کرد -، عمومی و تطبیقی تفکیک قائل می شوند.
انوشیروانی اضافه کرد: فرانسوا یوس استاد ادبیات تطبیقی دانشگاه ایلینویز نیز در کتاب درآمدی بر ادبیات تطبیقی که آن را در سال 1974 نوشته است، از چهار حوزه پژوهشی در این رشته نام می برد؛ اولی تشابهات و تاثیراتی است که دو نوع ادبیات بر هم می گذارند؛ در این زمینه می توان ترجمه کلمن بارکس و بلای را از اشعار مولوی مثال زد که بر اساس گزارش واشنگتن پست 2 ماه پس از انتشار این ترجمه، فروش آن در امریکا بیش از 250 هزار نسخه بود. سوال این است که این ترجمه چقدر به مولوی که ما می شناسیم شبیه است. بارکس آن دسته از اشعار مولوی را که به عشق می پردازد، ترجمه کرده است و آنهایی را که به معتزله گری و سایر بحث های عرفانی اختصاص دارد نپرداخته و یا آنها را تحریف شده معرفی کرده است.
وی اضافه کرد: نکته دوم درباره یوس این است که او مکتب های ادبی را نیز جزء پژوهش های ادبیات تطبیقی به شمار می آورد. سوم انواع ادبی و چهارم نیز بن مایه ها و شخصیت های این گونه های ادبی است.
نظر شما